شنبه, 30 مرداد 1395 14:56

اسفندیار جهانگرد: سنجش اقتصاد دیجیتال لازمه ارزیابی دانش‌بنیانی اقتصاد

نوشته شده توسط

اسفندیار جهانگرد

رئیس پژوهشکده علوم اقتصادی
دانشگاه علامه طباطبایی

در ادبیات علمی روش‌های مختلفی برای تعریف دانش وجود دارد. تعدادی از محققان بین اطلاعات و دانش فرق قائل شده‌اند. الن برتن- جونز (١٩٩٩) دانش را «انباشت ذخایر اطلاعات و مهارت ناشی از به‌کارگیری اطلاعات از سوی گیرنده اطلاعات» می‌داند. برخی از محققان هم مثل استیونز (١٩٩٩) بین دانش کدگذاری‌شده و دانش ضمنی فرق قائل شده‌اند. به‌گونه‌ای که دانش کدگذاری‌شده می‌تواند نیاز به اطلاعات را کاهش دهد و دانش ضمنی شامل مهارت و بینش و بصیرت، خلاقیت و داوری است. دالمن (١٩٩٩) دانش را شامل چهار مؤلفه و جریان اصلی می‌داند که عبارت‌اند از: فراگیری، خلاقیت، انتشار و به‌کارگیری. کشورهای OECD دانش را به تولید، توزیع و به‌کارگیری دانش ارجاع می‌دهند. اصطلاح اقتصاد دانش‌بنیان ابتدا از سوی کشورهای OECD مطرح شد و به‌عنوان اقتصادی که «به شکل مستقیم بر تولید، توزیع و به‌کارگیری دانش و اطلاعات بنا نهاده شده باشد»، تعریف شد (OECD١٩٩٦). کشورهای APEC این تعریف را بدین‌گونه تعمیم دادند «KBE اقتصادی است که تولید، توزیع و به‌کارگیری دانش مؤلفه‌های اصلی رشد اقتصادی، خلق ثروت و اشتغال همه فعالیت‌ها باشند». (APEC ٢٠٠٠). این یعنی همه فعالیت‌ها اعم از کشاورزی و معدن تا فعالیت‌های با فناوری بالا، در تولید و توزیع و استفاده فرایندهای خود از دانش استفاده می‌کنند و این بیانگر اقتصاد دانش‌بنیان (KBE) است. اما سؤال مهم این است چگونه باید متوجه شد اقتصادی به سمت دانش‌بنیان حرکت می‌کند و سرعت حرکت آن چگونه است؟ به‌دلیل لزوم حرکت به سمت اقتصاد دانش‌بنیان در شرایط کنونی کشورها و به‌ویژه کشورهای درحال‌توسعه، از جمله ایران لازم است سنجش جهت حرکت به سمت دانش‌بنیانی طراحی شود که چارچوب‌های لازم برای سنجش اقتصاد دانش‌بنیان و اقتصاد دیجیتال است. در ادبیات علمی و عملی دنیا چندین روش برای سنجش اقتصاد دانش‌بنیان پیشنهاد شده است که عبارت‌اند از: چارچوب بانک جهانی، کمیته اقتصادی APEC، و پروژه رشد OECD و همچنین طراحی دفتر آمارهای استرالیا ABS .ABS الگوی بانک جهانی در ایران بیشتر شناخته شده است اما به الگوی دفتر آمار استرالیا کمتر پرداخته شده است و با توجه به قراردادن زمینه در این الگو، لازم است این الگو هم معرفی شود. این روش الگویی پنچ‌مؤلفه‌ای را پیشنهاد می‌کند که سه مؤلفه اصلی آن عبارت‌اند از:
نوآوری و کارآفرینی
سرمایه انسانی
فناوری اطلاعات و ارتباطات
علاوه بر سه مؤلفه اصلی، این چارچوب دو بعد حمایتی هم ارائه می‌دهد که عبارت‌اند از:
بعد زمینه (CONTEXT)
بعد اثرات اقتصادی اجتماعی
ابعاد مطرح‌شده دارای یک‌سری مؤلفه‌های پشتیبان مثل محیط کسب‌وکار و کارایی بازارها هستند که در گزارش‌های APEC و OECD بررسی و بحث شده است. هریک از ابعاد اصلی به وسیله یک‌سری شاخص از شاخص‌های KBE معرفی می‌شوند. تعاملات و هم‌پوشانی‌هایی هم بین ابعاد مختلف در این متدولوژی وجود دارد. برای مثال، بُعد اثرات اقتصادی و اجتماعی با همه ابعاد دیگر تعامل دارد و بر دیگر ابعاد آن تأثیر می‌گذارد و همچنین تأثیر می‌پذیرد. یک مدل خیلی ساده‌شده از آن در شکل یک نشان داده شده است. در این شکل زمینه و بافت دارای یک بعد فراگیر است. سه بعد اصلی دارای هم‌پوشانی و بعد اثرات اقتصادی و اجتماعی هم از سه بعد اصلی و هم از زمینه و بافت اقتصاد تأثیر می‌پذیرد. هریک از ابعاد با شاخص‌های خاصی سنجیده می‌شوند که بعد فناوری اطلاعات و ارتباطات، با شش شاخص مهم شامل شاخص زیرساخت و دسترسی (یک شاخص)، تفاضای فناوری اطلاعات و ارتباطات (٣ شاخص) و عرضه فناوری اطلاعات و ارتباطات (٢ شاخص) سنجیده می‌شود. البته این چارچوب همه شاخص‌های اقتصاد دانش‌بنیان را به شکل جامع پوشش نمی‌دهد. اما داشتن این چارچوب همه کار نیست و لازم است سیستم آماری کشور تغییر محتوایی کند و زمینه لازم برای سنجش