اخیراً توجه زیادی به نقش دولت و ارتباط آن با توضیحات فوق معطوف شده است. تاریخ نشان داده است که برخی سیستمهای سیاسی قادرند نهادهای مؤثرتری را در مقایسه با سایرین ایجاد نمایند. نظریه پردازان درگیر نقش دولت در چند دهه اخیر شدهاند. نقش دولت یا ایالت به دلیل رشد معجزه آسای آسیای جنوب شرقی در بحران آسیا، مورد توجه قرار گرفت. در این کشورها نقش دولت فعالتر از آنچه که اجماع واشنگتن اعتقاد داشت، بود.
اجماع واشنگتن توسط کشورهای آمریکای لاتین همانند اروپای شرقی پذیرفته شد. بر اساس قاعده این اجماع، دولت با حرکت بخش خصوصی به مراحل اصلی، نقش کمتری را در فرایند تصمیم گیری داشت. تجاربی چون شکست اصلاحات قیمت در روسیه و تجربه رشد کشورهای آمریکای لاتین نشان داد که این قاعده کارایی ندارد. در همان زمان، تجارب اواخر دهه 1990 در آسیای شرقی و جنوب شرقی نشان داد که دولت استبدادی نمیتواند از بحران آسیا جلوگیری نماید، موضوعی که به طور گسترده توسط طرفداران سرمایه داری مورد نکوهش قرار گرفت.
این تجارب منجر به دیدگاههای متعادلتری در اواخر قرن بیستم گردید، و انسجام بین دولت و بازارها را افزایش داد. به عبارت دیگر، نوعی رویکرد اقتصاد مختلط به طور روز افزون در کنار شناسایی مجموعههای از قواعد مختلف که در کشورهای مختلف به کار گرفته میشد، شهرت یافت.
امروزه به نظر میرسد هم بازارها و هم دولتها در ایجاد چارچوب نهادی کارا و ارتقاء دهنده رشد مهم هستند. کارکرد مفید دولت در اثربخش شدن بازار مورد توجه اقتصاددانان توسعه قرار دارد. این موارد عبارتند از: حمایت از حقوق مالکیت، قوانین بازار، تثبیت اقتصاد کلان، بیمه اجتماعی، و مدیریت تعارض. دولتها برای عملکرد مناسب بازارها ضروری هستند، ولو اینکه تنها کارکرد آنها نیست. در حالی که نمیتوان اهمیت بازارها را در ارتقاء رشد از طریق رقابت نادیده گرفت، دولتها موظفند مشوقهایی را برای بازارها که بتوانند آزادانه عمل کنند و بدون اجازه دادن به تقاضاهای گروههای خاص و یا سیاستهای دولت که باعث انحراف بازارها میشود، پیشرفت کنند.
همبستگی و هماهنگی بیشتر بین بازارها و دولتها، اثربخشی بیشتر نهادها و شانس بیشتر تخصیص اثربخش منابع برای توسعه را به همراه دارد.
منبع: کانال تلگرامی دکتر منجذب