فردین یزدانی
کارشناس مسکن
در آرمان نوشت: در رابطه با رکود مسکن باید یک مساله را برای خودمان روشن کنیم؛ آیا مسکن میتواند جدا از اقتصاد کلان وارد رونق شود؟ یعنی به صورت مستقل یا خیر. اگر به تجربه کشورهای مختلف در این زمینه مراجعه کنیم میبینیم از دهه ۹۰ میلادی در کشورهای مختلف از آمریکا گرفته تا آسیای جنوب شرقی که به دلیل رشد سریع به ببرهای شرق آسیا معروف بودند، هرگاه میخواستند بخش مسکن را مستقل از اقتصاد کلان رشد دهند نتیجه آن رشد سوداگری در کوتاه مدت و بحران در بلندمدت بود. کشوری مانند برزیل چنین کاری را انجام داد و علاوه بر تجربه رشد سوداگری، بحران را هم تجربه کرد. بنابراین بخش مسکن باید در زمینه اقتصاد کلان دیده شود. به نظر میرسد تا رشد اقتصادی وجود نداشته باشد، بخش مسکن نمیتواند به صورت پایدار رونق داشته باشد. ممکن است تحت شرایط خاصی توسعه فعالیتهای سوداگری بتواند رونق موقت به صورت یک شوک را ایجاد کند، اما نمیتواند موجب رشد پایدار شود. میتوان بخش اقتصادی را به دو بخش مبادلهای و غیرمبادلهای تقسیم کرد. در سال ۹۰ تحریمها تشدید شد، در نتیجه مراودات سرمایههای داخلی با اقتصادهای جهان قطع و بخش مبادلهای به شدت منقبض شد. نتیجه هجوم سرمایهها به بخش مسکن و افزایش رشد در سال ۹۱ در حدود ۱۶۰ هزار میلیارد تومان بود، یعنی چیزی در حد یک فاجعه و سوداگری کاملا مشهود بود. اولین نکتهای که باید به آن توجه شود این است که رشد مسکن به معنای رشد اقتصادی است. اقتصاد ملی و بهخصوص بخش مبادلهای اقتصادی باید رشد کند، از راه این رشد درآمدهایی به نیروی کار برسد، نیروی کار انباشت کافی برای ورود به بازار مسکن پیدا کند و بتواند خرید انجام دهد. حتی اگر آن بخش مبادلهای رشد هم نکند دولت نیز تامین مالی کافی برای اینکه به صورت مستقل در نظام بازار و اقتصاد رشد برونزا ایجاد کند، نخواهد داشت. کما اینکه در چند سال اخیر عملا دولت بودجه کافی را برای این کار نداشته است. حتی طرح مهم مسکن اجتماعی کاملا به حاشیه رانده شده است. این اصل را باید بپذیریم که با اقتصاد کلان بخش مسکن رشد میکند و رکود در کل اقتصاد است و بر این اساس مسکن هم راکد است. واقعیت این است که رونق اقتصادی وابسته به تقاضای موثر داخلی است. یعنی اگر خانوارها توان کافی برای ورود به بازار کالا و خدمات را داشته باشند آن وقت مازاد تولید دست صنایع نمیماند. در این صورت صنایع نیروی کار جدید استخدام کرده و درآمد حاصل از فروش را به صورت دستمزد پرداخت میکنند و این نیروی کار همین گونه آثار تکاثری ایجاد میکنند. تا زمانی که رشد اقتصادی اوج نگیرد تقاضای موثر هم اوج نمیگیرد. بنابراین یک سیاست هوشمند و عاقلانه این است که تحولات را رصد کنیم؛ چه بسا اگر رشد اقتصادی سال آینده ۱۰ درصد بود و درآمد خانوارها بسیار مثبت باشد، شاید لازم باشد وامها محدود شود. سیاست خوب سیاستی است که منعطف باشد، دلیلی ندارد تا آخر یک سیاست به کار برده شود.