اقتصاد دانش‌بنیان فراهم شود تا سیاست‌گذار بتواند ارزیابی و تحلیل مناسبی از جهت و سرعت حرکت به سمت اقتصاددانش‌بنیان داشته باشد. بند ٢ سیاست‌های کلی کشور در سیاست‌های اقتصاد مقاومتی، پیشتازی اقتصاد دانش‌بنیان، پیاده‌سازی و اجرای نقشه جامع علمی کشور و ساماندهی نظام ملی نوآوری به منظور ارتقای جایگاه جهانی کشور و افزایش سهم تولید و صادرات محصولات و خدمات دانش‌بنیان و دستیابی به رتبه اول اقتصاد دانش‌بنیان در منطقه است. این سیاست اهمیت این موضوع را برای سیاست‌گذار نیز در کنار نقش دانش در رشد و توسعه اقتصاد کشور دوچندان می‌کند. یکی از ارکان مهم اقتصاد دانش‌بنیان که نو بوده و از ارکان اقتصاد دانش‌بنیان است، دیجیتالی‌شدن اقتصاد است. رویکرد این نوشتار تمرکز بر سنجش اقتصاد دیجیتال در کشور است. اقتصاد دیجیتال، که بر مبنای ویژگی‌های متغیرِ اطلاعات، محاسبات و ارتباطات تعریف می‌شود، درحال‌حاضر محرک اصلی رشد اقتصادی و تغییرات اجتماعی جوامع مختلف به شمار می‌آید. «درک بهتر از این تحولات اساسی به ما کمک می‌کند تا تصمیم‌های هوشمندانه‌تری اتخاذ کنیم» چه ما در پی سرمایه‌گذاری در تحقیق، تولید و خدمات باشیم، چه به دنبال تطبیق‌دادن قوانین و سیاست‌هایمان با واقعیات عصر جدید باشیم. (نیل لین، آوریل ١٩٩٩) در شرایط فعلی دنیا، اینترنت، اطلاعات را به مکان‌ها (خواه واقعی و خواه مجازی) ارتباط می‌دهد. همچنین منطق اعداد را به قدرت بیانگری و نفوذ کلمات و تصاویر پیوند می‌زند. فناوری اینترنت، اَشکال جدید فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی، انعطاف‌پذیری جدید در روابط و شراکت‌های تجاری و همچنین قلمرو و قابلیت‌های نوینی برای بازارها ارائه می‌کند. دراین‌باره واژه‌های متفاوتی در ادبیات علمی وارد شده است. در ادبیات اقتصادی، واژه «اقتصاد اطلاعات» به معنای گرایش فراگیر و بلندمدت به سمت گسترش ارزش و دارایی‌های مبتنی بر اطلاعات و دانش، نسبت به دارایی‌ها و محصولات عینی مرتبط با کشاورزی، معدن و صنعت به‌کار می‌رود و واژه «اقتصاد دیجیتال» به طور خاص، به تحول همه بخش‌های اقتصادی از راه دیجیتالی‌کردن اطلاعات از طریق رایانه اطلاق می‌شود. در اقتصاد دیجیتال، همگام با گرایش بلندمدت به سمت آزادسازی بازار و کاهش موانع تجاری، تجارت بیشتر به شکل بین‌منطقه‌ای و جهانی صورت گرفته و کمتر شکلی محلی خواهد داشت. فهم اقتصاد دیجیتال با طیف وسیعی از سیاست‌ها، از جمله: سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه، حقوق مالکیت فکری، فعالیت‌های دولتی، استانداردهای حسابداری، تجارت و موارد متعدد دیگر در ارتباط است. به‌کار‌گیری واژه اقتصاد دیجیتال در اسناد دولتی در آوریل ١٩٩٨، در گزارش وزارت تجارت آمریکا، گزارشی با عنوان اقتصاد دیجیتال در حال ظهور مطرح شد؛ گزارشی که اهمیت فزاینده اینترنت و تجارت الکترونیک در اقتصاد را تأیید می‌کرد. این گزارش، دیدگاه جدیدی را درباره نقش فناوری اطلاعات در بهره‌وری، تورم، رشد اقتصادی و سرمایه‌گذاری ارائه کرد. در نوامبر ١٩٩٨، رئیس‌جمهور وقت آمریکا به عنوان بخشی از فاز دوم پروژه تجارت الکترونیک جهانی، معاون رئیس‌جمهور در امور سیاست‌گذاری اقتصادی را عهده‌دار ارزیابی اقتصاد دیجیتال کرد. در همین راستا، یک کارگروه درون‌سازمانی در زمینه اقتصاد دیجیتال، کنفرانسی عمومی را برنامه‌ریزی کرد که در ٢٥ و ٢٦ مارس ١٩٩٩ در وزارت تجارت آن کشور برگزار شد .این کنفرانس در پی ترسیم مبنای مشترکی برای درک اقتصاد دیجیتال بود و به این موضوع پرداخت که چگونه می‌توان تصویر واضح‌تر و مفیدتری از اقتصاد دیجیتال ارائه کرد. کنفرانس درعین‌حال که هم‌گرایی ارتباطات، محاسبات و اطلاعات را تأیید می‌کرد، نگاهی به ورای این بخش‌ها معطوف کرده و بر تحول تجارت، بازرگانی، فرایندها و مبادلات در اقتصاد نیز تمرکز کرده بود. چهار موضوع اساسی بررسی‌شده در این کنفرانس عبارت بودند از:
چشم‌انداز اقتصاد کلان: چگونه می‌توان اقتصاد دیجیتال و نتایج آن برای کل اقتصاد را سنجش و ارزیابی کرد؟
 
