اگر سودای آن را داریم که در عرصه اقتصاد نیز همپای صنایع نظامی کامیابیهای قابل توجه داشته باشیم باید کالبدشکافی ترتیبات نهادی را در دستور کار قرار دهیم و اشکالات آن را شناسایی کنیم و نسخه بدیلی آماده سازیم تا در بزنگاههایی که عزم اصلاح امور ایجاد شد از آن استفاده شود.
به رغم بدگوییها و بدبینیها باید قدرت نظامی ایران خصوصا در عرصه موشکی را باور کرد و تایید نمود. بیتردید اگر توان نظامی ایران وجود نداشت تاکنون بارها و بارها به واسطه فعالیتهای هسته ای و غیرهسته ای دشمنان کشورمان را هدف حملات قرار می دادند. نکته جالب توجه این است که عمده این قدرت نظامی با اتکا به توان داخلی ایجاد شده است زیرا ایران پیوسته هدف تحریم فعالیتهای نظامی قرار داشته و به جز برخی مقاطع در دوران جنگ، انتقال تکنولوژی نظامی به صورت جدی و محسوسی انجام نشده است. این امر می تواند این پیام خوب را دهد که کشورمان از توان مهندسی و تولید بالایی برخوردار است. وقتی آدمی این مساله را مرور می کند سوالی که بلافاصله به ذهنش متبادر می شود این است که چرا مشابه این توفیق در عرصه اقتصاد ایجاد نشده است؟ چرا ما بعد از گذشت چهل سال از عمر انقلاب نتوانستیم همانگونه که در عرصه صنایع نظامی توفیق داشته باشیم در عرصه اقتصادی توفیق پیدا کنیم و کشورمان به آن سطح از توسعه نرسید که به آن ببالیم بلکه برعکس امروزه با چالشها و بحرانهای متعددی دست به گریبان هستیم و نسبت به چشم انداز کوتاه مدت اقتصاد ایران نگرانیم؟
یک پاسخ ساده این است که در عرصه صنایع نظامی افرادی با انگیزه درونی و بالا و معتقد با فعالیت جهادی و شبانه روزی توانستند بهتر از یک روند طبیعی عمل کنند و از امکانات و توانهای موجود در کشور نیز به نحو احسن استفاده شد و در نتیجه توفیقات بالایی حاصل شد. پیامد مستقیم این تحلیل این است که اگر همین مدل در عرصه اقتصاد دنبال شود مشابه همین توفیقات نیز در عرصه اقتصاد ظاهر خواهد شد. پیامد دیگر این تحلیل آنست که اگر مدیران صنعت نظامی به عرصه مدیریت اقتصادی وارد شوند می توانند موجب شوند که اقتصاد دوران رشد بالا و مستمری را تجربه کند.
آیا این پاسخ کافی است و میتوان پیامدهایی که ذکر شده را قبول و تایید کرد؟ گرچه تردیدی نیست که فعالان عرصه صنایع نظامی نظیر شهید تهرانی انگیزه درونی بالایی داشتند و فعالیت جهادی و شبانه روزی مهمی کردند اما از این حرف درست نتایجی که گفته شده را نمی توان استخراج کرد. نکته اصلی که در تحلیل فوق نادیده گرفته شده مقیاس است. میتوان در یک مجموعه کوچک اتفاقهای بزرگ را سامان داد. مثلا به خاطر دارم زمانی که در دانشگاه شریف تحصیل میکردم تعداد زیادی از اساتید ممتاز در دانشکده های مختلف با صنایع نظامی ایران همکاری داشتند و بسیاری از تزهای کارشناسی ارشد و دکترا در جهتی تعریف میشد که نیازهای این صنعت را برآورده میساخت. میشود به بخشی از نخبگان حقوقهای خوب پرداخت کرد و محیط مناسبی برای آنها به وجود آورد تا به شکل گلخانهای بتوانند فعالیت ممتازی را انجام دهند اما سوال این است که آیا میتوان همین کار را در مقیاس کل اقتصاد-آنهم اقتصادی به اندازه ایران- تکرار کرد؟ روشن است کارهایی که در یک مقیاس کوچک قابل انجام و قابل دفاع است لزوما در یک مقیاس بزرگ قابل انجام نیست. به عنوان مثال میتوان چند صد فرد لایق و با انگیزه بالا پیدا کرد و آنها را در یک حوزه خاص به کار گمارد تا از وقت خانواده و منافع شخصی خود چشم بپوشند و به شکل جهادی ماموریت مشخصی را انجام دهند. اما سوال این است که میتوان برای کل دولت که دارای هزاران پست مدیریتی است افرادی با این مشخصات پیدا کرد؟ درواقع اتکا به انگیزههای فردی خاص تنها در مقیاسهای کوچک کار میکند و قابل تعمیم به مقیاسهای بزرگ نیست! لذا تکرار الگوی توفیق در صنایع نظامی به راحتی قابل تکرار در عرصه مدیریت اقتصادی نیست!
آنچه که موجب میشود یک اقتصاد توسعه پیدا کند آنست که همه افراد- ریز و درشت، کارگر و کارفرما، با سواد و کم سواد، ... – تلاشهای زیادی در مسیر درستی انجام میدهند که برآیند آن به شکل تولید ثروت بیشتر و درآمد سرانه بالاتر ظاهر میگردد. اینکه همه افراد کمابیش تلاش بیشتری انجام دهند تنها یک مسئله فرهنگی نیست و روشن است که قابل ارجاع به ویژگیهای شخصیتی نیست زیرا بسیاری از افراد ذاتا تنبل هستند. آنچه موجب می شود که بخش بزرگی از جامعه تلاش بالایی از خود نشان دهند نظام انگیزشی حاکم بر جامعه است که اگر در لایه های مختلف سیستم طوری باشد که پرتلاشی پاداش گیرد و کم تلاشی تنبیه شود آنگاه همه مردم- اعم از تنبل یا زرنگ- انگیزه مییابند که تلاش بیشتری از خود بروز دهند.
به همین قیاس شاید فردی به تنهایی و از روی ذوق شخصی دست به خلاقیت و نوآوری زند اما این موارد معمولا ندرتا رخ میدهد و موجب نمیشود اقتصاد دانش بنیان ایجاد شود! اقتصاد دانش بنیان وقتی ایجاد میشود که نوآوری به شکل نظاممند رخ دهد و این امر ممکن نیست مگر وقتی که خلاقیت و تلاش برای نوآوری به شکل نظام مند صورت گیرد و سیستمها طوری طراحی شده باشد که همواره بخش قابل توجهی از جامعه به امر تحقیق و توسعه و ایجاد نوآوری مشغول باشند. روشن است که نوآوری در یک اکوسیستم خاص و نسبتا پیچیده رخ میدهد. به همین دلیل کشورها در رقابت با هم هستند تا این اکوسیستم را در کشور خود به شکل بهتری ایجاد کنند تا در رقابت جهانی پیروز باشند.
لذا مسئله اصلی برای توسعه اقتصادی طراحی سیستمی است که انگیزه فعالیت بیشتر، بهتر، نوآورانه و درستتر را ایجاد کند تا همه توان جامعه به کار گرفته شود و در این راستا به کار افتد. توسعه نعمت و توفیق بزرگی است که تنها تنها با کار و کوشش زیاد بخشی از جامعه محقق نمیشود بلکه وقتی ایجاد میشود که همه اعضای جامعه کمابیش فعالیت بیشتر، بهتر، درست تر و نوآورانه داشته باشند.
