درس نوبلیستهای اقتصاد ۲۰۱۹ برای ایران چیست؟
جایزه نوبل اقتصاد امسال کمی متفاوت از سالهای گذشته بود. هم از حیث ترکیب برندگان جایزه و هم از زاویه نوع تحقیق برندگان. جایزه نوبل اقتصاد سال جاری اقتصاددانان را به دو گروه تبدیل کرده است؛ گروه اول کسانی بوده که معتقدند جریان مسلط اقتصاد به سمت چرخش است؛ چرخش از مطالعات کمی به سمت مطالعات کیفی و چرخش از مطالعات پشت میزی به سمت مطالعات کف بازاری و در بطن زندگی مردم. گروه دوم درست در نقطه مقابل قرار دارند؛ فکر میکنند که جایزه نوبل امسال قرار نیست تغییری در مسیر مطالعات اقتصادی به ویژه مطالعات تکنیکی و کمی ایجاد کند. در این جلسه «مهدی فیضی» و «جعفر خیرخواهان»؛ مترجمان کتاب اقتصاد فقیر، حول زوایای مختلف جایزه نوبل اقتصاد سال جاری صحبت کردند. به گفته فیضی، بسیاری تصور میکنند فقرا چون تصمیمات بد میگیرند، فقیرند؛ اما این برعکس است؛ فقرا چون فقیر میشوند تصمیمات بد میگیرند. به همین دلیل سیاستگذاران به ویژه در ایران باید توجه ویژهای به سیاستگذاری مبتنیبر مطالعات میدانی داشته باشند.
اقتصاددان لوله کش
مساله «فقر» به بهانه جایزه نوبل اقتصادی امسال مورد بررسی قرار گرفت. مهدی فیضی به عنوان سخنران محوری این نشست، که یکی از مترجمان کتاب «اقتصاد فقیر» است، صحبتهای خود را اینطور شروع کرد «قبل از اینکه به مبحث مورد مطالعه برندگان نوبل و نقاط برجسته آنها بپردازیم، بهتر است این سوال را مطرح کنیم که نوبل امسال اقتصاد در مورد چه زمینههایی نیست؟ در عوض اینکه به این سوال بپردازیم که نوبل در مورد چه زمینههایی است. نوبل امسال در حیطه رفتاری و مسائل مربوط به آن نیست، بلکه مربوط به علوم آزمایشگاهی و اثر آن در فرآیند سیاستگذاری است. در خود متن بیانیه نوبل هم روی این مساله تاکید شده است. طبیعتا بحثهای اقتصاد رفتاری و اقتصاد آزمایشگاهی مانند خواهر و برادر هستند اما در واقع یک بحث نیستند. بحثهای آزمایشگاهی در حیطه روششناسی بحثهای اقتصاد رفتاری است. مقاله خوبی توسط خانم دوفلو در سال ۲۰۱۷ چاپ شده است. این مقاله در واقع سخنرانی کلیدی کنفرانسی بوده که در آمریکا برگزار شد. عنوان مقاله این است «اقتصاددان به مثابه لوله کش». استعارهای که در این مقاله استفاده شده به نظر من تا حد زیادی به بحثهای موجود پاسخ میدهد. این مقاله بهرغم اینکه بسیار مهم بوده و لازم است مطالعه و بررسی شود اما در رسانهها و محافل اقتصادی داخلی کمتر به آن پرداخته شده است. مقاله دیگری هم به اسم «اقتصاددان به مثابه مهندس» قبلا چاپ شده بود؛ این مقاله به این میپردازد که اقتصاددان باید سازوکارهایی را طراحی کند و از مهندسی معکوس استفاده کند تا در آن زمینههایی که بازار نمیتواند به خوبی عمل کند، از آنها استفاده کند. خانم دوفلو در اثنای مقالهاش به این مقاله نیز اشاره و تاکید میکند که اقتصاددان نهتنها یک مهندس بلکه چیزی فراتر از آن نیز است؛ به تعبیری یک لولهکش است. بر اساس این مقاله در لولهکشی دو جزء اصلی وجود دارد. جزء اول طراحی شیر آب و جزء دوم طراحی لولههاست که آب را به مقصد برساند. دوفلو در این مقاله ارتباط بین اقتصاد رفتاری و اقتصاد آزمایشگاهی را بهوسیله سیستم لولهکشی توضیح میدهد. به گفته دوفلو، بخش شیر آب همان اقتصاد رفتاری و سیستم لولهکشی اقتصاد آزمایشگاهی است. بنابراین بهرغم رابطه نزدیکی که باهم دارند، یکی نیستند. بحثهای آزمایشگاهی روی این متمرکزند که با چه رویکردی آب را با کمترین هدررفت و حداقل زمان به مقصد برسانند. او همچنین آزمایشگر میدانی در اقتصاد را به جعبهابزار در مثال لوله کش تشبیه میکند. به عقیده او همانطور که جعبهابزار در مقاطع مختلف بهمنظور تنظیم بخشی از سیستم مانند پیچ و مهره استفاده میشود، یک آزمایشگر میدانی نیز در مطالعه اقتصادی نقش مشابهی را ایفا میکند. بهعنوان مثال اگر سیاستها دچار مشکل شود با این پیچ و مهرهها بازی میکند.
مهمترین پیام نوبل اقتصاد
یک بحث داغ درخصوص جایزه نوبل امسال در فضای مجازی این است که نوبل امسال یک بازگشت از مسیر است؛ مسیری که در سالهای قبل طی شده است. به عبارت دیگر این اعتقاد را ایجاد کرده که مطالعات کمی به تدریج جای خود را به رویکردهای کیفی داده است. در همین مقاله اقتصاددان به مثابه لولهکش، خانم دوفلو اشاره میکند که اتفاقا لازم نیست همه اقتصاددانان لولهکش باشند اما خیلی خوب است که بخشی از اقتصاددانان لولهکش ماهر سیاستگذاری در اقتصاد باشند. بنابراین بهنظر من این ادعا که نوبل امسال چرخشی از یک مسیر در فضای تحقیقات اقتصادی به سمت مسیری دیگر است جای بحث جدی دارد. شاید مهمترین پیامی که نوبل اقتصادی سال جاری داشت «پیوند علم و سیاستگذاری» بود. به این معنا که در اقتصاد یک دوگانه وجود دارد. یکی مطالعات و تئوریهای اقتصادی و یکی هنجارها و مجاری سیاستگذاری. در سیاستگذاری که از این جنس آزمایشهای میدانی محقق میشود، سیاستگذاری بر علم سوار میشود. به گونهای فاصله بین جریان سیاستگذاری و مفاهیم تئوریک علمی افزایش مییابد. اما این پیوند بین علم و جریان سیاستگذاری که در مطالعات آزمایشگاهی میدانی محقق میشود این فاصله را به حد قابلتوجهی کاهش میدهد؛ به همین دلیل میتوان گفت مهمترین دستاورد جایزه نوبل امسال پیوند بین این دو مجرای اقتصادی است. به بیانی دقیقتر در بحثهای توسعه ما بیشتر درباره چرایی صحبت میکردیم؛ چرا کشورها شکست میخورند؟ چرا برخی خانوادهها فقیرند و هیچوقت پولدار نمیشوند؟ چرا بعضی پولدارها پولدارتر میشوند؟ این مطالعات یک چرخشی در رویکرد طراحی پرسش انجام میدهد. به این معنا که سوال را از چرایی به چگونگی تغییر میدهد. در وهله اول مهم نیست که چرا برخیها فقیر و برخیها پولدارند، بلکه این مهم است که چگونه میشود فقر را کاهش داد هرچقدر کم و هرچقدر در مقیاسی کوچک. چطور میشود بچهها بیشتر به مدرسه بروند؟ چطور میشود بچهها در مدرسه مفاهیم بیشتر و کارآتری یاد بگیرند؟ چطور میشود نرخ پسانداز افزایش یابد؟ تمام اینها سوالات کوچکی هستند. هیچ کدام ادعا نمیکنند که میتوانند به تنهایی فقر را ریشهکن کنند اما در عین حال اگر در کنار همدیگر قرار بگیرند میتوانند حال فقرا را به میزان قابلتوجهی بهتر کنند. بنابراین من فکر میکنم جای این پدیده در اقتصاد ایران بهصورت جدی خالی است؛ امروزه فرآیند سیاستگذاری در اقتصاد ایران از مجاری مشاهده محور و مبتنی بر علم کاملا خالی و به دور است.حتی ممکن است قصد و نیتهای خوبی پشت این سیاستها باشد اما متاسفانه نیت خوب به عملکرد و نتیجه خوب منتهی نمیشود. در واقع، خیلی از سیاستهایی که ما را به جهنم بردند قرار بود ما را به سمت بهشت رهنمون شوند. به همین دلیل افزایش سهم عملگرایانه در فرآیندهای سیاستگذاری میتواند ما را به بحثهای آزمایشگاهی میدانی نزدیکتر بکند.
مسالهیابی از کل به جزء
مباحثی که در فرآیندهای آزمایشگاهی میدانی مطرح میشوند یک رویکرد منحصر به فرد دارند. ابتدا سعی میشود مساله اصلی به مجموعهای از سوالات کوچکتر شکسته شوند. در مرحله بعدی تلاش میشود تا این سوالات در یک رویکرد کیفی فهمیده بشوند. در واقع در عوض اینکه فرد دانشگاهی با استفاده از کامپیوتر و داده و پشت میز بخواهد فقر را بفهمد، در عوض با فقیر بنشیند یا ارتباط مستقیم با او، فقر را درک کند. این کار یکی از بزرگترین تابوهایی بود که به لحاظ روششناسی در این رویکرد شکسته شد. بهعبارت دیگر، کسی که پروفسور تمام در دانشگاه MIT است از کامپیوتر فاصله بگیرد، به جاهای فقیر و دورافتاده برود و با فقرا بنشیند چای بخورد، با آنها صحبت کند، ریشههای فقر را جستوجو کند و بهدنبال پاسخ این پرسشها باشد که چرا زندگی آنها اینطور است؟ چرا خانههای آنها این شکلی است؟ چرا کم پسانداز میکنند؟ در نهایت این گفتوگوهای پدیدارشناسانه مفهوم دقیقتری از فقر را روشن میکند. درکی از فقر ایجاد میشود که هیچقت پشت میز کامپیوتر و موبایل ایجاد نمیشد. بعد از این ریشهیابی جزئیات است که ممکن است راهحلی به ذهن محقق برسد که حال این فقرا را بهتر کند. این راهحلهای عالمانه و مبتنی بر حقایق دستاویز سیاستهایی خواهد شد که باید در عمل اتفاق بیفتند تا به بهبود حال فقرا کمک کنند. به این طریق، ابتدا براساس مجاری آزمایشگاهی که صورت گرفته بسته به اینکه مساله چه باشد، مانند آموزش یا بهداشت، بر اساس فرهنگها و مشخصههای خاص آن جامعه، نتایج مقایسه میشود و در نهایت میتوان تصمیم گرفت که چه سیاست مناسبی را اجرا کرد که در مقیاس کشوری بتواند راهحل مناسبی برای مساله فقر باشد. بهعلاوه، طی این فرآیند میتوان فهمید که این سیاست را به چه شکلی انجام داد تا نتایج بهتری حاصل شود.
خطای شهودی سیاستگذار
بخشی از مهمترین مطالعاتی که درخصوص فقر از سوی برندگان جایزه نوبل صورت گرفته روی بخشهای مختلف کشور هندوستان بوده است. اگر خاطرتان باشد حدود ۳ سال پیش همین موقع بود که سیاستگذار هند تصمیم گرفت تا اسکناسهای با ارزش کم را بیاعتبار کرده و از بازار خارج کند. در ماه نوامبر اعلام کرد که تا آخر سال میلادی این اسکناسها دیگر اعتبار ندارند. این اسکناسها چیزی حدود ۵ درصد کل اسکناسهای اقتصاد هند بود که ناگهان تصمیم گرفته شد از اقتصاد خارج شوند.بعد از اعلام این سیاست، ناگهان هجوم بانکی اتفاق افتاد که به دلیل جمعیت بالای هند در طول تاریخ کم سابقه بوده است. در مقاله آمده است که در این ۲ ماه بیش از ۱۰۰ قانون جدید اعمال شد؛ درخصوص اینکه چه کسی، چه مقداری از بانک پول بگیرد، چه مقدار پول به بانک بدهد و با چه نرخی بدهد؟ یک تصمیم اشتباه اولیه و یک تصمیم شهودی منجر به یک بحران بزرگ در کشوری به عظمت هند شد.همه ما تجربههایی شبیه این در کشور ایران را در ذهن خود داریم؛ تجربههایی در بازار دلار که پیامدهای زیادی نیز به همراه داشتند. بنابراین بعد از اینکه سیاستگذار ایده خود را پیاده و عملی و نتایج آن را مشاهده کرد میتواند نتیجه بگیرد که آیا این تصمیم خوب بوده یا نه. در کتاب و مقاله دوفلو، نمونه بسیاری از سیاستهایی ارائه شدهاند که در آنها شهود اولیه سیاستگذار با نتایج عملی سیاستگذار همسو نبوده است؛ به این معنا که سیاستگذار شهود مثبتی نسبت به سیاست داشته اما در عمل اتفاقات بسیار منفی صورت گرفته است.این یک اخطار جدی در فضای سیاستگذاری است که سیاستگذار باید مراقب باشد پیشاطمینانی نداشته باشد. سیاستگذار در عوض اینکه در پایتخت بنشیند و برای ریشهکن کردن فقر در سیستان و بلوچستان تصمیم بگیرد، باید متواضعانه واقعیات فقر را پذیرفته و سیاستی متناسب با فقر در جامعه هدف طراحی و پیاده کند. این نگاه در کشور ایران میتواند نگاه بسیار مهمی باشد؛ ما زمانی که تصمیم به ترجمه کتاب «مردم فقیر» گرفتیم، یکی از اهدافمان این بود که تلنگری باشد برای اینکه زمینه برای این فراهم شود که سیاستگذار مساله را به روشی دیگر ببیند و پردازش کند.
