علیاصغر سعیدی از مشکلات محتوای آموزشی در کتابهای درسی میگوید
موضوع تغییرات ایجادشده در کتب درسی، بحثهای بسیاری را در فضای مجازی و همچنین محافل عمومی به وجود آورده است. حذف انتگرال از کتاب ریاضی، حذف آثار بسیاری از نویسندگان و شاعران معاصر از کتاب ادبیات و تغییر جملات در خصوص روسیه بخشی از مباحثی بود که در این مدت در فضای مجازی داغ شده بود. در همین رابطه گفتوگویی با علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران، انجام دادیم. سعیدی معتقد است تصمیمگیری در خصوص محتوای کتب درسی باید از سوی متخصصان این حوزه انجام گیرد. این جامعهشناس معتقد است در هر نظام آموزشی یک برنامه پنهان وجود دارد که با ابزار کتب درسی و برخی مقررات آموزشی دانشآموز را تربیت میکند. به گفته سعیدی اگر کتب درسی انسانی تربیت کند که همان نقشهای اجتماعی گذشته را در ذهن جوان بازتولید کند در تغییر ذهنیت جوان موفق نبوده است.
♦♦♦
تلطیف فضای کتابهای درسی درباره روسیه، ماجرای حذف انتگرال از برنامه درسی در دبیرستان و کمی پیشتر از آن، حذف انتخابی آثار برخی از نویسندگان و شعرای مشهور معاصر از کتابهای درسی، در فضای مجازی و عرصه عمومی بحثهای بسیاری را برانگیخته است، چرا در خصوص چنین موضوعاتی به شکل غیرتخصصی بحث و سیاستگذاری میشود؟
همانطور که شما توضیح دادید مدتی قبل بحث «انتگرال» از کتابهای ریاضی دبیرستانی ایران، حذف شد و بعد از آن رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی ایران نیز این را تایید کرد و گفت هدف از تغییرات ایجادشده در کتابهای درسی تامین نظر مسوولان بالای نظام بوده است. اما نگفتند که در مورد این موضوع بحث تخصصی کردهاند یا نه. اینجا دو بحث مطرح میشود. اول اینکه آیا دانشآموز رشته ریاضیات به این موضوعات نیاز دارد یا خیر؟ دوم نیز اینکه حذف این درس با چه موضوع دیگری قرار است جایگزین شود. اگر شما به برخی تحولات کتب و موضوعات درسی در دبیرستانهای سایر کشورها توجه کنید خواهید دید تغییرات اعم از حذف و اضافه مطالب امری رایج است. مثلاً در آمریکا ممکن است دانشآموزان ریاضی انتگرال نخوانند اما چون نظام آموزش عالی با نظام آموزش متوسطه هماهنگ است مسالهای ایجاد نخواهد کرد. اما این هماهنگی در ایران وجود ندارد. چون مسوول سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی در دفاع از «بحث حذف انتگرال از کتابهای ریاضی» گفته نباید همه بارِ دانش ریاضی را بر دوش آموزش و پرورش بگذاریم و دانشگاهیان نیز باید خودشان این بار را بر دوش بکشند. خوب این مسالهای نیست و دانشگاهیان این بار را ممکن است بر دوش بکشند اما باید اولاً با هماهنگی باشد. دوماً باید جایگزین این مباحث مشخص شود. یعنی چه چیز دیگری در اولویت برای دانشآموز ریاضی است. مثلاً یکی از اساتید دانشگاه تهران در گزارش ترم خود نوشته بود که «در اولین جلسه کلاس از ورودیهای جدید آزمون سادهای برای آگاهی از سطح دانشجویان برگزار کردم. برخی از دانشجویان مفاهیم بنیادی را درست نمیدانستند. با آگاهی از تغییر کتابهای دبیرستانی و کاهش سطح دانستههای ریاضی سوالاتی برای آگاهی از سطح پیشنیاز درس نیز انجام دادم و دیدم تنها دو نفر توانایی انجام مشتق و انتگرالهای ساده را دارند». اینجا در دانشگاه باید پیشنیاز گذاشت یعنی همان کاری که آموزش متوسطه نکرده باید اینجا انجام شود. پس نمیتوان برخی مسائل را کاملاً حذف کرد اما میتوان تا سطح توضیح مفاهیم حجم مطالب را کم کرد. مثلاً توضیح اینکه انتگرال یعنی چه؟ این را میتوان با چند مثال نیز به دانشآموز تدریس کرد تا موقعی که به دانشگاه میرود اسم اینها را شنیده باشد و کاربرد آن را بداند. در سایر حوزهها نیز همین است. مثلاً در علوم اجتماعی، دانشآموزان اسم برخی متفکرین جامعهشناسی یا برخی مفاهیم جامعهشناسی و علوم اجتماعی را در دبیرستان نخواندهاند. مساله دیگر این است که چه مبحث جدیدی از ریاضیات میخواهد جایگزین آن شود. این موارد نیاز به بحث تخصصی دارد که فکر نمیکنم انجام شده باشد وگرنه اطلاعات بیشتری در اختیار مردم قرار داده میشد. مثلاً ممکن است در بحث تخصصی به اینجا برسیم که باید دانشآموز رشته ریاضی تعامل با جامعه را یاد بگیرد.
