✅ پرده اول. کورتس در 8 نوامبر 1519 به پایتخت امپراطوری آزتک (مکزیک فعلی) وارد شد. امپراطور موکتسوما با اسپانیاییها برخوردی دوستانه داشت، اما آنها خیلی سریع راه خزانه امپراطور را در پیش گرفتند. به خزانه که رسیدند طلاها را از اشیاء جدا کردند و «بلافاصله آتشی افروختند و تمامی آنها را ذوب کردند و به صورت شمش درآوردند ... و به هر جا پا گذاشتند همه چیز را، تمامی آنچه را که میدیدند و به نظرشان خوب میرسید تصاحب میکردند.
✅ اسپانیاییها به سرزمینی رسیده بودند که طلای فراوان داشت و بعدها وقتی بر کل امپراطوری اینکا مسلط شدند، نیروی کار را برای استخراج طلا و نقره بهکار گرفتند و بعد از دوران اولیه غارت طلا و نقره، نهادهای استعماری را برای بیگاری کشیدن و فراهم آوردن ثروت عظیم پادشاهی اسپانیا بهکار گرفتند. مکزیک به گونهای بود که خلاقیت، نوآوری و تلاش لازم نبود، فقط استثمار و بهرهکشی ضرورت داشت.
✅ پرده دوم. انگلیسیها به پشتوانه «کمپانی ویرجینیا» در چهاردهم ماه مه 1607 وارد آمریکای شمالی شدند و شهری به نام «جیمز تاون» را بنا نهادند. آمریکای شمالی در مقایسه با مکزیک طلا و نقره نداشت و حاکم قلمرو «پاوهاتان» هم از کنار آمدن با انگلیسیها خودداری کرد و حتی تن به تجارت با ایشان نیز نداد. ذخیره غذایی مهاجران در اواخر زمستان 1607 رو به پایان نهاد. آنها سال 1608 را به جستوجوی طلا و نقره ادامه دادند اما خیلی زود فهمیدند مدل کورتس در اینجا جواب نمیدهد. بومیان طلا و نقره نداشتند.
✅ فردی که در دسامبر 1608 عازم انگلستان شده بود ملتمسانه از مدیران کمپانی ویرجینیا میخواست که طرز فکرشان را نسبت به مستعمره تغییر دهند. استثمار آنجا به شیوه مکزیک و پرو، به گونهای که سریعاً ثروتآفرین شود، اصلاً ممکن نبود. اسمیت فهمیده بود که اگر قرار باشد مستعمرهای ماندگار در آنجا وجود داشته باشد این مهاجران باید کار کنند.
✅ او به مدیران کمپانی التماس کرد افرادی از نوع مناسب اعزام کنند: «اگر مجدداً خواستید افرادی را بفرستید، استدعا دارم به جای هزار نفر مانند کسانی که داریم، سی نفر نجار، دهقان، باغبان، ماهیگیر، آهنگر، بنا و هیزمشکن که در مهارتشان آزموده باشند، اعزام کنید.» (ص. 47) او بیش از این به زرگران بیمصرف نیازی نداشت و قانون وضع کرد: «هر کس کار نکند نباید غذا بخورد.» کمپانی وقتی پیام اسمیت را درک کرد که در زمستان 10-1609 از پانصد نفری که زمستان را آغاز کرده بودند، تنها شصت نفر بهار را دیدند.
✅ پرده سوم. سه چهار قرن بعد، کشوری که از ویرجینیا آغاز کرد (ایالات متحده آمریکا) کشوری ثروتمند و قدرت اقتصادی اول جهان است؛ و مکزیک ثروتمند آزتکها و پرو قلب امپراطوری اینکاها، کشورهایی در حال توسعه و بسیار فقیرتر از آمریکا هستند. انگلیسیها نهادهای مشوق کار کردن، پذیرش خلاقیت و آزادیهای مردم، تخریب خلاق و رقابت بنا کردند، نهادهایی که مردم را توانمند میسازند، رسانه آزاد را حفظ میکنند و بر رقابت آزادانه سیاسی و اقتصادی بنا شدهاند. اما نهادهای اسپانیایی بر بهرهکشی، منع رقابت سیاسی و زود ثروتمند شدن بنا شده بودند.
✅ آنچه در بالا آمد بخشهایی از کتاب «چرا ملتها شکست میخورند: ریشههای قدرت، ثروت و فقر» نوشته دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون (ترجمه محسن میردامادی و محمدحسین نعیمیپور، انتشارات روزنه، چاپ پنجم، 1395) است. کتابی تحسینشده، پرفروش و بسیار پربینش درباره توسعه و توسعهنیافتگی که از قضا حکایت حکمرانی و توسعه در ایران نیز هست.
✅ «این کتاب نشان خواهد داد اگرچه نهادهای اقتصادی در فقر یا غنای کشورها نقش حیاتی دارند، اما نهادهای سیاسی و سیاست هستند که داشتههای یک ملت را در زمینه نهادهای اقتصادی رقم میزنند.» (ص. 73) نهادهایی که اجازه مشارکت گروه بزرگی از مردم را در فعالیتهای اقتصادی فراهم و آنها را تشویق میکنند تا از استعدادهایشان بهترین استفاده را ببرند، نهادهایی که مالکیت خصوصی امن، نظام حقوقی بیطرف و ترتیباتی برای تأمین خدمات عمومی باشند. (ص. 113)
✅ حکایت ایران امروز هم این است: «حکمرانان نهادهایی بنا خواهند کرد که کشور مثل مکزیک سال 1519 اداره شود یا مثل ویرجینیای 1608؛ نهادهایی بر مبنای مصرفکردن منابع کشور به قصد بهرهدهی سریع، یا نهادهایی مشوق کار کردن و بهرهوری بیشتر.» مهم این است که همه اینها از سیاست تراوش میکند.
✅ شما نیز از خواندن «چرا ملتها شکست میخورند؟» بسیار لذت خواهید برد.
منبع: کانال تلگرامی دغدغه ایران