دکتر رسول بیدرام
استادیار و مدیرگروه اقتصاد و كارآفرینی هنر دانشگاه هنر اصفهان
در روزنامه دنیای اقتصاد - شماره 3907 نوشت:
به گواه اندیشمندان توسعه، دوران تسلط صنایع سخت بهعنوان موتور محرک توسعه به پایان رسیده و امروز، عصر صنایع نرم و خلاق است؛ صنایع خلاق و نرم در نقطه مقابل صنایع سخت قرار دارند. فناوریهای سخت یعنی آن دسته از فناوریهایی كه ریشه در علوم طبیعی و فیزیكی دارند و فناوری نرم آن دسته از فناوریهایی هستند كه ریشه در علوم غیرطبیعی دارند و حوزه عملیاتی آنها دنیای فكر و ذهن انسان است و در یك كلام ماده اولیه و اساسی آن خلاقیت است. بنابراین حوزه صنایع خلاق میتواند در آینده جایگزین بسیار مناسبی برای اقتصاد تراكم فروشی در شهرها باشد. بنابراین مساله اساسی آن است که چگونه میتوان درآمد پایدار صنایع خلاق را جایگزین درآمد تراكم فروشی در شهرها کرد.
ریشه موضوع صنایع خلاق در بستر مفهوم صنایع فرهنگی پا گرفت. واژه صنایع فرهنگی عبارتی آشنا است که شاید اولین بار توسط مکتب فرانکفورت در دهههای 30 و 40 و توسط آدورنو و همفکرانش ارائه شد. یونسکو صنایع فرهنگی را آن صنایعی میداند كه محصولات خلاقانه ملموس و ناملموس هنری تولید میکند و دارای پتانسیل بازتولید درآمد و ثروت از طریق بهکارگیری داراییهای فرهنگی و تولید کالاها و خدمات دانش پایه، اعم از سنتی و معاصر هستند. این مفهوم در گذر زمان کمکم بار معنایی خود را تغییر داد و صنایع خلاق جایگزین آن شد كه توسط برخی از برنامهریزان بخش فرهنگ و اقتصاد استفاده شد. ابداع واژه صنایع خلاق (كه شاید اولینبار در سال 1994 در استرالیا و در سال 1997 در بریتانیا شكل گرفت) به دو منظور مهم بود یكی اینكه مفهوم صنایع فرهنگی در ذهن برخی افراد همچنان بار معنایی منفی داشت و مهمتر اینكه واژه صنایع خلاق این گنجایش را داشت که پارهای از حوزههای نوظهور همچون رسانههای جدید مبتنی بر وب، بازیهای رایانهای و حتی فعالیتهای مبتنی بر تحقیق و پژوهش به قصد تولید دانش را نیز در بر بگیرد.
صنایع خلاق صنایعی هستند كه ماده اولیه و اساسی آن ایدهها و خلاقیت است و طبق تعریف یونسكو به چهار دسته: میراث فرهنگی (شامل میراث فرهنگی ملموس – صنایعدستی، موزه ها، مكانهای تاریخی و...- و ناملموس-آیینها و رسم و رسوم و..)، انواع هنر (شامل هنرهای نمایشی و تجسمی)، رسانهها (فیلم، تلویزیون، رادیو، رسانههای چاپی و نشریات) و بالاخره آفرینشهای کارکردی (شامل طراحیهای داخلی، گرافیک، مد، جواهر آلات و اسباب بازیها، نرمافزار، بازیهای ویدئویی، محتواهای دیجیتالی، معماری، تبلیغات، پژوهشها و تحقیقات خلاق) تقسیم میشوند. در سال 2005 ارزش اقتصادی کل تولیدات دنیا بالغ بر 43583 میلیارد دلار برآورد شده بود که 6 درصد آن حدود 2907 میلیارد دلار سهم ارزش اقتصاد خلاق بود و در سال 2014 ارزش كل به معادل 78500 میلیارد دلار رسید كه سهم اقتصاد خلاق 8200 میلیارد دلار و حدود 11 درصد از کل اقتصاد بوده است. این اعداد وضعیت روشنی از رشد سریع صنایع خلاق در جهان امروز به ما میدهد که اهمیت این مفهوم را به خوبی بیان میکند. مزیتهای این صنایع را میتوان در مواردی همچون اشتغال زایی بالا و ارزان، رشد اقتصادی بالا، کمک به مبارزه با فقر و بیعدالتی، سبز بودن، توسعه فرهنگی پایدار و...خلاصه كرد.