نکته دومی که باید به آن توجه داشت این است که توسعه معمولا در بلندمدت ثمر میدهد یعنی حداقل دو یا سه دهه این روند باید ادامه یابد تا جامعه به شکل ملموس تبعات مثبت بهبود وضعیت را لمس کند و ببیند که وضعش نسبت به سابق بهتر شده است. لذا جو زدگی موقتی و ایجاد یک هیجان زودهنگام برای رسیدن به توسعه کافی نیست. مثلا در مقاطع خاصی چون انقلاب یا جنگ یا زلزله مردم شاید به سخاوتها و گذشتهای فوقالعاده روآورند اما این امور موقتی هستند و نمیتوان با اتکا به این بزنگاهها به توسعه رسید.
نکته سوم این است که نظام انگیزشی در جامعه را نهادها تعیین میکنند. به تعبیر نورث نهادها قواعد رسمی و غیررسمیای هستند که با تعیین نظام انگیزشی رفتارها را شکل میدهند. لذا آنچه که توده مردم سیستم اداره کشور میخوانند اقتصاددانان ترتیبات نهادی تعبیر میکنند. به تعبیر اقتصاددانان اگر ترتیبات نهادی به شکلی باشد که انگیزه تلاش، نوآوری، درستکاری ایجاد شود کشور در مسیر توسعه جلو میرود اما اگر ترتیبات نهادی به شکلی باشد که رانتجویی، تملقگویی، باندبازی و اموری از این دست موجب پیشرفت شود به صورت طبیعی افراد عادی و حتی با استعداد نیز به سمت رانتجویی، تملقگویی و شبکهسازی برای تصاحب مناصب و امتیازات کشیده میشوند و اقتصاد در مسیر قهقرا خواهد رفت.
اقتصاددانان اعتقاد دارند که نهادهای دیرپا هستند و تغییرات آن به سادگی انجام نمیشود. لذا اگر ترتیبات نهادی بد باشد یعنی ساختار نهادها و نوع تعاملات میان آنها بد تعریف شده باشد اقتصاد در زمان نسبتا طولانی اسیر این تنظیمات نامطلوب خواهد شد. معمولا نهادها اینرسی زیادی دارند یعنی میل به ماندگاری و ادامه روند گذشته دارند. معمولا گروهها و افرادی که از وضع موجود منتفع هستند به نیروهای مقاوم در برابر تغییر تبدیل میشوند. به همین دلیل تغییر ترتیبات نهادی به سادگی ممکن نیست و معمولا بحرانها، حوادث و تحولات بزنگاههایی ایجاد میکنند که در آن بزنگاهها میتوان دست به اقدام اصلاحی زد و ترتیبات نهادی را تغییر داد.
با ذکر این نکات یک بار دیگر به سوال اول مقاله برگردیم. چرا در عرصه موشکی و نظامی شاهد توفیقات زیادی هستیم اما مشابه این توفیقات در عرصه اقتصاد ظاهر نمیشود؟ پاسخ این است که نظام انگیزشی موجود روابط میان انسانها در جامعه به شکلی نیست که تلاش بیشتر، عملکرد بهتر، خلاقیت و درستکاری را به اندازه کافی ترغیب کند. نتیجه این وضع آن شده که متوسط نرخ رشد اقتصادی در چهل سال گذشته نسبتا پایین باشد (نزدیک به 3 درصد). این نظام انگیزشی مرهون ترتیبات نهادی است که در طی زمان مستقر شده است و این ترتیبات نهادی متاسفانه مشوق توسعه با سرعت زیاد نیست. به همین دلیل جابجا کردن افراد نیز دردی را دوا نمیکند و تنها امید انسانها را به بهبود نابود میسازد. لذا اگر سودای آن را داریم که در عرصه اقتصاد نیز همپای صنایع نظامی کامیابیهای قابل توجه داشته باشیم باید کالبدشکافی ترتیبات نهادی را در دستور کار قرار دهیم و اشکالات آن را شناسایی کنیم و نسخه بدیلی آماده سازیم تا در بزنگاههایی که عزم اصلاح امور ایجاد شد از آن استفاده شود.
منبع: ایسنا