شرق نوشت: هميشه در جنگها دشمن به نقاط استراتژيك حمله میکند. براي همين هم هست كه صنعت نفت ايران بهواسطه آنكه بنيه اقتصاد کشور بر آن استوار است، پس از خطهاي مقدم، بيشترين حملات را در جنگ تحميلي عراق عليه ايران، متحمل شد. البته اين وابستگي كماكان باقي است و باز هم در دوران تحريم، صنعت نفت ايران، هدف دشمنان قرار گرفت و گويي تجربهاي در ٣٠ و اندي قبل براي رهايي از اين فشار، وجود نداشت. غلامحسين حسن تاش، كارشناس ارشد انرژي، در سلسلهنشستهاي مؤسسه دين و اقتصاد با موضوع «صنعت نفت در دوران دفاع مقدس» به بررسي رخدادهاي دوران جنگ در اين صنعت پرداخت. او از حوادث و گذرگاههايي ياد ميكند كه اگر در زمان حاضر اتفاق ميافتاد، شايد راهكاري چنين عقلاني براي آن پيدا نميشد. از ميانبرهايي كه براي صادرات نفت و واردات بنزين از سوي مسئولان وقت در نظر گرفته ميشد تا روحيه پرسنل صنعت نفت براي بازسازي خرابيهاي حملات هوايي عراق. حسنتاش از توطئه آمريكا و عربستان عليه ايران با دستكاري قيمت نفت براي پاياندادن به اين جنگ تحميلي نيز خبر ميدهد و تلاشهاي ايران براي خنثيسازي آن و اتحاد جهان اسلام عليه عربستان و سرانجام، عقبنشيني آلسعود. اين نشست مملو از خاطرات دوراني است كه ميتواند تجربهاي براي آينده صنعت نفت باشد.
صنعت نفت، دومین پایگاه حمله عراقیها
صنعت نفت، جبهه اقتصادی دشمن در جریان جنگ تحمیلی بود. بعد از انقلاب، وارث اقتصاد وابسته به نفت و تکمحصولی شدیم بهویژه بعد از شوک اول نفتی در دوره ٥٢ تا ٥٦ این وابستگی به اوج خودش رسید و دشمن هم این را میدانست که اگر بتواند صنعت نفت را مختل کند، اقتصاد را مختل خواهد کرد و توان ایران برای تداوم و اداره جنگ را کاهش خواهد داد؛ بنابراین در کنار تحرک و مقابله در جبههها، تمرکز حملات دشمن روی تأسیسات صنعت نفت بود؛ مثلا در شهر اصفهان یادم نمیآید به ذوبآهن اصفهان چقدر حمله هوایی شده، اما میدانم به پالایشگاه اصفهان چقدر حمله هوایی شده و قطعا اگر هم به ذوب آهن اصفهان حمله هوایی شده باشد، از نظر تعداد و وسعت قابل مقایسه با آنچه در پالایشگاه اصفهان اتفاق افتاده، نیست، زیرا صنعت نفت تأمینکننده عمده انرژی کشور بوده که این انرژی برای تداوم جنگ برای حرکت توپ و تانک و هواپیما در جنگ و همچنین برای رفاه مردم نیاز بوده و درآمد ارزی کشور از این راه تأمین میشد. یادم است در دوران دفاع مقدس جبههها که آرام میشد، ناآرامیهای ما در نفت شروع میشد. مادامی که درگیری نظامی در جبههها بود و از دو طرف حمله میشد، ناوگان نظامی دشمن درگیر جنگ و جبهه بود، اما بهمحض آرامش در جبههها، حمله هواپیماها و موشکهای عراقیها به تأسیسات نفتی شروع میشد و بهصورت مستمر این حملات تداوم داشت.
