دکتر محمدعلی نجفی بار دیگر ناچار از استعفاء شده است. بار اول، در ۱۵ دی ۱۳۹۲، از ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استعفاء داد و در بهمن ماه آن سال، آنجا را ترک کرد.
وی، در متن استعفاء نامهاش، درگیری در بیماری خود را بهعنوان دلیل طرح کرده بود. اما، حدسها بر این بود که نجفی به دلیل فشار ناشی از مخالفت های فراگیر با گردشگری و برخورد امنیتی با آن و احساس ناتوانی در پیشبرد برنامههایش به دلیل حضور انبوهی از نیروهای تازه استخدام شده در دولت پیشین، رفتن را بر ماندن ترجیح داد.
این بار نیز، دلیل بیماری وی به میان آمده است. اما دلیل واقعی، مشخصتر از آن است که بتوان بر آن سرپوش گذاشت. اجرای برنامه روز زن همراه با رقص یا حرکات موزون دختران هشت ساله، در سالن برج میلاد، بحران شهرداری تهران را موجب شده است. این برنامه، از سوی نهادهایی حمل بر هنجارشکنی شده و بنابراین خواستار پی گیری قضایی آن هستند. از نگاه آنان، شهردار تهران نباید اجازه اجرای این برنامه را میداد، و اگر در جریان آن نبود، نباید به هنگام اجرای برنامه، در سالن میماند و به تماشای رقص دختران خردسال مینشست.
کوتاه، خیلی کوتاه میگویم، مادام که چنین تفکری بر ساحت اجتماعی، سیطره داشته باشد، امیدی به رفع مشکلات، ولو در اندازههای اپسیلونی، نیست. راهکارهای کارشناسانه، در چنین شرایطی به معنای تلاشهای بسیار جزیی نگرانه است که به دلیل ابتناء بر کلیت همراه با کژ کارکردی های اساسی، ره بهجایی نمیبرند.
در طول سالهای گذشته، بسیاری از آشنایان دور و نزدیک، از من پرسیدهاند با وجود شما و دیگران، چرا اقتصاد ما چنین وضع نابسامانی دارد؟
پاسخ من همیشه این بوده است: چون اقتصاد ما در تله سیاست تجدد ستیز گرفتار است و راهکار درمان آن، اول از همه، رهایی از این تله و بعد، استفاده از توان کارشناسی متخصصان در حوزههای مختلف است.
اولی، شرط لازم و دومی شرط کافی است. اولی قرار گرفتن در مسیر صحیح و دومی درست حرکت کردن در مسیر صحیح است. در مسیری که سر از ناکجا آباد یا ترکستان در میآورد، درست حرکت کردن بی معنا و بی اثر میشود. مساله بود یا نبود راهکارهای کارشناسانه، چه با نگاه چپ مدرن و چه با نگاه راست مدرن، نیست، مساله وجود سنت گرایی تجدد ستیزی است که کارکردش نقش بر آب کردن هر نوع راه کاری و تولید و بازتولید بحران فراگیر و همه جانبه، به دلیل ناسازگاری ذاتیش با جهان مدرن، است. مساله، ناکارآمدی شدید چارچوب های سازمانی شکل گرفته بر مبنای رویکرد پیشامدرن تجدد ستیز است ...
چندی پیش مطب زیر را بعد از تماشای رقص زیبای دختر خردسالی نوشتم که به دلیل ارتباط با موضوع مورد بحث، قسمتی از آن را دوباره در اینجا میگذارم:
"توانایی در پی گیری علایق هنری، جزئی از حقوق مدنی افراد است. در جامعهای که این حق به رسمیت شناخته نشود، بحران توسعه پیش میآید. چراکه بخشی از بودجه و انرژی آن جامعه، صرف پیشگیری از اموری میشود که نیاز ذاتی آدمی و جامعه انسانی است. نیازی که بخصوص امروزه، از منظر کارکردی، تأمین آن، حکم پادزهر در برابر مشکلات فرآیند صنعتی شدن را دارد.
مارتین اسکورسیزی در فیلم هوگو (Hugo) نشان میدهد تنها راه رهایی از چنبرهی چرخ دندههای له کنندهی ماشین و تکنولوژی، هنر است.
متأسفانه در جامعه ما، به دلیل وضع قواعد رسمی نادرست، نه تنها چنین برداشتی از هنر وجود ندارد که با آن به ستیز نیز برخاسته میشود. درنتیجه، هم منابع و انرژی که میتواند صرف پیش گیری از جرائم اجتماعی چون اعتیاد بشود، هرز میرود و هم میان ملت و دولت (در معنای عام کلمه)، تضاد به وجود میآید و درگذر زمان بیشتر میشود. ...
هنرهای موسیقی و رقص و شعر، همزاد انساناند. چراکه وجود انسان در روز ازل، با قلب، یعنی ریتم و ضرب آهنگ، و عشق و زیبایی، سرشته شده است". ...
https://t.me/alidinee