یک جریانی از ادبیات و سخنرانیها و مقالات در حوزه «توسعه» در دنیا هست که با مقداری اغماض و فروکاستن میتوان آنرا این طور توصیف کرد: یک لیست ۵۰-۶۰ تایی از کلمات جذاب مثل «حکومتگری خوب»، «مشارکت»، «شفافیت»، «نهادها»، «جامعه محلی»، «دانش»، «سیاستگذاری خوب»، «توسعه مهارتها»، «پایین به بالا»، «بنگاههای کارا» و امثال آن را انتخاب کنید و به صورت کاملا تصادفی این کلمات را کنار هم در جملات بچینید. اگر هم انگلیسیتان خوب باشد که گرامر پیچیدهای برای این جملات تصادفی انتخاب کنید، محصول کارتان قویتر هم خواهد بود.
چرا این نوع از بیان رایج مسالهها و راهحلهای توسعه چندان مفید نیست؟ چند مورد از ضعفها را بیان میکنیم.
۱) برای این که به «داده و شواهد» دقیق و جزیی در تحلیلها و نتیجهگیریها تکیه نمیکند. در نتیجه یادگیری محدودی برای مخاطب دارد.
۲) به بده-بستانها (Trade-off) بین تصمیمات مختلف توجه ندارد. دنیایی بدون «محدودیت منابع» را تصویر می کند.
۳) به مساله «انگیزهها» کمتوجه است و «تعادلهای ناکارای» ناشی از تضاد انگیزهها را به صورت جزیی تصویر نمیکند.
۴) به سلسله مراتب و تاخر/تقدم زمانی و علی بین اقدامات و نتایج خوب توجه ندارد. دنیای مسطحی را تصویر می کنید که مجموعهای از اقدامات خوب در آن کنار هم چیده شدهاند.
۵) جزییات کلیدی را نادیده میگیرد. توصیفها و توصیههای زیبا و کلی میکند که فاقد جغرافیا و زمان است.
۶) به خاطر فقدان/کمبود گزارههای انضمامی، امکان محدودی برای نقد شدن دارد. در لایه اول همیشه درست به نظر میرسد.
شخصا ترجیح میدهم اگر ۹۰ دقیقه از وقتم را در جلسهای میگذارنم یا کتابی میخوانم، به جای شنیدن یا خواندن حرفهایی که بارهای بار شنیدهایم، سخنرانی بشونم که بر روی «یک مساله خاص» در توسعه متمرکز است و به جزییات توجه میکند.
منبع: کانال تلگرامی دکتر قدوسی