کارشناس ارشد انرژی
در شرق نوشت: گرچه اطلاع نزدیکی از داخل سعودی منتشر نمیشود، اما بهلحاظ تحلیلی به احتمال زیاد اوضاع داخلی این روزهای عربستان نمیتواند اوضاع خوبی باشد، چراکه ملکسلمان و در واقع فرزند یا ولیعهد جوان او همزمان خود را در چند جبهه داخلی و خارجی درگیر کردهاند. در داخل عربستان دو جناح اصلی قدرت روحانیت وهابی و خاندان آلسعود هستند، بنسلمان با اصلاحات اجتماعی و بهویژه حقوقیای که برای زنان در نظر گرفته، خود را با روحانیت وهابی و با قلع و قمع شاهزادگان، خودش را با خاندان آلسعود درگیر کرده است. در خارج نیز درگیریهای زیادی دارد. اقدام غیرقابل توجیه ربودن سعد حریری و وادارکردن او به استعفا نیز عربستان را درگیر یک بیآبرویی سیاسی کرده است. ناکامیها در یمن و تنش شدید در روابط با قطر و تلاش برای ایجاد تنش در روابط با ایران را هم باید به آن اضافه کرد. روابط حال حاضر عربستان با دولتهای عراق و سوریه و حتی ترکیه هم چندان مناسب نیست. البته نباید از نظر دور داشت که نزدیک به ٦٠ درصد جمعیت زیر ٣٠ سال عربستان نیز که احتمالا از حکام فرتوت و تفکرات سنتی خسته شدهاند، یکی از عوامل بالقوه قدرت هستند که ممکن است محمد بنسلمان روی آنها حساب باز کرده باشد. نزدیکی بیش از حد و آشکار سلمان به ایالاتمتحده و بهویژه اسرائیل نیز به تنشهای داخلی عربستان دامن میزند ضمنا نباید فراموش کرد که وضعیت اقتصادی عربستان نیز مساعد نیست این کشور در دو، سه سال اخیر با کسری بودجه فزاینده، نرخ بیکاری بالا و نرخ رشد اقتصادی پایین روبهرو بوده است. اما برای ترسیم اهداف بنسلمان از بازداشتهای اخیر، نمیتوان این بازداشتها را مجرد از سایر مسائل مورد توجه قرار داد. بهنظر من باید تحولات عربستان را در سپهر وسیعتری ملاحظه کرد. در سالهای اخیر از یکسو حکومت عربستانسعودی بهعنوان یک حکومت سلطنتی منسوخ، چهره بدی نزد جامعه روشنفکر ایالاتمتحده و غرب پیدا کرده بود و از سوی دیگر برای همه آشکار شده بود که ریشههای فکری سَلفیگری از عربستان بیرون آمده و تأمین مالی اولیه گروههای سَلفی و افراطی نیز از سوی حکومت عربستان بوده است. در اواخر ریاستجمهوری اوباما در آمریکا نیز گوشههایی از دخالت آلسعود در حادثه ١١ سپتامبر علنی شد. همزمان با این تحولات با اقتصادیشدن نفت و گاز غیرمتعارف در ایالاتمتحده و قرارگرفتن تولید نفت و گاز این کشور در روند افزایشی، وابستگی ایالاتمتحد به نفت خاورمیانه و عربستان به حداقل رسید ضمن اینکه قطع وابستگی به انرژی خارج از قاره آمریکا بهعنوان سیاست راهبردی مورد توجه دولت آمریکا قرار گرفت. حکومت عربستان که امنیتش به وابستگی ایالاتمتحده به نفت این کشور گره خورده است، از همه این مسائل احساس خطر کرد. در این شرایط رویکارآمدن دونالد ترامپ برای سعودیها یک موهبت بود. انتخاب ترامپ کمتر از یک سال بعد از رویکارآمدن ملکسلمان اتفاق افتاد، سلمان فرتوت، اداره کشور را به ولیعهد سیوچندساله خود واگذار کرده است و بهنظر میرسد که «بنسلمان» با طرح چشمانداز ٢٠٣٠ و سایر اقدامات شتابزدهای که درگیر آن است، میکوشد از یکسو روابط جدیدی را با ایالات متحده و اسرائیل برای حفظ امنیت سعودی برقرار کند و از سوی دیگر، با اصلاحات سیاسی-اجتماعی موردنظر غرب، چهره حکومت عربستان را نزد جامعه روشنفکر غربی بهبود بخشد، همچنین از نظر اقتصادی بهدنبال متنوعسازی اقتصاد کشور و کاهش وابستگی به درآمد نفت است.
