شنبه, 04 شهریور 1396 15:25

مصطفی ملکیان: اصلاح نهادها لزوما منجر به اصلاح درون انسانها نمی‌شود/ توسعه کشور بوتان

نوشته شده توسط

مصطفی ملکیان

فرض میکنیم چیزی به نام نهاد سیاست، اقتصاد، تعلیم و تربیت و... وجود دارد. نباید فکر کنید که  اگر این نهادها را اصلاح کردیم ما آدمیان بهروز میشویم. یعنی شما فکر میکنید اگر بیرون آدمیان خوب شد درون  انسان هم حتماً خوب میشود. این خطای همه جامعه‌شناسان است که فکر میکنند که اگر بیرون، یعنی از پوست بدن  من آنطرف تر، همه چیز خوب شد، دیگه از پوست بدن من رو به توتر هم همه چیز خوب میشود. شما اگر ببینید بزرگترین ثروتمند جهان، فلان نوبلیست، فلان ریاضیدان بزرگ، فلان رئیس جمهور خودکشی  میکند چه نتیجه ای میگیرید؟ وقتی بزرگترین ثروتمند جهان خودکشی میکند، نباید نتیجه بگیریم که اگر بیرون  زندگی خوب شد لزوماً درون زندگی خوب است، چون این آدم هر چیزی که ما در خوابم نمیبینیم، در بیداری دارد. هر  چه به مخیله مان خطور نمیکند، در واقعیت دارد اما خودکشی میکند. پس معنایش این است که اگر همه نهادهای  اجتماعی مرمت و تعمیر شوند، این جور نیست که بشر بهروز میشود.

 

بنابراین نباید بگوییم که این کشور توسعه یافته،  چون درآمد ناخالص ملی‌اش فلان است. در آمد ناخالص ملی یک مفهوم انتزاعی است. یک عدد است که از ضرب و  تقسیم یک سلسله اعداد به دست آمده است. میگوییم این کشور پیشرفته است چون درآمد ناخالص ملی‌اش افرایش  پیدا کرده یا درآمد ناخالص ملی‌اش نسبت به فلان کشور بیشتر است. اما بعد میگوییم ولی این مردم غمگین‌ترند از  آن کشور، ناشادترند ، مضطربترند، احساس آرامششان کمتر است. اینا میگن خدا رو شکر کنید درآمد ناخالص ملی بالا  رفته. آخر این یعنی،یک عددی بالا رفته. عدد باید فدای مردم شود یا مردم فدای عدد؟!

 

حالا یک مثال ساده برایتان میزنم که ببینید این  داستان فقط داستان است. آخه بعضیها فکر میکنند که منم از آن آدمهایی هستم که میخواهم شغل و حرفه خودم رو یک جوری ترویج بدهم و چون رشته‌ام فلسفه است و به روان شناسی علاقه‌مندم، می‌خواهم بقیه رشته‌ها را تحقیر کنم  برای این که بازار من گرم بشه. بازار من این جوری گرم نمی شود. نه؛ واقعیتها دارند می‌گویند اینطور نیست.

 

حالا یکی از این نمونه‌ها را میگویم. در کشور بوتان در سال 1972 یک آقایی پادشاه شد؛ همانطور که پسر جای پدر را می گیرد، ایشان هم  جای پدرش را گرفت و شد پادشاه کشور . این که این پسر قبل از این که پادشاه کشور بوتان بشود چقدر مطالعات  داشته، تحقیقات داشته و تفکر داشته را تا قبل از این که بیاید روی کار، کسی اصلا حرفی نمی‌زد. او  داشت توی کاخ‌های پدرش یا هر جا زندگی میکرد. وقتی  رو کار آمد و پادشاه شد،همان  روز اول، اولین سخنرانی که کرد، اعلام کرد که مردم بوتان، من به این نتیجه رسیده ام که میزان پیشرفت یک کشور به  تولید ناخالص ملی‌اش نیست، این خطاست که تولید ناخالص ملی را میزان پیشرفت یک کشور میگیرند. من از امروز  میخواهم خشنودی ناخالص ملی را ملاک پیشرفت کشور بگیرم و تأملی که من کردم این است که خشنودی ناخالص ملی  به ۴ تا عامل بستگی دارد و اسمش را گذاشت ۴ رکن خشنودی انسان  و امد و گفت ما  این ۴ تا رکن را مَدار قرار میدهیم و کشورمان را بر  اساس این  ۴ تا رکن اداره میکنیم.