تصمیمات بینزمانی فقرا
در مقالات و کتابهایی که از سوی برندگان نوبل منتشر شد یکی از این حوزهها سلامت است. یکی از نتایج این است که آنها پی بردند که بخش بزرگی از مساله فقر سلامت و بهداشت این است که اینها به خدمات سلامت و بهداشت دسترسی دارند، اما عمدتا به سمت استفاده از این خدمات نمیروند؛ برای اینکه به سمت استفاده از این خدمات بروند به یک محرک و تلنگر نیاز دارند. بهعنوان مثال یک تجربه بسیار جالب در این خصوص این بود که حتی زمانی که واکسیناسیون مجانی در اختیار خانوادههای فقیر هندی قرار میگرفت، خیلی از آنها استفاده نمیکردند. اما زمانی که یک کیلو عدس به مادرها در عوض هر واکسیناسیون داده میشد، ناگهان نرخ رجوع به مراقبتهای سلامت به میزان قابلتوجهی افزایش مییافت. نکته جالب این است که با وجود هزینهای که هر کیلو عدس در فرآیند واکسیناسیون ایجاد کرد، هزینه متوسط کل فرآیند واکسیناسیون کاهش یافت. موارد مشابه زیادی در حوزه بهداشت که در آنها از سیاستهای تشویقی استفاده میشود وجود دارد.این موارد نشان میدهند که تقاضای خدمات بهداشتی از سوی فقرا بسیار با کشش است؛ به این معنا که تغییر جزئی در قیمت خدمات میتواند قیمت را به میزان قابلتوجهی تغییر دهد. مشکل شایع دیگری که فقرا و حتی بسیاری از ما داریم این است که در تصمیمهای بینزمانی مرتکب اشتباه ناسازگاری زمانی میشویم. یعنی نمیتوانیم بین امروز و فردا به خوبی ارتباط برقرار کنیم. بهطوری که در اغلب موارد تمامی بدیها را به فردا موکول میکنیم و تمام خوبیها را به امروز انتقال میدهیم؛ به تعبیری دیگر «اکنونگرا» میشویم.این اتفاق به مراتب در تصمیمات فقرا شایعتر است. مطالعات دیگری نشان داده که وقتی فقرا میخواهند تصمیم بگیرند به دلیل اینکه پهنای باند ذهنی آنها کم است، در این ارتباطات بینزمانی اشتباهات بسیاری مرتکب میشوند؛ این اشتباه شامل پسانداز، بیمه، فرزندآوری و هر تصمیم مشابه دیگری میشود. بنابراین یکی از مهمترین راههای کمک به فقرا این است که پهنای باند ذهن آنها را به نحوی تغییر داد که کیفیت تصمیمگیریهای ذهنی بین زمانی آنها تقویت شود؛ برای این منظور کافی است مشغلههای آنها کم شود. یک فقیر حاشیهنشین فرق نمیکند در آفریقا، هند یا مشهد باشد، دغدغه آب روزمره خود را دارد، دغدغه برق یا تمامی مسائلی که برای افراد دیگر عادی است برای فقرا همواره یکی از مشغلههای ذهنی است. اگر سیاستگذار بتواند این دغدغهها را برای فقرا حل کند، آنها قادر خواهند بود تصمیمهای بهتری بگیرند که در آینده کیفیت زندگی آنها را تحتتاثیر قرار میدهد.