همه این اقدامات با تحکیم قدرت بنسلمان برای شرایط بعد از فقدان ملکسلمان نیز همزمان شده است. باید دقت کرد که با توجه به ساختار قدرت روحانیت سنتی و خاندان آلسعود در عربستان، اگر سلطان و ولیعهدش میخواستند فرایند همه این اصلاحات را با مشارکت اصحاب قدرت و همسوکردن همه آنها و مردم پیش ببرند، فرایند اصلاحات بسیار طولانی و شاید تعلیق به محال میشد. بنابراین درواقع بنسلمان دست به یک اصلاحات، تحول یا توسعه آمرانه و شتابزده با حمایت آمریکا زده و سعی کرده است حمایت اسرائیل را نیز جلب کند، اما ادبیات امروز توسعه و تحول همهجانبه که مبتنی بر تجربیات تاریخ معاصر است، به ما میگوید که شانس موفقیت اینگونه تحولات بسیار پایین است و اصولا اگر به مفهوم عمیق توسعه در ادبیات نوین آن توجه کنیم، «توسعه آمرانه» دچار یک پارادوکس درونی است.
رفتار بیرونی عربستان بهویژه در برخورد با یمن، بحرین، قطر و به تازگی لبنان نیز با اصلاحات لیبرال داخلی مورد نظر بنسلمان، در تعارض جدی است. محمد بنسلمان در مسیر تحول آمرانه مورد نظر خود که پیشبرد آن را مستلزم تداوم سلطه مطلقه خود برای بهثمررساندن آن میداند، مجبور به اعمال زور و سرکوب در داخل است و برای اینکه این اعمال زور را توجیه کند، نیازمند دشمن خارجی و قراردادن کشور در شرایط فوقالعاده است. درعینحال کسب حمایت بیپرده از رژیم اشغالگر قدس و دونالد ترامپ، بنسلمان را در شرایطی قرار میدهد که باید در داخل سرکوب کند و در خارج بهدنبال تشنج باشد و ممکن است در این مسیر متحدان منطقهای خود را نیز بهتدریج از دست دهد. با این وصف، مانورهای اخیر خارجی عربستان بیشتر معطوف به اقدامات داخلی یا به قول معروف برای مصرف داخلی است که نباید خیلی جدی گرفته شود و عربستان قادر نیست با یک دست هندوانههای بیشتری را بلند کند. درعینحال تصمیمگیران جمهوری اسلامی ایران نیز هوشمندتر از آن هستند که وارد بازی عربستان شوند. اما بههیچوجه نباید از این مسئله غافل شد که بسیاری از کشورهای منطقه و خارج از منطقه ممکن است در جستوجوی منافع مختلف و متفاوت، از درگیری نظامی میان ایران و عربستان استقبال کنند و جو را مساعد تحریکاتی در این زمینه بدانند، باید بسیار هوشمند بود. گرچه بهدنبال جنایات سبعانه عربستان در یمن و تجاوز آشکار عربستان به این کشور، حق هرگونه مقابلهای برای یمنیها مفروض است، اما نگارنده خشنودتر میشدم که یمنیها زمان دیگری را برای شلیک موشک به سمت ریاض انتخاب میکردند. شلیک موشک دقیقا در شبی که یکشبه کودتا در عربستان در حال رخدادن بود و بعضی از فرودگاهها را برای جلوگیری از فرار شاهزادگای مغضوب بسته بودند و در شبی که سعد حریری در ریاض تحت فشار «بنسلمان» استعفای خود را از نخستوزیری لبنان اعلام کرد، شاید تصادفی بوده باشد، اما نوعی نخودانداختن در آش در حال پخت «بنسلمان» بود. گفته میشود بعضی از شاهزدگان سعودی در تلاش برای فرار از طریق یمن بودهاند. متأسفانه منطقه خاورمیانه سالهاست که عملا عرصه جنگ نیابتی قدرتهای خارج از منطقه است و اینک تلاش بر این است که جبهه جدیدی در لبنان گشوده شود. گرچه ممکن است گسترش درگیری در یمن ابعاد وسیع منطقهای پیدا نکند، اما بدون شک وضعیت لبنان بسیار متفاوت است و درگیری در لبنان امنیت کل منطقه را تحت تأثیر قرار خواهد داد و میتواند فرصتهای جدیدی را نیز برای خروج داعش و گروههای سلفی از حالت احتضار فراهم کند. جبهه یمن جبههای است که چند سال است گشوده شده و ابعاد خود را کموبیش آشکار کرده است اما عربستان ناشیانه تلاش میکند جبهه جدیدی را در لبنان باز کند. لبنان هم از نظر غنا و تحمل فرهنگی و سیاسی در داخل و هم از نظر موقعیت ژئوپلیتیکی با یمن متفاوت است. بسیار بعید است که سیاستمداران و مردم لبنان و بازیگران مهم و تأثیرگذار منطقه خاورمیانه در شرایط حاضر از چنین چیزی استقبال کنند و قدری هوشمندی ایشان تلاشهای عربستان را ناکام خواهد گذاشت.