 

این ۴ تا رکن را من فقط خلاصه وار می گویم:

 

رکن اولش را میگفت حکومت دموکراتیک و آزاد و بعد هم دقیقاً میگفت دموکراتیک بودن، باید قابل ترجمه باشه به احوال انسانها، آزاد بودن حکومت هم  باید قابل ترجمه باشد به احوال انسانها.یک حکومتی دموکراتیک هست یا نه را باید از  آدمها بپرسند، توجه میکنید؟ نه یک چیزی، یک جایی هست، بگویند خبر نداری شما؛ کشورمان دارد با قدرت و شوکت و  عظمت و حکمت چهار نعل می تازد، ولی خودتان عرض میکنم که دارید روز به روز مچاله تر میشوید. باید دموکراتیک باشه در گزینش حکومت؛ و باید آزاد باشه در اجرای حکومت.

 

عامل  دوم را گفت ما میخواهیم یک پیشرفت به اقتصاد کشورمان بدهیم، اما پیشرفتی که ۲ تا ویژگی داشته باشد: اولا فقط  بر مبنای انصاف باشه (۱- پیشرفت منصفانه). دوم هم پیشرفت ثابت. نه یک سال برویم بالا، دو سال بیاییم پایین. اینها بشر را از  بین می برد. بشر باید یک پیشرفت ثابت ولو کُند، اما ثابت و رو به جلو داشته باشد.

 

سوم این که ما باید محیط  زیست مان رو سالم نگه داریم و بنابراین در کشور من هیچ برنامه ای که بیش از ۶۰% از جنگلها  از بین ببرد را اجازه نمی‌دهم. هر چی بگویی صنعت، ما ۶۰% از کشورمان باید جنگل بماند. ما فقط تو  ۴۰% از خاک کشورمان هر کار بخواهیم می توانیم بکنیم.۶۰% باید همان حالت جنگل انبوهش را حفظ کند.

 

چهارم هم  این که ما یک فرهنگ بودایی داریم که یک عناصر نامطلوب در آن راه پیدا کرده. اما ۲۵ عنصر مثبت داره. ما این ۲۵ تا  عنصر را میخواهیم در تک تک بچه هامون رشد بدهیم. عاشق فرهنگ بودایی هم نیستیم. ما عاشق این ۲۵ عنصر  خوبش هستیم.

 

اول کاری که کرد گفت برای این که این ۴ تا رکن حاصل بشه من باید قدرتم را به عنوان سلطان هر  تکه اش را واگذار کنم به یک نهادی. این است  که آمد تمام قدرت قانون گذاری را یک پارلمان درست کرد. گفت من دیگر  تو قانون گذاری مشارکت نمیکنم. یک مجلس قانون گذاری، پارلمان قانون گذاری درست کرد و کارهای دیگر. جالب است که  برای شما بگویم نزدیک ۸ ماه در این کشور تظاهرات بود که مردم میگفتند پادشاه حق ندارد حق خودش را واگذار کند  به دیگران، و او میگفت من باید بکنم. ۱۱ نفر در این ۸ ماه کشته شدند که میگفتند آقا تو پادشاه مایی. او همه  حرفش همیشه تو تمام این ۸ ماه، این بود که میگفت فرد همیشه امکان فسادش هست، اما نهادها فساد پذیری شان بسیار کم است. خب حالا تمام اینا رو دقت بکنید. قدرتش رو بخشید. یک قسمتی به این، یک قسمتی به آن.در ۱۹۸۴ یعنی ۲۱ سال بعد، ایشان چون پیر شده بود به نفع پسرش کناره گیری کرد و رفت تو کارهایی که خودش دوست داشت و پسرش هم اومد این روش پدر را ادامه داد.