علیت معکوس و رفتار سیاستگذار
نتیجه مهم دیگری که در کتاب Scarcity ارائه شده و پیامدهای بسیار مهمی نیز داشته این است که ما فکر میکردیم فقرا فقیرند چون تصمیمهای بد در زندگی گرفتهاند، پس حالا مسوولیت آن با خود آنهاست؛ بهعنوان مثال در زمانهایی درس نخواندند، در زمانهایی پسانداز نکردند و حتی در زمانهایی به بهداشت خود اهمیت ندادند.در این مقالات و کتابها پاسخ مناسبی به این ابهام داده شده است. در واقع بر اساس نتایج، اینطور نبوده که چون تصمیم بد گرفتند فقیر شدند، بلکه بالعکس، بیشتر مواقع چون فقیر بودند تصمیمات بدی گرفتند؛ به تعبیری دیگر، علیت معکوس وجود دارد. این علیت معکوس به سیاستگذار کمک میکند تا تصمیم بگیرد که کجا را هدفگذاری کند. اگر اشتباه از فقیر بود باید او ملامت میشد، اما اگر اشتباه از فقیر نباشد و علیت معکوس اتفاق افتاده باشد، داستان متفاوت خواهد بود و سیاستگذار باید هدفگذاری متفاوتی داشته باشد. بنابراین تشخیص جهت علیت مساله بسیار مهمی در حوزه تصمیمات سیاستگذار است و میتواند زندگی فقرا را به میزان قابلتوجهی تحتتاثیر قرار دهد.
یک مساله مهم در ایران
یک مساله کلی اما بسیار مهم که از نتایج مطالعات برندگان نوبل برآمده و درمورد اقتصاد ایران صدق میکند، این است که اگر تصمیمگیری بر مبنای شواهد بسیار معطوف به نتیجه است، پس چرا در فضای سیاستگذاری اقتصاد ایران به آنها بیتوجهی میشود؟ به عبارت دیگر، در فضای اقتصاد سیاسی، چرا سیاستگذار به پژوهشی که در دل میدان بیرون آمده، تن نمیدهد؟ چرا به شهود خودم اتکا میکنم؟ یک پاسخ به این سوال این است که سیاستمدار عمدتا دنبال یک پاسخ یکشبه است. اما معمولا کارهای آزمایشگاهی زمانبر بوده و طول میکشد. دلیل مهمتر این است که نتایجی که از دل پژوهشهای میدانی بیرون میآید عموما آن چیزی نیست که سیاستمدار را خوشحال کند. چون سیاستمدار دنبال طرح جذاب و عوامپسند بوده، معمولا از اینکه تصمیم او ارزیابی شود، اثرات آن مشخص و پیامدهای آن روشن شود، استقبال نخواهد کرد. مثلا، یارانهها یا مسکن مهر چقدر موفق بود؟ طبیعتا من اگر این سیاستها را اتخاذ کرده باشم از اینکه پیامدهای آنها مشخص شود، خیلی خوشحال نخواهم شد. در کتاب اشاره میکند که سه جیم شامل «جهانبینی»، «جمود» و «جهالت» باعث میشود تا سیاستگذار عمدتا از اخذ تصمیمات موثر و کارآ بپرهیزد. این سه گانه باعث میشود که سیاستگذار از تصمیماتی که مبتنی بر پژوهش باشند استقبال نکند. در مطالعات آزمایشگاهی به ویژه در حوزه فقر دو سوال مهم و کلیدی مطرح میشود. سوال اول این است که چطور فقر را از نزدیک بفهمیم؟ چهره به چهره با فقرا باید بفهمیم که در ذهن فقیر چه میگذرد. از آن مهمتر این است که سیاستگذار در فرآیند سیاستگذاری چگونه با فقر مواجه میشود؟ آیا به این میپردازد که سیاست مورد نظر چقدر موثر است؟ چه پیامدهایی دارد؟ این دو پیام به نظر من بسیار آموزنده هستند و در بسیاری از کشورها میتواند در فرآیند تصمیمگیری به ویژه تصمیمات حوزه فقر تحول ایجاد کند. به عبارت دیگر، سیاستگذار لازم است از تصمیمات مردانه فاصله گرفته و به تصمیمات زنانهتر روی آورد.
منبع: دنیای اقتصاد