در این میان برخی مقامات نیز نظرهای جنجالی در خصوص موارد مختلف داشتهاند. به عنوان مثال رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزش با دفاع از حذف انتگرال از کتاب ریاضی دوره متوسطه گفته است: «باید این موضوعات کنار بروند تا جا برای مهارت و سبک زندگی باز شود.» این گفته تا چه حد میتواند قابل قبول باشد؟
در مورد جانشین کردن موضوع انتگرال و سایر مباحث ریاضی گفتهاند میخواهند اینها را کنار بگذارند تا جا برای آموزش مهارت و سبک زندگی باز بشود. اینها نیاز به بحث تخصصی دارد. همانطور که گفتم دانشآموزان ریاضی ممکن است لازم داشته باشند که با جامعه تعامل بیشتری داشته باشند. از اینرو برخی معتقدند مهندسان چون جامعه خودشان را نمیشناسند نمیتوانند تولیداتی متناسب با نیاز جامعه انجام بدهند. در حال حاضر دانشگاه تهران قصد دارد دروس اختیاری را از رشتههای دیگر بیشتر کند، مثلاً دانشجوی فیزیک واحد جامعهشناسی و روانشناسی بردارد. این امکان هم دید و جهانبینی دانشجویان را وسیعتر میکند. اگر این نوع جایگزینیها در مدارس نیز صورت بگیرد نتایج مطلوبی دارد و در راستای ارتقای علمی دانش آموزان ریاضی هم هست. اما باید مسوولان تعریف روشنتری از مهارت و سبک زندگی به دست بدهند تا بتوان آن را ارزیابی کرد که آیا جایگزینی مناسب برای دانشآموز ریاضی است یا خیر.
