محسن جلالپور
مدتها بود دست و دلش به کار نمیرفت. دیر میآمد، عبوس بود، بهانهگیری میکرد و در کارها خیلی اگر و اما میآورد. کارهایش را با تأخیر انجام میداد و خیلی وقتها پشت گوش میانداخت.کار به جایی رسید که داد بقیه هم درآمد. خیلیها از دستش شاکی بودند و توصیه میکردند برخورد کنم. اطمینان داشتم مربوط به کار و محیط کارش نیست؛ برای همین مدتها تحمل کردم.
چند روز پیش تصمیم گرفتم به این وضعیت پایان دهم. صدایش کردم و خواستم بنشیند. حال و احوالش را پرسیدم. مثل همه آدمها که حالشان بد است اما وانمود میکنند خوبند، گفت:خوبم. مثل سیدعلی صالحی که میان شعرهایش گفته بود:«حال همه ما خوب است؛اما تو باور مکن»
گفتم: مشخص است که خوب نیستی. بیتعهد، بیمسؤولیت و بینظم شدهای و از همه مهمتر،آدم قدیم نیستی.
گفت: چیزی نشده و حالم خوب است.
گفتم: پس چرا اینقدر کارهایت را بد انجام میدهی؟ چرا همه از تو ناراضیاند؟
طوری سرش راتکان داد که انگار دیگران درست میگویند.گفتم؛کاش دوباره مثل قبل شوی، منظم و سرحال و پر انرژی. هروقت احساس کردی میتوانم کاری کنم بیا صحبت کنیم اما لطفا کارهایت را درست انجام بده.
نیمخیز که شدم؛ سر صحبتش باز شد.
گفت: درست میگویید؛ من آدم قبل نیستم چون زمانه مثل قبل نیست، چون شانهام تحمل بار سنگین مشکلات زندگی را ندارد، چون آدمهای اطرافم مثل قبل نیستند. از مشکلات خانوادگیاش گفت؛ از اینکه اعضای خانوادهاش اهل مدارا نیستند و مدام با هم درگیرند. از مشکلات پسرش گفت که امیدی به درس خواندن ندارد و از دخترش گفت که انزوا در پیش گرفته در دنیای خودش غرق شده و از همسرش که دو شیفت کار میکند و خسته و کوفته به خانه برمیگردد و در نهایت از خانوادهای گفت که غرق در مشکلات زیاد است. گفت: چند سال است بیوقفه کار میکنیم تا چند متر به خانه 50 متریمان اضافه کنیم اما هنوز موفق نشدهایم. چهار نفر آدم بزرگ در یک خانه 50 متری، کلافه شدهایم.
گفت: همه اینها به کنار، میدانید تنهایی یعنی چه؟ یعنی همه هستند اما هیچکس حواسش به تو نیست. وقتی نیاز داری یکی کنارت باشد، هیچکس نیست. از دوستان و همکارانم فاصله گرفتهام چون همه سر در گریبان خود دارند. حتی شما هم دیگر حواستان به کسی نیست.
ماندم چه بگویم. خواستم از دردهای خودم بگویم تا کمی آرام شود اما فکر کردم گفتن اینکه تو تنها کسی نیستی که احساس تنهایی میکنی، چه دردی از او دوا میکند؟
اشکهایش را پاک کرد و بلند شد، عذرخواهی کرد و رفت. من ماندم و همکاران دیگری که اصرار دارند همین امروز من را ببیند.
منبع: https://t.me/mohsenjalalpour