تلاش عراق برای جداسازی منبع درآمدهای ارزی کشور
یک وظیفه صنعت نفت، تأمین نیازهای انرژی داخل کشور بوده. میدانید که سبد انرژی ما بسیار غیرمتنوع است و بیش از ٩٥ درصد انرژی اولیهمان از نفت و گاز تأمین میشود و عمده فشار و بار تأمین انرژی اولیه کشور روی صنعت نفت است. تقریبا تمام ذخایر نفتی کشفشده کشور (گاز از این جهت تنوع بیشتری دارد) در غرب و جنوب غربی کشور است و بیشترین تأسیسات نفتی در نیمه غربی کشور و در خوزستان قرار دارد. مقصد اصلی دشمن، جداکردن مناطق نفتی از بقیه جغرافیای کشور بود. اولین حملات عراق به دزفول بود که فشار بسیار سنگینی را تحمیل کرد. اگر عراق موفق میشد خوزستان را از ایران جدا کند و نقشه عربستان دوم را که منتشر کرده بود، محقق کند، ایران نه درآمد ارزی داشت و نه میتوانست انرژی موردنیازش را تأمین کند. دو مسیر اصلی انتقال نفت خام به پالایشگاههای کشور، از خوزستان عبور میکنند؛ یکی به سمت پالایشگاه تهران و تبریز میآید و دیگری به سمت پالایشگاه اصفهان که به خط لوله اهواز- تهران و مارون - اصفهان معروف است. مرتب به تلمبهخانههایی که در این مسیر قرار دارد حمله میشد که میتوانست جریان رسیدن نفت خام به پالایشگاههایمان را قطع کرده و آنها را تعطیل کند.
تأسیسات نفتی از فراوری نفت خام، چاههای نفت، پالایشگاهها، خطوط لوله، مراکز صادراتی در خارک، دائم تحت حملات دشمن بودند. با این اوصاف خارقالعاده است که سوخت موردنیاز برای ناوگان جنگی کشور و نیروگاهها (آن زمان بیش از ٩٠ درصد به نفت کوره یا گازوئیل برای تولید برق نیازمند بودند و اکنون بیش از ٨٠ درصد گاز مصرف میکنند) تأمین میشد. چون تولید گاز کشور نیز همراه با نفت و متصل به آن بود، تمام اختلالهایی که در صنعت نفت ایجاد میشد، تأمین گاز کشور را هم با مشکل مواجه میکرد.
در آن زمان از حدود ٩٦٠ هزار بشکه ظرفیت پالایشی کشور، ناگهان ٣٥٠ هزار بشکه کم شد، یعنی حدود ٣٧ درصد از ظرفیت پالایشی کشور از مدار خارج شد، چون پالایشگاه آبادان متوقف شده بود و پرسنل پالایشگاه تمام تلاششان این بود که تأسیسات را زیر پوشش شن و بشکه ببرند که آسیب کمتری ببینند. ظرفیت پالایشگاه اصفهان، اکنون حدود ٣٣٠ هزار بشکه است، اما چون از سال ٥٨ به بعد بهرهبرداری شد و بهتدریج به ظرفیت رسید، در شروع جنگ بیشتر از ٢٢٠ هزار بشکه امکان تولید نداشت. در شرایط جنگ، هدف صنعت نفت و دولت در این بخش، حفظ وضع موجود و بازسازی بیوقفه تأسیسات پالایشگاهها بود. اگر این کار را نمیکردیم، هم صادراتمان متوقف میشد و هم نیازهای داخلی انرژی کشور را نمیتوانستیم تأمین کنیم؛ برای مثال در یکی از ٢٣ مرحلهای که به پالایشگاه تبریز حمله هوایی شد، این پالایشگاه در وضعیت سفید قرار داشت و وضعیت قرمز اعلامکننده بود، چون با اعلام وضعیت قرمز پرسنل به پناهگاه میرفتند، ولی در وضعیت سفید که حمله شد و اعلام وضعیت نشده بود، از نظر روانی خیلی اثر منفی بر پالایشگاه داشت. پالایشگاه چهار، پنج کشته داد و قرار بود پرسنل، علاوه بر پنجشنبه و جمعه که به تشییع جنازه همکارانشان میرفتند، دو روز تاسوعا و عاشورا نیز تعطیل باشند و عملیات بازسازی پالایشگاه متوقف شود. وزیر نفت، با این تعطیلیها موافق نبود و قرار شد حدود ٣٠ نفر جوشکار و برشکار برای کار با پرواز چارتر از مناطق نفتخیز به تبریز بیایند. همینقدر که این شایعه پخش شد و خبر رسید قرار است عدهای از جای دیگری برای شروع کار بازسازی پالایشگاه بیایند، روز جمعه شاهد بودیم که پرسنل پالایشگاه آمدند و ما آن پرواز را کنسل کردیم. این انرژی و انگیزه شاید الان برای ما خیلی مهم نباشد، اما پدیده خارقالعادهای بود که در آن شرایط پرسنل بعد از تشییع جنازه همکارانشان برای بازسازی برگشتند.
همراهی هاشمی و روحانی برای واردات بنزین در زمان جنگ
در شرایط عادی وقتی پالایشگاه بنزین تولید میکند، بعد از اینکه نفت مخازن پالایشگاه تأیید فنی شد که مشخصاتش درست است، به انبارهای نفت تحویل داده و بهتدریج برای پمپ بنزینها بارگیری میشود. زمانی که رئیس دفتر وزیر بودم و وزیر در اوپک گرفتار بود، مدیر این بخش گفت در شرایطی هستیم که از زیر برج تقطیر مجبور هستیم بنزین را برای پمپبنزینها بارگیری کنیم و امکان حمل به انبارهای نفتی را نداریم و اگر وقفه رخ دهد، پمپبنزینها بنزین نخواهند داشت و مردم اگر مطلع شوند، صفی طولانی ایجاد شده و بحران به وجود میآید. ایشان گفت یک کشتی ١٥ هزارتنی بنزین خریدهایم، اما جایی برای تخلیه نداریم، چون آن زمان در بوشهر و بندرعباس شرکت نفت امکانات تخلیه و خطوط لوله نداشت که به مرکز کشور منتقل کند. من خدمت مرحوم هاشمیرفسنجانی رفتم. به آقای رفسنجانی گفتم این تأسیسات ماهشهر مدتهاست آرام است و عراق هم چون میدانست آنجا فعال نیست، حمله نکرده. اجازه دهید ریسک کنیم و کشتی بنزین را در ماهشهر خالی کنیم. اسکله و تأسیسات نفتی در ماهشهر مدتها تعطیل بود. ایشان گفتند با آقای روحانی مشورت کنید. آقای روحانی، مسئول ستاد پدافند کشور بودند. ایشان هم گفتند این کار را انجام دهید. بههرحال ریسک خیلی بزرگی بود. اوایل جنگ بیشتر واردات و صادرات کشور از خور موسی که در بندر ماهشهر بود انجام میگرفت و به کشتیهای زیادی در آنجا حمله شده بود و این کشتیها به گل نشسته بودند. غواصهایی را پیدا کردیم که مسیر را شناسایی کنند که کشتی را از آنجا عبور دهیم و وارد بندر کنیم. باور کنید شاید من و خیلی از مدیران نفت دو، سه شب نخوابیدیم تا کشتی تخلیه شد و رفت. بنزین در مخازن پراکندهای تخلیه و بهتدریج به پمپبنزینها حمل شد. این صنعت در چنین شرایط سختی اداره و سوخت موردنیاز مردم و جنگ تأمین شد. طبیعتا سهمیهبندی و توزیع کوپن و مدیریتش برای تأمین حداقلهای مردم کار سنگینی بود. خشکی هم که دائما مورد حمله بود و بهناچار کل تولید نفت دریایی ما در طول جنگ متوقف بود، چون سکوهای نفتی وسط دریا کاملا بیپناه و تأسیسات فشرده روی سکو هستند و با یک خمپاره یا موشک کل تأسیسات میتوانند از بین بروند. تأسیسات در زمان فعالیت، حکم یک بمب را دارد که آسیبپذیری را بسیار بالا میبرد و ناچار بودیم تأسیسات را تعطیل کنیم و عمدتا متکی به تولید نفت خشکی باشیم.
صادرات و واردات زیر حملات هوایی
و اما در مورد صادرات و تأمین ارز کشور. از یک طرف دائما بر تأسیسات تولید نفت حمله میشد. اکنون هم اینطور است که تقریبا تمام نفت خشکیمان و بخشی از نفت دریاییمان در حوزههای نفتی نزدیک به جزیره خارک به مخازنی در جزیره خارک منتقل و از آنجا بارگیری میشود. در شرایط عادی حداقل حدود هشت اسکله داریم، یعنی هشت کشتی غولپیکر با ظرفیتهای ١٥٠ تا ٢٥٠ هزار تنی میتوانند همزمان در جزیره خارک بارگیری کنند. دوهزارو ٨٠٠ حمله به جزیره خارک ثبت شده است. تقریبا در اواخر جنگ به مرحلهای رسیدیم که همه سکوهای صادراتی از بین رفته، از بین خطوط لولهای که روی سکوهای اسکله وجود دارد، توانستیم لولهها را وصل کنیم که بارگیری کند، با دو، سه یدککش کشتی را مهار کردیم که باد تکانش ندهد و با شیلنگ به کشتی وصل کردیم که بتوانیم نفت را صادر کنیم. در همان اوایل جنگ، جزیره خارک با اولین حملات عراق به این جزیره، منطقه جنگی اعلام شد و شرکتهای بینالمللی، نرخ بیمه را در جزیره خارک بسیار بالا بردند و کشتیها حاضر نبودند در خارک بارگیری کنند یا اگر حاضر به آمدن بودند، باید نرخهای سنگین بیمهای برایشان پرداخت میشد. بنابراین دولت مجبور شد یک ناوگان نفتکش را توسعه دهد و در آن دوره بود که مجبور شدیم کشتیهای زیادی را بخریم، چون حمل نفت از جزیره خارک به جزیره سیری که آنجا هم امکانات نفتی داشت و عملیات صادرات اصطلاحا بهصورت کشتی به کشتی انجام میشد (نفت را با کشتیهای خودمان در خارک بارگیری میکردیم، چون کشتی خریدار حاضر نبود به خارک بیاید و این کشتی نفت را به جزیره سیری میبرد و کشتی خریدار نفت چسبیده میشد و نفت را از مخازن خودش به کشتی منتقل میکرد). در سالهای ٦٥ بود که عراق را به هواپیماهای پیشرفتهتری (سوخو ٢٧) تجهیز کردند و سیری هم مورد حمله واقع شد و تا پایان جنگ مجبور شدیم عملیات را به منطقه هرمز و هنگام و قشم منتقل کنیم و تا پایان جنگ آنجا بودیم؛ یعنی تا سیری هم جزء مناطق جنگی اعلام شد و تحت پوشش بیمههای سنگین قرار گرفت.
نخستین تحریم آمریکاییها علیه ایران
مشکلات بازاریابی و فروش نفت خام هم در همین شرایط وجود داشت. بعد از اشغال سفارت آمریکا تحت اولین تحریمهای آمریکا قرار گرفتیم. بعضیها تصور میکنند تحریم، پدیده جدیدی است که بعد از پرونده هستهای رخ داده است، درحالیکه اینطور نیست. یکی از اولین تحریمهایی که آمریکاییها علیه صنعت نفت ایران وضع كردند، این بود که به شرکتهای نفتی آمریکایی حتی اجازه تجارت نفت ایران را ندادند. نفت ایران به مقصد آمریکا کاملا ممنوع شد، اما شرکتهای نفتی آمریکایی که قبل از انقلاب فعال بودند و عمده تجارت نفت ایران را انجام میدادند، از تجارت نفت ایران هم منع شدند. بنابراین مشتریان اصلی نفت خاممان را از دست دادیم. بخش بازاریابی و صادرات نفت بخش خیلی توانایی نبود و فقط بلد بود با شرکتهای عمده معامله کند و نفت را تحویلشان دهد. مجبور بودیم پالایشگاههای دنیا را شناسایی و مستقیما ارتباط برقرار کنیم و پالایشگاههایی که عادت دارند از شرکتهای خاصی نفت خام بخرند، این عادتشان را تغییر دهیم. با همکاری وزارت خارجه و وزارت بازرگانی، فشار روی کشورهای مختلف گذاشتیم. کمیتهای درست شد که بهصورت مشترک بین وزارت خارجه و وزارت بازرگانی و وزارت نفت فعالیت میکرد تا کشورهایی را که صادرات زیادی به ایران دارند، وادار کنیم اگر میخواهند بازارشان را حفظ کنند، حتما باید در مقابلش نفت هم برداشت کنند. با این تمهیدات توانستیم مشکلات تحریم را برطرف کنیم.
توطئه آمریکا و عربستان علیه صنعت نفت ایران
در این دوره، تأمین تجهیزات هم با مشکل مواجه بود. در صدماتی که به صنعت نفت وارد میشد، مرتبا درگیر واردکردن این تجهیزات با سرعت زیاد بودیم و طبیعتا آن هم تحت تحریم و مشکلات مختلفی بود. نهایتا با توطئهای که عربستان در سال ١٣٦٥ کرد؛ در سقوط قیمت جهانی نفت خام که از بیش از ٢٠ دلار به کمتر از ١٠ دلار هم سقوط کرد، اضافه ظرفیت قابل توجهی برای ایران ایجاد شد. سیاست اوپک این بود که هرچه تقاضا برای نفت خام اوپک پایین میآید، اوپک هم تولیدش را کم کند که قیمتها سقوط نکند تا عرضه و تقاضا را بالانس کند. در سال ١٣٦٥ عربستان گفت ما تا به حال اشتباه کردیم که مدام تولیدمان را کم کردهایم تا قیمت را حفظ کنیم، و اصولا باید سیاست سهم بازار را در پیش بگیریم و چون اوپکیها هزینه تولیدشان کمتر از غیراوپکیهاست، باید اجازه دهیم قیمت تا هر جا لازم است سقوط کند که بتوانیم غیراوپکیها را از بازار بیرون و تولیدمان را حفظ کنیم.
ما مرتبا سهم بازارمان را به نفع غیراوپکیها از دست دادیم. اینکه این داستان چقدر واقعیت دارد، بحث مفصلی است. هفت، هشت سال قبل معاون وقت وزارت خارجه آمریکا در کنفرانسی اعتراف کرد در سال ١٣٦٥، برای اینکه ایران را تحت فشار قرار دهیم که جنگ را تمام کند، تصمیم گرفتیم قیمت نفت برای مدتی سقوط کند و این کار را با سیاست سهم بازار عربستان انجام دادیم. یعنی در کنار تمام مشکلاتی که اشاره کردم، قیمت نفت هم در سالهای ٦٥-٦٦ پایین آمد و در بعضی روزها تا ٦,٨ دلار هم رسید که در تاریخ صنعت نفت کمسابقه است. در همان زمان دولت ایران، مقابله با عربستان را هم در اوپک آغاز کرد.این هماهنگی و همکاری در سطح دولت خصوصا بین وزارت خارجه و وزارت نفت، باعث شد افکار عمومی کشورهای صادرکننده نفت و خصوصا کشورهای منطقه خلیج فارس و کشورهای اسلامی به شدت علیه عربستان تحریک شود و جبهه ضدعربستان بین ایران، لیبی و الجزایر شکل گرفت و عربستان طوری تحت فشار افکار عمومی جهان اسلام و جهان عرب قرار گرفت و حتی متهم شد که قصد دارد جهان اسلام را در برابر اسرائیل تضعیف کند (چون جهان اسلام وابسته به درآمد نفت است) که عربستان مجبور شد وزیر وقتش را که حدود ٢٤ سال وزیر نفت بود، کنار بگذارد و بگوید سیاست این شخص بوده و از سیاست دست بردارد که این هم موفقیتی است که باید به حساب دولت زمان جنگ ثبت کرد.