محتوای کتب درسی چه تاثیری بر دیدگاه اجتماعی نسلهای جوان ما داشته است؟
تقریباً هیچ نظام آموزشی وجود ندارد که به تاثیر محتوای دروس بر نحوه اجتماعی شدن فرد یا به تعبیر شما دیدگاه اجتماعی توجه نکند. به عبارت دیگر، این جزئی از برنامه پنهان نظام آموزشی است که باید کودک و نوجوان را در آموزش ابتدایی و دبیرستان با ارزشهای جامعه آشنا کند. و در بسیاری موارد از طریق همین محتواها ارزشهای جدید تولید میشود. مثلاً اگر برنامه حاکمیت تولید کارآفرین باشد محتوای دروس باید خلاقیتزا باشد. الان نقدی که بر نظام آموزش رایج تقریباً در تمام دنیا وجود دارد همین است که این نظامها خلاقیت دانشآموز را میکشد چون استعدادها را تشخیص نمیدهد و یک نوع همگرایی در محتوای کتب درسی است. این مساله مورد نقد بسیاری از جامعهشناسان دنیا هم قرار گرفته و ما هم از آن مستثنی نیستیم؛ اینکه چرا ما باید محتوای کتب را طوری بنویسیم که یک دیدگاه خاص یا ارزش اجتماعی را القا کنیم. برخی میگویند این نیاز جامعه است که جوانی تربیت کند که بتواند با ارزشها و اهداف آشنا شود. این را هدف کنترل اجتماعی نظام آموزش میگویند. برخی هم میگویند باید نظام آموزش حق انتخاب افراد را به رسمیت بشناسد و جوانی تربیت کند که دموکراسیخواه و لیبرالمسلک باشد. بهطور کلی در هر نظام آموزشی یک برنامه پنهان وجود دارد که با ابزار کتب درسی و برخی مقررات آموزشی دانشآموز را تربیت میکند. در نتیجه میتوان گفت تاثیر محتوای کتب درسی بر دیدگاه اجتماعی جوانان مهم و موثر است اما این محتوا نباید بسیار غیرواقعی و آرمانی باشد و با واقعیتهای اجتماعی همخوانی نداشته باشد. از اینرو محتواهای درسی که این اصول را در نظر نمیگیرند محافظهکارانه و درصدد حفظ وضع موجود هستند و کارآمد و موثر نیستند چون در دنیای امروز یکی از ابزارهای اجتماعی کردن کودک و نوجوان کتابهای درسی است اما اطلاعات از مجاری مجازی و خانواده و همسالان نیز روند اجتماعی کردن را شکل میدهد و اگر تناقضی بین منابع وجود داشته باشد به جوان منتقل میشود. نقدی که بر نظام آموزش ما وارد است این است که این تناقضات را روز بهروز در جامعه گسترش میدهد، نتیجهاش این است که محتوای کتب بیاثر میشود. مثلاً در علوم اجتماعی آنچه دانشآموز در دانشگاه میخواند دنباله آنچه در مدرسه در کتب درسی خوانده نیست. محتوای کتابهایی تاثیر بیشتری میگذارند که همگام با تحولات جامعه تغییر کند و واقعیتها را بپذیرد.
کتب درسی چگونه دانشآموزان را برای ورود به اجتماع و زندگی اجتماعی آماده میکند؟
نظام آموزشی بخشی از نظام رفاهی است و هر دولت رفاهی برنامهای خاص برای نظام آموزشی دارد. معمولاً هم این برنامه باید ناظر به کاهش نابرابری و افزایش تحرک اجتماعی باشد. کتب درسی میتواند این وظیفه را انجام دهد. اگر کتب درسی انسانی تربیت کند که همان نقشهای اجتماعی گذشته را در ذهن جوان بازتولید کند در تغییر ذهنیت جوان موفق نبوده است و وقتی سالها درس میخواند همان ذهنیت گذشته را دارد. برخی به نظام آموزش نقد میکنند که نتوانسته این وظیفه را انجام دهد. مثلاً جامعهشناسی مانند ایوان ایلیچ از نظریه مدرسهزدایی دفاع میکند و میگوید مدارس قفسی بیش نیستند و اگر قرار است فرزند کارگر بعد از سالها آموزش همان نقشهای شغلی پدرش را انجام دهد بهتر است وقتش را در مدارس تلف نکند. منظور این است که درست است که کتب درسی باید به کودکان نقش و وظیفه آنها را در زندگی بیاموزد اما ممکن است بیاموزاند که جای خود را بشناسید و همانجایی که بودید بمانید. این محتوای درسی دیگر تحرک اجتماعی ایجاد نمیکند. یا ممکن است کتب درسی با داستانها و اشعار فداکاری و گذشت را بیاموزاند. بهطور مثال داستان «دهقان فداکار» در کتب آموزشی سالهای گذشته. جامعهشناس دیگری به نام بوردیو بحث میکند که کتب درسی یا برنامه درسی میتواند موجب تکرار نابرابریهای اجتماعی شود و هم میتواند ارزشها و نگرشهای فرهنگی را که در سنین اولیه اخذ شدهاند تغییر دهد. پس کتب درسی نقش مهمیدارند هم در استمرار و بازتولید فرهنگی و هم در تغییرات فرهنگی. مثلاً جامعهشناس دیگری به نام برنشتاین معتقد است که کودکان در طبقات پایین در خانواده از یک رمزهای اختصاری استفاده میکنند که باعث میشود تعلیم و تربیت آنها در مدرسه با مشکل روبهرو شود. یعنی پدر و مادر کودکی که در طبقه پایین جامعه است اگر بخواهد کودکش شیرینی نخورد اقتدارمآبانه میگوید شیرینی نخور و توضیح نمیدهد که چرا نباید زیاد شیرینی بخورد و اگر کودک سوال کند یا جواب نمیشنود یا با تنبیه والدین روبهرو میشود. از نظر این جامعهشناس برنامههای درسی و کتب در مدارس باید این نقص را برطرف کنند وگرنه فردی وارد جامعه میشود که نمیتواند نیازها و خواستههایش را ابراز کند.
از نظر شما آموزشهای متداول ما در حوزه سبک زندگی در چند دهه اخیر چه نتیجهای داشته است؟
روشن نیست که منظور از سبک زندگی چیست؟ آیا میخواهند دانشآموز سبک زندگی را به مثابه هویت اجتماعی بفهمد یا یک نوع سبک زندگی خاص تعلیم داده شود. این بحث تخصصی است و باید موضوع با جامعهشناسان و مردمشناسان به بحث گذاشته شود. سبک زندگی دو معنا دارد. معنی اول آن این است که سبک زندگی شیوهای برآمده از هویتهای اجتماعی مانند موقعیت و منزلت اجتماعی، قوم و نژاد و مذهب است. مثلاً هر قوم یک شیوه پختن غذا، لباس پوشیدن و آرایش و امثالهم دارد. اینها را سنت هم میگویند. اینها اصلاً احتیاج به آموزش ندارد. چون چه بخواهید چه نخواهید کودک باید آن را انجام دهد و نسل به نسل منتقل میشود. مگر اینکه در اثر مدرن شدن جامعه نوعی بحران هویت ایجاد شده باشد. در اینجاست که نوع دوم سبک زندگی مطرح میشود. یعنی اینکه افراد از سبک زندگی هویت اجتماعی خود را میگیرند. در دهههای اخیر مفهوم دیگری از سبک زندگی مطرح شده است که هویت اجتماعیاش را فرد از آن میگیرد. فرق اساسی این دو نوع این است که معنای دومی از سبک زندگی ضمن اینکه هویتزاست سریعاً قابلیت تغییر دارد. مثلاً اگر شما از لباس قومی انتقاد کنید چون سبک لباس پوشیدنش را از هویت قومیاش گرفته و این هویت متصلب است عکسالعمل نشان میدهد و حتی ممکن است عکسالعمل خشن هم باشد. اما سبک زندگی جدید که افراد هویت اجتماعیشان را از آن میگیرند میتواند دائماً تغییر کند. نتیجهای که میخواهم بگیرم این است که میتوان یک نوع سبک زندگی را آموزش داد و به صورت هویتمندانه برای جوانان در آورد اما مشکل اینجاست که قابلیت تغییر دارد و هر زمان ممکن است فرد آن را رها کند و تمامی زحمات شما بر باد برود.
چرا هنوز نتیجه مطلوب مورد نظر مولفان کتابهای درسی حاصل نشده است؟
دلایل زیادی برای عدم موفقیت مولفان وجود دارد. البته اشاره کنم که کتب درسی یکی از شاخصهای نظام آموزشی ماست. رابطهای که این نظام با دانشآموز برقرار میکند رابطهای پراعتماد نیست. چون فرض بر این است که دانشآموز چیزی نمیداند و باید به او یاد داد. آموزش یک رابطه دوسویه نیست. آنچه در کتابهای درسی است برای پر کردن حافظه بوده و انباشت دادههای علمی است. مولف محتوای کتب درسی را خودش تهیه کرده و دانشآموز نقشی در تهیه آن ندارد. از اینرو حق انتخاب او نادیده گرفته میشود. در حال حاضر معدودی مدرسه خصوصی اعم از مذهبی تاسیس شدهاند که خودش نشان میدهد بعضیها این نظام آموزشی را قبول ندارند. در روش این مدارس خصوصی انتخاب متون و کتب درسی بر عهده دانشآموز گذاشته میشود و آنها در انتخاب کتب و متون با نظارت معلمان آزاد هستند. برخی مدارس خصوصی هستند که اصلاً کتابمحور نیستند. یعنی این روشهای سنتی را کنار گذاشتهاند. حتی مدارس مذهبی هستند که آموزش سنتی را کنار گذاشتهاند و در آن دانشآموز درسش را انتخاب میکند. در اینجا رغبت و انتخاب دانشآموز اصل است. یکی از دلایل اینکه اهداف تغییرات در کتب درسی نتیجه مطلوب نمیدهد این است که نتایج آن ارزیابی نمیشود. منظورم این است که ارزیابی نمیشود که آیا به اهداف مورد نظر رسیدهاند یا نه. اگر این ارزیابی که لازمه هر نوع سیاستگذاری آموزشی است انجام شود محتواها تغییر میکند. یکیدیگر از دلایل نرسیدن به نتیجه مطلوب خود کارگزار یا مجریان هستند. معلمان که مجری هستند در برخی موارد این محتواها را قبول ندارند و حاضر به انتقال آن نیستند و در برخی موارد آموزش انتقال مناسب هم ندیدهاند و منظور مولفان را درک نکردهاند.
بهطور کلی تدوین کتابهای درسی یا تغییر در محتوای آنها در کشور ما بر چه اساس و معیارهایی باید انجام شود؟
ظاهراً باید تدوین کتابهای درسی بر اساس سندهای بالادستی باشد. معیار اصلی در حال حاضر سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است. اما اینکه چطور این سند تفسیر میشود و چطور مفاهیم کلی را به مفاهیم جزئی و عملی درمیآورند مشخص نیست. تا آنجا که در رسانهها منعکس شده تابهحال مقامات عالی نظام از تدوین کتابهای درسی راضی نبودهاند. مثلاً روشن نیست که چطور حذف مفهوم انتگرال را در سند بالادستی تحول بنیادین آموزش درآوردهاند. معمولاً عملی کردن اسناد بالادستی به وسیله نخبگان و متخصصان صورت میگیرد. مثلاً چند وقت پیش پیشنهاد آموزش زبان چینی در مدارس مطرح شد. روشن نیست که با چه معیاری این زبان، زبان علمی تشخیص داده شده و ضرورت آن چه بوده و اینکه آیا در راستای تحول بنیادین آموزش است.
تصمیمگیری در مورد محتوای آموزشی مدارس در کشورهای پیشرفته، بهخصوص در کشوری مانند فنلاند، که به توسعهیافتگی مشهورند با چه سازوکاری صورت میگیرد؟
آموزش فنلاندی نوعی جدید است که تمام معیارهای آموزش سنتی را کنار گذاشته است. روش این نظام آموزشی شناختی است یعنی با ابزار درس میدهند. کتاب مشخصی وجود ندارد. البته همانطور که گفتم برخی مدارس خصوصی از این روش استفاده میکنند. یکی از دانشجویانم که در این زمینه تحقیق کرده بود میگفت مدرسه مفید که آموزش مذهبی هم میدهد از این روش استفاده میکند. یعنی اصلاً تقسیمبندی کلاس در این مدرسه وجود ندارد، از اینرو زنگ که نشانهای از پایان یک کلاس و شروع کلاس دیگر است وجود ندارد، دانشآموز خودش تصمیم میگیرد سر کدام کلاس برود و چه درسی را انتخاب کند. در آموزش فنلاندی نشاط دانشآموز اهمیت خاص دارد. معلم همواره دانشآموز را ارزیابی میکند و پیشرفت او گزارش میشود. دست معلم بازتر از روشهای سنتی است چون منابع و کتب و مطالب میتواند متنوع باشد و مربی و معلم میتوانند از فنون مختلف استفاده کنند.
منبع: تجارت فردا