شهرهای بزرگ و بهویژه كلانشهرها كانونهای اصلی جمعیت، اشتغال، اقتصاد، تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی كشور هستند. رشد و بالندگی همه جانبه و مطلوب شهرها و كلانشهرها در آینده مشروط به برنامهریزی، بودجهریزی، سازماندهی، هدایت و نظارت هدفمند امور آنها است. از جمله موضوعات كلیدی و اثرگذار بر عملكرد شهرداریهای شهرهای بزرگ و كلانشهرها مساله تامین درآمد است. درآمدی پایدار كه ویژگیهایی همچون عدالت (بر مبنای استفاده از خدمات شهری و بر مبنای توان پرداخت باشد)، شفافیت (مستقیم، ساده، روشن و قابل محاسبه برای هر شخص غیرمتخصص باشد)، کارآیی(بدون تاثیر بر قیمتهای پایه اخذ عوارض بوده و نیز به سایر اهداف اقتصادی کمک کند)، مستمر (همیشگی و قابل برنامهریزی بودن باشد)، كفایت (هزینههای مستقیم وصول زیاد نباشد و در اجرای قوانین، کفایت مخارج پیشبینی شده را بدهد و سرانجام امکانپذیری (با توجه به شرایط مدیریت شهری در ایران امکانپذیر باشد) را باید داشته باشد تا اداره مطلوب شهرها محقق شود.
ردپای پیدایش مفهوم خلاقیت در شهرها را میتوان از دو طریق دانست: اول، در نظریه شهر خلاق و در آثار نظریه پردازانی مانند جین جکوبز و ریچارد فلوریدا كه تاکید میکنند بهمنظور دستیابی به اقتصاد شهری خلاق، وجود افراد و طبقههای خلاق و گروههای مخاطرهپذیر و نیز ایجاد شبکههایی در میان آنها بسیار مهم است. دوم، در حوزه صنایع خلاق كه در بالا به انواع آنها اشاره شد، نكته اساسی آن است كه هر دو شكل ارتباط تنگاتنگی دارند و میتوان گفت بخشهای زیادی از افراد و طبقههای خلاق در همان حوزههای صنایع خلاق مشغول به كار هستند، ولی با توجه به مفهوم گسترده و متنوع خلاقیت كه هنر دیدن ندیدنیها و ندیدن دیدنیها تعریف میشود، این مفهوم را میتوان برای سایر صنایع غیرخلاق نیز به كار برد. حال مساله اساسی آن است كه از دو ردپای مفهوم خلاقیت چگونه میتوان درآمدزایی كرد؟ آن هم درآمدی پایدار كه 6 ویژگی (عدالت، شفافیت، کارآیی، مستمر، كفایت و امکانپذیری) را داشته باشد. جواب بسیار ساده و در عین حال پیچیده است، باید چهار نوع سرمایهگذاری صورت گیرد: سرمایهگذاری انسانی، سرمایهگذاری اقتصادی، سرمایهگذاری اجتماعی و سرمایهگذاری نمادین.
در اقتصاد، سرمایهگذاری تغییر در سرمایه است و سرمایه در واقع هر دارایی باارزشی است كه مستهلك نشود یا استهلاك كمی داشته باشد، بتواند به سرمایههای دیگر تبدیل شود و در مجموع دو کارکرد اصلی داشته باشد: ابزاری برای اعمال قدرت و ابزاری برای جلب منفعت. از میان این چهار سرمایهگذاری، سرمایهگذاری انسانی و سرمایهگذاری اقتصادی كماهمیتترین و سرمایهگذاری اجتماعی و سرمایهگذاری نمادین پراهمیتترین سرمایهگذاریها هستند. سرمایه اجتماعی همانطور که از اسمش پیداست، زمانی شکل میگیرد که اجتماعی وجود داشته باشد. نخستین سطح شکلگیری سرمایه اجتماعی وقتی است که دو فرد در تعامل و همکاری با هم وجود دارند. بهطور ساده، زمانی كه ما به یکدیگر اعتماد یا کمک میکنیم، زمانی كه صداقت میورزیم، زمانی كه با هم در احزاب، انجمنها و گروههای محلی مشارکت میکنیم، زمانی كه قوانین رانندگی و سایر قوانین را رعایت میکنیم و...، سرمایه اجتماعی شکل میگیرد. اعتماد، مشارکت، همیاری، صداقت و... را میگوییم سرمایه؛ چون وقتی شکل میگیرد، میتواند چیزی تولید کند یا ارزش اقتصادی بیافریند.
سرمایهگذاری نمادین هنگامی اتفاق میافتد كه هر یك از سرمایههای اقتصادی، انسانی و اجتماعی به نماد تبدیل شوند و از طرف همه شناخته شوند، شهرت یابند، پذیرفته شوند و در میان جامعه رسمیت یابند. آن سرمایه علاوهبر آنکه سرمایه اقتصادی یا فرهنگی یا انسانی است «سرمایه نمادین» هم میشود. پس سرمایههای نمادین عبارت است از انواع سرمایههای اقتصادی، انسانی، اجتماعی كه به سمبل و نماد تبدیل شدهاند و از طرف عموم مردم شناخته شدهاند و به یک افتخار و نماد ملی تبدیل شدهاند و چیزی از جنس احترام و افتخار در آنها تبلور یافته است. یعنی زمانی كه اسم آنها را میشنویم، یا آنها را میبینیم، احساس افتخار به ما دست میدهد. زمانی كه یکی از سرمایهها به سرمایه نمادین تبدیل میشود، ارزش آن بالاتر میرود یعنی ارزش اولیه را دارد و یک ارزش نمادین نیز به آن افزوده میشود. مثلا تابلوی «عصر عاشورا» اثر استاد فرشچیان را در نظر بگیرید. استاد فرشچیان آن را در زمانی كه هنوز شهرت جهانی نیافته بود، به تصویر کشید و ارزش آن مطابق عرف زمان و معادل ارزش سایر نقاشیهای مشابه بوده است ولی بعدها که این نقاش به شهرت جهانی دست یافت و تابلویش هم جهانی شد به سرمایه نمادین تبدیل و ارزش آنها چند برابر شد. حالا وقتی میگوییم تابلوی «عصر عاشورا» همه میدانیم که منظورمان کدام تابلو است. پس هر چیزی که به سرمایه نمادین تبدیل شود، ارزش سرمایهای آن بالا میرود و منجر به جلب منفعت جدید هم میشود.
یعنی حالا شما میتوانید تابلوهای استاد فرشچیان را در موزهها بگذارید و بعد میبینید که مردم از سراسر دنیا برای دیدن آنها میآیند و پول خرج میكنند. نمونههای زیادی از سرمایههای نمادین را میتوانیم مثال بزنیم. متفکران، هنرمندان، ورزشكاران و متخصصان و نیز گروهها و طبقههای خلاق و انواع صنایع خلاق یک شهر. اینكه فضای كسبوكار در شهرها رونق پیدا كند و اینكه هزینههای مبادله (هزینههای عدول از قراردادهای نوشته یا نانوشته) كاهش پیدا كند و به دنبال آن قیمت نهایی كالاها و خدمات (و نیز كالاها و خدمات خلاق) كاهش یابد و قدرت رقابت افزایش یابد و امكان افزایش صادرات فراهم شود، همه و همه اتفاق نمیافتد، مگر آنكه سرمایهگذاری اجتماعی و نمادین افزایش یابد. در شهرها به اندازه كافی در طول این سالها و دههها سرمایهگذاری انسانی و اقتصادی صورت گرفته و وقت آن است كه تمام اندیشهها فقط و فقط در راستای افزایش این دو سرمایهگذاری قرار گیرد و هر تصمیم و رفتار مسوولان شهری در راستای افزایش این دو سرمایه و سرمایهگذاری باشد. بهراستی تاكنون چه كاری صورت گرفته است كه افراد، گروهها و طبقههای خلاق به نماد تبدیل شوند؟ و از آنها درآمدزایی كرده باشیم؟ مثلا چند خیابان به نام هنرمندان هنرهای سنتی - بهعنوان مهمترین طبقه خلاق - نامگذاری شده است؟ بیایید با همین كار ساده شروع كنیم.