از تجربه جنگ استفاده نكرديم
به نظرم از تجربه جنگ در مورد مسائل مختلف و ازجمله در راهبردهاي بخش انرژي استفاده نكرديم. با اينكه هشت سال تجربه جنگ داشتيم و با گوشت و پوست و استخوان حس كرديم كه اگر جريان توليد نفت كشور مختل شود، چه مشكلاتي خواهيم داشت، اما بعد از جنگ در جهت متنوعسازي مبادي و مسيرهاي بخش انرژي اقدام قابلتوجهي نكرديم. با نوع تعاملي كه با دنيا داريم (شايد گفتنش درست نباشد؛ بعضيها ميگويند حرف ياد دشمن ميدهيد، اما بعيد ميدانم دشمنان اينچيزها را ندانند) بيش از ٧٥درصد انرژي اوليه كشورمان از گاز است كه ٩٠ درصد آن از پارس جنوبي تأمين ميشود. پارس جنوبي يك مجموعه تأسيسات پالايشگاهي است كه در محدوده خيلي فشردهاي قرار دارد. در اين وضعيت، با همه دنيا هم قرار است سر ناسازگاري داشته باشيم. شما فوقالعاده آسيبپذير هستيد. اگر مركز توزيع گازتان در عسلويه و پارس جنوبي مورد آسيب قرار بگيرد، تمام شبكه انرژي كشور و زندگي مردم از نظر تأمين انرژي مختل خواهد شد. ما همه تخممرغهاي انرژيمان را در يك سبد ميگذاريم و از تجربه جنگ در متنوعسازي مبادي و مسيرهاي تأمين انرژي استفاده نميكنيم و از اين ناحيه باز هم آسيبپذير هستيم. در دوره جنگ، نرمافزارهاي سازمان و مديريت و نيروي انساني و اطلاعات و دانش، در بازسازيها به اوج خودشان رسيديد. يكي از مواهب جنگها در كنار همه سختيها و مصيبتها اين است كه در كنار تخريبشدن سختافزارها، نرمافزارها تقويت ميشوند. خيلي كم از نرمافزارها، در شرايط بعد از جنگ استفاده كرديم. شايد اگر بشود به جريان انگيزه بهعنوان يكي از نرمافزارها اشاره كنيم لازم ميدانم اضافه كنم در شرايطي علنا با اين مسئله سروكار پيدا كردم كه يك جريان فكري بعد از جنگ به دنبال اين بود كه مقامات كشور را قانع كند كه در دوران جنگ فرهنگ آخرتطلبي را ترويج كرديم تا بتوانيم جوانها را به جبهه بفرستيم و كشور را نگه دارند و با آخرتطلبي نميشود دنياسازي كرد و متأسفانه بعضي از مقامات مجاب شدند كه اگر بخواهيم توسعه و رشد داشته باشيم بايد دنياطلبي را ترويج كنيم و به نظرم بهسرعت جريان انگيزشي بزرگي كه در جنگ، خارقالعادهها را آفريد تغيير مسير داد و آنهايي كه به آن درجه از انگيزه رسيده بودند حالا خودشان را طلبكار احساس ميكنند كه بايد دنبال وصول مطالبات بروند. درصورتيكه با يك حركت درست فرهنگي ميتوانستيم همان جريان انگيزهها را در صنعت نفت و بقيه بخشهاي كشور در خدمت بازسازي و توسعه كشور قرار دهيم. خسران بزرگي كرديم، چون شاهد بودم بعد از جنگ در دورهاي مديريت دولتي كه مديران درجه بالاي كشور، از وزرا و معاونان وزرا شركت داشتند، استاداني بودند كه تمام ترم هدفشان اين بود كه يك نكته را جا بيندازند كه با فرهنگ آخرتطلبي نميشود دنيا را ساخت و بايد شروع به ترويج فرهنگ دنياطلبي كنيم. من روي اين مسئله حساس شدم و ديدم در تجربيات جهاني هم خلاف اين وجود دارد. حداقل ماكس وبر در كتاب «اخلاق پروتستاني» عكس اين را مطرح ميكند كه چگونه آخرتطلبي باعث شد اروپا توسعه پيدا كند. متأسفانه اينها اثرگذار بوده و به نظرم يكي از بزرگترين خسرانها كه بايد غصهاش را بخوريم اين است كه چه دستاوردهايي در كنار خسارتها و چه مواهبي در دوران جنگ براي ما به وجود آمد و قدر اين موهبتها را خيلي ندانستيم.