این روزها که تیم والیبال ایران امکان رفتن به مسابقات فینال جهانی را یافته است، و برایمان شادی همراه کرده دوباره کارهای پایهای «محمدرضا داورزنی» و «یزدانیخرم» به ما یادآور میشود. آنها با تشکیل کمیتههای استعدادیابی و شناسایی دانشآموزان قدبلند و آموزش آنها حداقل دو نسل از والیبالیستها را تربیت کردند که به مرور رشد کردند، تا به فینال جهانی رسیدند. این یادداشت هشداری است برای آنکه این مدل در حوزه نوآوری پاسخ نمیدهد!
⭕️سیاستگذاری خطی
سیاست توسعه نوآوری برای برخی یعنی انتخاب افراد خوب و سرمایهگذاری ویژه بر آنها تا تبدیل به شرکتهای بزرگ شوند! اما این سیاست که در دهه ۷۰-۱۹۶۰ طرفداران بسیار داشت، مدام شکست خورد تا پژوهشگران اسم آن را بگذارند «نگاه خطی به نوآوری»!
در نگاه خطی به نوآوری که از قضا دانشگاهیان خیلی آن را دوست دارند، تلاش میکنند تا تمامی همت خود را بر فرأیندهای انتخاب بهترین استعدادها و پس از آن بر حمایت ویژه بگذارند. از دید آنها اگر چنین کنیم به راحتی و با حمایت اندکی میتوانیم امیدوار باشیم که در روزها و سالهای آینده با شرکتهای موفقی روبهرو میشویم!
البته این دیدگاه در ایران امروز نیز طرفدران ویژهای دارد، باقی ماندن کنکور و انتظارات فعلی از مدارس سمپاد و حتی بنیاد نخبگان، نمونهای از این دیدگاه خطی به نوآوری است. در این دیدگاه دولت مسوول حمایت از افراد و گروههای ویژهای است که استعداد خاص دارند.
در مقابل این دیدگاه، سیاستهای «غیرخطی» یا «تکاملی» است. بر اساس سیاست تکاملی، نوآوریها با نرخ بالایی شکست میخورند و به عوامل مختلفی بستگی دارند؛ عواملی که بسیار فراتر از ایده هستند. ایدههای خوب و حتی استعدادهای درخشان ارائهدهنده آن ایدهها، میتواند به دلایلی مانند مهارتهای نرم (مثل مهارت ارتباط و تعامل با دیگران) شکست بخورند؛ همانطور که عوامل کلانی مانند وضعیت اقتصادی یا پذیرش اجتماعی میتواند منجر به شکستهای بزرگ شود.
در تاریخ نوآوری کم نبودهاند فناوریهای بسیار برتری که در بازار شکست خوردهاند؛ مانند شکست بتامکس در برابر VHS!
به این ترتیب نوآوریها به رقابت با وضعیت فعلی و در رقابت با سایر نوآوریها قرار میگیرند و مجموعهای از عوامل نهایتا منجر به پیروزیها یا شکستها میشود.
هرچند نگاه خطی در برخی از ماموریتهای خاص ممکن است تا حدی پاسخگو باشند (مانند فناوریهای نظامی)؛ اما در کل ناکارآمد است. در حالی که بسیاری از سیاستمداران همچنان دلشیفته همان سیاست خطی هستند. سیاست سادهانگارانهای که کافی است فرد مورد نظر را انتخاب کنی؛ کمیته استعدادیابی و سپس تمام!
آنها الگوهایی که مرتبط با دنیاهای سادهتری مانند ورزش است را میخواهند بر نوآوری تعمیم دهند. همانطور که کمیته استعدادیابی در والیبال پاسخ داده است؛ آنها خیال میکنند پس در نوآوری هم میشود افراد بااستعداد را شناسایی کرد، آموزش داد، تیمشان کرد و تمام!
⭕️چالش تغییر نگاه
اصلیترین چالش در سیاست نوآوری کشور در همین تغییر نگاه از «سیاستگذاری خطی» به «سیاستگذاری غیرخطی» یا «تکاملی» است. سیاستگذارانی که این تفاوت را نمیدانند همواره در دام کسانی میافتند که در انتظار حمایتهای دولتی کیسههای خود را دوختهاند. آنها همواره در حال مجاب کردن سیاستگذاران برای ایجاد حمایتهای ویژه هستند؛ حمایتهایی که ادعا میکنند اگر باشد ما پر میشویم از گوگل و آمازون!
اما در واقعیت نوآوری تاثیرپذیر از سیاستهای کلان رقابت و عدالت است؛ تاثیرپذیر از روامداری!
نوآوری یعنی دادن فضای شکست و موفقیت به تیمها و ایدهها! در این فضای رقابتی که تحمل خطاها و شکستها را دارد، حالا ایدهها فرصت تحققیافتن مییابند. آنها میتوانند برای رقابت آماده شوند. و در این رقابت برخی میتوانند موفق شوند؛ و در همان حال موفق شدن، یاد بگیرند و بزرگ شوند. یاد بگیرند و ظرفیت توسعه خود را افزایش دهند.
در سیاست غیرخطی برخلاف سیاستهای دیگری که تاکنون بوده و تلاش میکرده است تا با یک ارزیابی دقیق خوبها را از بدها جدا کند؛ تنها و تنها تلاش میشود تا فضای بازی را برای نوآوران باز شود.
به عبارتی فرصت کودکی و بازی و شیطنتهای کودکی را به تیمها میدهد و ۳ سال و در سقف درآمد مشخصی (مثلا۵۰۰ میلیون تومانی) به شرکت اجازه میدهد تا به دور از خطرها و تهدیدهای بیمه و مالیات، دست به آزمون و خطاها بزنند.
آزمونوخطاهایی که برخی منجر به حذف برخی گروهها و ایدهها میشود و برخی دیگر در خلال همان آزمون و خطاها یاد میگیرند و رشد میکنند. آنها که حذف میشوند هزینههای گزاف پرداخت نمیکنند و آنها که میآموزند و تصحیح میکنند، میتوانند رشد کنند و پیش بروند.
اعتماد