 

حالا ببینید سازمان ملل متحد در سال 2004  یعنی 32 سال بعد از به حکومت رسیدن این پدر و پسر، یک ارزیابی از موفقیت کشور بوتان کرد. این ارزیابی مطلقاً ارزیابی  دولت بوتان، ملت بوتان نبود. یک گروه کارشناس بین المللی مأمور شدند از طرف سازمان ملل که ببیند بوتان چه کار  کرده؟ توجه میکنید. نتیجه این شد که درآمد ناخالص سرانه شان از هند بیشتر شد. امید به زندگی از ۴۳ رسید به ۶۶ . مرگ و میر  کودکان از ۱۶۳ نفر در ۱۰۰ هزار نفر رسید به ۴۰  نفر در ۱۰۰ هزار نفر. سواد از ۱۰ % مردم که در ۱۹۷۲ باسواد بودند  رسید به %66. مدرسه و کلینیک به حدی وافر شد که بسیاری از مدارسها و کلینیکها در حالی که  کارمندانش حق ندارند محل کار خودشان را ترک کنند ولی دانش آموز ندارد، بیمار هم ندارد. توجه میکنید. یعنی از  درون که شروع میکنی، بیرون درست می شود. اما از بیرون که شروع میکنی درون درست نمی شود.

 

عدد مهم اینه که در بوتان در  سال بین ۷ تا ۸ خودکشی انجام میشود. قرصهای اعصاب در این کشور از همه جای دنیا  مصرفش پایین تر است. برای این که آمد خشنودی را، یک امر درونی ملاک قرار داد نه ۴ تا عدد را ضرب در هم بکنند و  بگویند این شد. میگویم این چیه میگویند این درآمد ناخالص ملی تان است . درآمد سرانه . اصلا ما نمیفهمیم درآمد سرانه چیه؛ ما  فقط میفهمیم حالمان بد است. همین. میفهمیم حالمان خوش نیست. حوصله نداریم، افسرده ایم، اگر بیمار هم نیستیم  لااقل نالانیم. با هیچ کس گفت و گو نمیکنیم. سر تو خودمان فرو برده ایم ،از همه طلبکاریم. از  خودمان هم بیشتر از همه طلب کاریم. مدام هم داریم به خودمان تف و لعن میکنیم. اما درآمد نا خالص ملی مان  چی شده؟ این چه عددیه؟! و بعد هم به ما میگن که آقا نظام داره با شوکت و حشمت و قدرت و حکمت جلو میره ولی  ما خودمون همین جوری مات مونده ایم. 

 

من میگویم اینها  به انسان بی توجهی میکنند، یک مفاهیم انتزاعی درست  میکنند. این یک نمونه بود که براتون عرض میکنم و خودتون داستان رو بعد دنبال کنید که این جریان که در بوتان  رخ داد سازمان ملل متحد رو به چه فکرهایی فرو برد. و کاخ سفید را در آمریکا به چه فکرهایی فرو برد و چه کمیته  ای برگزار شد.

 

پس اگر نهادها نگوییم هم که وجود ندارند (که من معتقدم وجود ندارند) اصلاح شون لزوماً به  اصلاح افراد انسانی نمی انجامد. نمی گویم باید نهادها رو تخریب کنیم تا آدمها آباد شوند؛ نه. میگویم آبادی نهادها  لزوماً به معنی آبادی افراد انسانی نیست. اگر چیزی در این باب بتوانم بگویم میگویم (شرط لازم). اما (شرط کافی) اصلا  نیست.

 

https://telegram.me/mostafamalekian

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: