علی دینی ترکمانی
در خبرها آمده است دکتر حسن طایی، رئیس دانشکده اقتصاد دانشگاه علامهطباطبایی، به دلیل برگزاری جلسه سخنرانی به مناسبت انتشار کتاب " فروپاشی"، به قلم زندهیاد هدی صابر، از این پست، برکنار شده است.
طایی را از سال ۱۳۶۸ میشناسم. زمانی که در دفتر استاد فقید دکتر امیرحسین جهانبگلو، به همراه چند دانشجوی کارشناسی ارشد دیگر، حضور مییافتیم و از محضر ایشان در بارهی اقتصاد توسعه میآموختیم. تا جایی که وی را، از آن سال تاکنون، شناختهام، چندان اهل عمل سیاسی نبوده است. به رغم تمایلاتی که به برخی از جریانهای سیاسی داشته، رفتار محتاطانهاش بر نگاه انتقادیش غالب بوده و به همین دلیل در مقاطع مختلف در موقعیتهای مهم مدیریتی قرار گرفته است.
این کتاب نیز به تحولات اقتصادی ایران در دورهی پیش از انقلاب و تاثیر آن بر فروپاشی نظام پهلوی میپردازد. به این دلیل، نباید از منظر سیاسی و امنیتی، مشکلی داشته باشد؛ اگر داشت قطعا اجازه انتشار نمییافت.
در عین حال، طایی یا معاون ذی ربطش، پیش از برگزاری این جلسه، حتما، مجوز لازم را از مقامات ذیربط دریافت کرده بوده است تا بدست کسی گزکی ندهد.
برگزاری جلسه سخنرانی برای هر کتاب منتشر شدهی قانونی که از منظر علایق مطالعاتی اعضای هیئت علمی دانشکدهای (از جمله دکتر فرشاد مومنی) قابل توجه است، نیز، نه تنها نباید مشکلی داشته باشد که باید مورد تشویق قرار بگیرد؛ چرا که دانشگاه (در معنای واقعی کلمه!!) رسالتی جزء این ندارد.
شاید دلیل این برخورد و فشار بر رئيس دانشگاه از سوی نهادهای فرادانشگاهی، جهت برکناری سریع طایی، مرتبط با درخواست یکی از سخنرانان، دکتر سعید مدنی، جهت ادای احترام به قربانیان "جنبش سبز" در سال ۱۳۸۸ باشد. اگر این حدس صحیح باشد، نمیتوان برکناری طایی را از منظر اصول مدیریت بحران فهم کرد. اثر مثبت برکناری وی بر یادآوری خاطرهی هدی صابر و وقایع سال ۱۳۸۸، به مراتب بسیار بیشتر از آنچیزی است که در این جلسهی سخنرانی رخ داده. این نکته را با ارجاعی دوباره به چارچوب مفهومی هیرشمن بیان میکنم.
آلبرت هیرشمن در کتاب " پیش رفتن با جمع"، با بررسی میدانی جنبشهای اجتماعی آمریکای لاتین، به جمعبندی جالب توجهی میرسد. خاموش شدن آتش مطالبات مرتبط با این جنبشها که مدنی و صنفیاند، به معنای نابود شدن کلی آنها نیست. برعکس، زنده و حکم آتش زیر خاکستر را دارند. وی این پویایی را با اقتباس از قانون بقای ماده و اینکه ماده از فرمی به فرمی دیگر استحاله مییابد و هرگز نابود نمیشود، "قانون بقای انرژی اجتماعی" مینامد.
اگر این برداشت هیرشمن صحیح باشد، میتوان نتیجه گرفت که راهکار مواجهه با آتشهای زیر خاکسترها، نفی و انکار و برخورد خشن با آنها نیست. چنین برخوردی، حکم دمیدن باد بر خاکستر تنور آنها را دارد.
در چنین موقعیتهایی، یک اشتباه یا یک برخورد نادرست، میتواند خاکستر را دوباره شعلهور کند. از این منظر، کنار آمدن با آن جلسه سخنرانی و پرهیز از برکناری طایی، مساله را در حد دانشکده اقتصاد این دانشگاه و تعدادی دانشجوی حاضر در آن جلسه حفظ میکرد. امّا، اکنون، بخاطر برکناری طایی، این مسٱلهی کوچک، به مسٱلهی اجتماعی فراگیر، دستکم در شبکهی ارتباطات افقی مجازی، تبدیل شده است.
آیا چنین برخوردهایی در چنین موقعیتهایی منطق درونی خود را دارد که وقوع آنها را اجتنابناپذیر میکند؟ یا اینکه عدم خویشتنداری در قبال آنها ناشی از اشتباهات فردی است؟ در پاسخ، بهتر است به گزینهی سومی توجه کرد که ترکیبی از این دو است. حساسیت بیش از اندازه به آن وقایع که ریشه در نوع ارزیابی و برخورد با آنها را دارد، موجب تقلیل آنها به مسائل امنیتی حاد میشود که طبعاً تابآوری در قبالشان را به شدت پایین میآورد...در این شرایط، اشتباهات هیجانزدهی فردی نیز، با انگیزههای مختلف، میتواند غلیان پیدا کند.
نتیجه. منطق درونی هر سیستم اجتماعی و مدیریتی باید به گونهای شکل بگیرد و عمل کند که ضمن افزایش تابآوری در برابر صداهای اعتراضی و انتقادی، خطاهای فردی را نیز حداقل کند. در غیر اینصورت، رخدادی ولو مترتب بر اشتباه فردی میتواند موجب برافروختن اتش زیر خاکستر و تایید قانون بقای انرژی اجتماعی بشود.
@alidinee