سال 1398 سال سختی بود؛ خیلی سخت. سال حادثه و درد و سوگواری در کنار ناکارآمدی و آشفتگی در حکمرانی بود. سال 1398 سال درگذشت کارآفرینان و تکنوکراتهای سرشناس هم بود. در فروردین ماه شاهرخ خان ظهیری را از دست دادیم، در تیر ماه دکتر علینقی عالیخانی به دیار باقی شتافت. در مرداد ماه اصغرآقا قندچی درگذشت. در شهریور ماه با فقدان حاج اسدالله عسگراولادی مواجه شدیم و در اسفندماه محمود آقا خیامی ما را تنها گذاشت.
فارغ از قضاوتهایی که ممکن است درباره مشی و مرام سیاسی این افراد داشته باشیم، هر کدام از این افراد برای خودشان الگویی در مدیریت اقتصادی و کسب وکار هستند.
شاهرخ ظهیری
در فروردین سال 1398 پیرمردی مهربان و خوشپوش از میان ما رفت که خیلی دوستش داشتیم و به احترامش میایستادیم. او شاهرخ ظهیری بود که در 89 سالگی درگذشت و فهرست غمها وغصههای فروردین 1398 را تکمیل کرد. مرحوم ظهیری بنیانگذار شرکت مهرام و نخستین فردی بود که «سس» را به سفره ایرانیها اضافه کرد و بنگاههای زیادی به ثبت رساند. شاهرخ خان دیگر میان ما نیست اما یادش همیشه با ما خواهد بود.
علینقی عالیخانی
دهه چهل را دهه طلایی اقتصاد ایران میدانند. در فاصله سالهای ١٣٤٢تا ١٣٥٢میانگین نرخ رشد اقتصادي ١١،٢درصد و میانگین سالانه نرخ تورم ٢،٦درصد بوده است. علاوه بر آن، مهمترین صنایع ایران در همین دوره پایه گذاری شدند. ثبت این عملکرد بینظیر را باید در مدیریت علینقی عالیخانی تکنوکراتی جست وجو کرد که مُهرش بر تمام یادگارهای صنعتی آن دهه خورده است. دکتر عالیخانی در چهارم تیرماه 1398 از میان ما رفت.
اصغر قندچی
اصغر آقا قندچی یکی از انسانهای با مرام و با معرفت عصر ما بود. کارش را به عنوان شاگرد در کارگاهی کوچک آغاز کرد و بعد از چند سال تلاش مغازهای در حوالی میدان قزوین خرید.بعدها موفق شد با راه اندازی کارخانه ایران کاوه،کامیون و تریلی ایرانی تأسیس کند. اوایل انقلاب که این کارخانه مصادره و اصغر قندچی دستگیر و زندانی شد، دو هزار نفر کارگر داشت. با شروع جنگ نیروهای نظامی برای حمل تانک و ادوات بزرگ نظامی به مشکل خوردند و کسی راه حلی نداشت. اصغر آقا با وساطت آیت الله اردبیلی از زندان آزاد شد و تریلیهای به زمین مانده را به جبههها فرستاد. او را مورد تشویق قرار دادند اما کارخانهاش را به او پس ندادند. اصغر آقا قندچی در مردادماه سال 1398 در بیمارستانی در تهران درگذشت.
اسدالله عسگراولادی
آخرین بار در بهار سال 1398 در مشهد و در نشست انجمن پسته کشور دیدمش. مردی بزرگ و انسانی مثبتاندیش بود. هیچگاه ناامید نشد و دست از تلاش برنداشت. برخلاف افسانههایی که دربارهاش میگفتند،دست کم نیمی از عمرش را به سختی گذرانده بود. در کسب وکار اصولی خدشه ناپذیر داشت. اگرچه اصولا مردی احساسی بود اما هیچگاه در تجارت احساسی رفتار نمیکرد. تحلیلگر و آیندهنگر بود و هرگز دست از مطالعه بر نمیداشت. حاج اسدالله در شهریور ماه 1398 دار فانی را وداع گفت.
محمود خیامی
در آشفتگی اسفندماه و در بحبوحه ترس ناشی از شیوع ویروس کرونا خبر بدی که اقتصاد ایران را سوگوار کرد،خبر درگذشت محمود آقا خیامی بود. به واسطه، از پسرشان خبر درگذشت محمودآقا را شنیدم. بدون شک مرد بزرگی بود که نظیرش در اقتصاد ایران نخواهد آمد. محمود آقا خیامی همچون برادرش احمد آقا، آرزو داشت پس از درگذشت، در بارگاه امام رضا دفنش کنند. خیلی پیگیری کرد و خیلیها پیگیری کردند؛ اما این اتفاق رخ نداد. به هرحال احمد آقا سال 1379 و در سن 77 سالگی درگذشت و محمود آقا نیز 90 سال از خدا عمر گرفت. محمود آقا در سالهای گذشته با بیماری آلزایمر دست و پنجه نرم میکرد اما نهادها و بنیادهای خیریهاش همچنان کار میکنند. به گمانم بیش از 100 مدرسه و هنرستان در روستاها و شهرهای کوچک خراسان ساخت. روحش شاد و یادش گرامی.
منبع: https://t.me/mohsenjalalpour