علی دینیترکمانی- استادیار مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی
در شرق نوشت:
١. چندي قبل و پس از درج مطلب نگارنده با عنوان «معلول را به جای علت گذاشتن و برخورد فاجعهآمیز با فقر و بیخانمانی» (وبسایت مدرسه اقتصادی نهادی و وبسایت انجمن اقتصاددانان ایران) تعدادی از خوانندگان آشنا تماس گرفتند و گفتند عقیمسازی، سیاست موجهی برای پیشگیری از رشد پدیده بیخانمانی و همینطور بیماریهایی مانند ایدز در آینده است. در همان زمان یکی دیگر از دوستان در تأیید نظر خود، متن گفتوگوی یکی از مدیران کل استانداری تهران را دراینباره برایم ارسال کرد که به دليل همزماني با موضوعاتي چون درگذشت آيتالله هاشمي و سپس موضوع پلاسكو، امكان پرداختن پيدا نكرد. اين مقام مسئول در استانداري گفته بود:
باید با پروژه قانعکردن زنان کارتنخواب، عقیمسازی انجام شود تا جلوی بسیاری از آسیبهای اجتماعی گرفته شود... وي با اين جمله و ذكر موضوعاتي ديگر، جان کلام سیاست عقیمسازی را بیان کرده بود! به دلایلی که به اختصار خواهم گفت، میتوان با استناد به این سخنان، نشان داد که رویکرد عقیمسازی دچار فقر اندیشه است؛ فقر اندیشهای که از دلش راهکاری برای حل این مسئله مهم اجتماعی زاده نمیشود. ٢. بیخانمانی پدیدهای جدای از کل نظام اجتماعی نیست که بتوان با آن برخورد مجزایی کرد و انتظار درمانش را داشت. بیخانمانی، انتخاب بیخانمانان نیست که بتوان با درگیرکردن آنان با انتخابی دیگر، از شرش خلاص شد. بیخانمانی، محصول شوم عملکرد نظام اجتماعی و اقتصادی است؛ محصول نوع خاصی از مناسبات اجتماعی و اقتصادی است؛ محصول شکلگیری حاشیهنشینی شهری و درگیرشدن بخشی از جامعه با اعتیاد است. محصول تاریخی ناموزونبودن فرایند توسعه و حذفشدگی اجتماعی و نظاممند بخشی از جمعیت است. بیخانمانی، پدیدهای نیست که یکشبه خلق شده باشد و یکشبه با عقیمسازی درمان شود. پدیدهای است پویا چراکه سرچشمههایش در بستر نظام اجتماعی و اقتصادی نابرابر جوشان و در غلیان است؛ بنابراین، در گذر زمان خود را بازتولید میکند. بیخانمان امروز، چندین سال پیش، فردی بدون مسئله بوده است؛ بهتدریج، به دلایلی مانند بیکاری و دسترسینداشتن به حداقلهای زندگی و همینطور دسترسی سهل و آسان به مواد مخدر، در تله اعتیاد گرفتار شده و با تشدید اعتیاد سر از کارتنخوابی در کوچه و خیابان و در نهایت قبر در آورده است. این روند، هماکنون، در حال تکرارشدن برای عدهای دیگر از افراد جامعه است. عدهای دیگر که درحالحاضر چندان مشکلی ندارند اما قطعا بیخانمانان کارتنخواب کوچه و خیابان و در نهایت قبرخواب آینده خواهند شد. بیخانمانی، نتیجه وجود فرایندی اجتماعی و اقتصادی است. مادام که سازوکارهای فرایندی نابرابریزای اجتماعی جاری باشد، یکی از خروجیهای آن، بیخانمانی و قبرخوابی خواهد بود. مادام که حاشیهنشینی وجود داشته باشد و مادام که بخش درخورتوجهی از جامعه درگیر اعتیاد شود، باید انتظار ظهور بیخانمانهای قبرخواب دیگری را در آینده داشت.
٣. ما نیز مقصریم. این زنان (بیخانمان) نیستند که «بسیاری از دختران ما را به ورطه هلاکت میکشانند و به آنها آموزش فساد و فحشا میدهند». ما هستیم که چنین میکنیم؛ با سوءمدیریتمان، با برخوردهای خشن و نادرستمان، با تأمیننکردن زیرساختها برای همگان، با اجازهدادن به ظهور حاشیهنشینیهای جدید، با توزیع نابرابر ثروت و درآمد، با ناتوانی در ارائه شغل آبرومند و با درکنکردن خواستهای مدنی جوانان. اگر قرار است بر پیکر نحیف و ناتوان بیخانمانان شلاقی زده شود، ما باید خود را سپر بلا کنیم چراکه آنان قربانیان وضعی هستند که ما درست کردهایم. ما باید دست به عقیمسازی خود بزنیم که نتوانستیم جامعهای سالم تأسیس کنیم. در اینجا نیز به جای فرمولهکردن راهکاری صحیح دست به تغییر صورت مسئله میزنیم. کاری که در گذشته بارها و بارها کردهایم و نهتنها نتیجه مثبتی نگرفتهایم بلکه مسئله را بدتر هم کردهایم. یک راهکار کارشناسیتر و انسانیتر، میتواند تأسیس کمپهایی برای بیخانمانها باشد. کمپهایی با امکانات لازم برای زندگی و مکانهایی مناسب برای رشد و نمو و تربیت صحیح فرزندان آنان. در این کمپها، البته اگر زنان بیخانمانی مایل به
زاد و ولد نباشند، اشکالی پیش نمیآید؛ چراکه انتخابی است در کنار امید بهوجودآمده؛ چراکه این راهکار به معنای قراردادن آن در متن مسئله بزرگتری به نام ضرورت ساماندهی بهینه نظام اجتماعی است. اندیشیدن درباره آن و عملیاتیکردن آن، به معنای اختصاص بودجهای مناسب برای پیشبرد چنین سیاستی است. این نیز به معنای بازتوزیع منابع است. به معنای زدن از جاهای دیگر و اختصاصدادن به چنین موردی است. به معنای تلاش برای ارتقای استانداردهای زندگی در جاهایی مانند سیستانوبلوچستان، کهگيلویهوبویراحمد، خوزستان، بندرترکمن، کردستان و مناطق محروم تهران از قبیل جوادیه، یافتآباد، اسلامشهر، دره فرحزاد و ... است. برخي فكر مي كنند آسیبدیدگان اجتماعی خود علت وجودی خود هستند. این مصداقی خوب از درکنکردن ریشهها و علل اصلی است؛ مصداقی خوب از معلول را به جای علت گذاشتن. بههمیندلیل، برخورد با بیخانمانی با چنین رویکردی نهتنها نتیجهای مطلوب به دست نمیدهد، که وضع را بدتر هم میکند، چراکه به ریشههای قوی نفوذکرده در خاک ناسالم اجتماعی مناطق محروم کشور و تهران بیتوجه است؛ ریشههایی که در زمان و مکانی دیگر، جوانه میزنند و خود را بازتولید میکنند.
٤. کلام آخر. مسئلهگرابودن در حوزه امور اجتماعی و اقتصادی امری خوب است؛ اما مسئلهگرایی بدون توجه به ساختارهای کلی شکلدهنده مسائل، سر از راهکارهای جزئینگری درمیآورد که به دلیل جزئینگری و غفلت از ساختارها، در بهترین حالت، بیثمر و در بدترین حالت زیانبار هستند. از دانشگاهیان و هنرمندان انتظار میرود با پرداختن به ریشهها، به تشخیص و تجویز صحیح دست بزنند، حتي اگر تجویز مورد نظر به دلیل انعطافناپذیریهای ساختاری چندان با استقبال مواجه نشود.