تاروپود اقتصاد دیجیتال: شرکت‌ها چگونه رقابت می‌کنند و عملکرد بازارها چگونه است؟ تفاوت این رقابت با رقابت سنتی چیست؟ فرصت‌ها و موانع بر سر راه افراد و مشاغل کوچک کدام است؟
تأثیرات بر تقاضا و مشارکت نیروی کار: آیا فناوری‌های جدید نابرابری را افزایش می‌دهند؟ چه مهارت‌ها، فناوری‌ها و مؤسساتی نیاز است تا دسترسی بیشتر افراد و گروه‌ها را به مزایای اقتصاد دیجیتال تسهیل کنند؟
تغییرات سازمانی: محیط دیجیتال چگونه ساختار، عملیات شرکت‌ها و مؤسسات را تحت تأثیر قرار می‌دهد؟
سؤال‌هایی که بدان اشاره شده یکی از ارکان مهم اقتصاد دیجیتال و اقتصاد دانش‌بنیان است که باید از سوی کشورها، از جمله کشورمان اندازه‌گیری شود. فناوری اطلاعات نقش روزافزونی در مواردی مانند رشد اقتصادی، سرمایه‌گذاری و جنبه‌های دیگر اقتصاد ایفا می‌کند. گستره و اهمیت این تحولات و تأثیرات، سؤالات مهمی دربر دارد، زیرا مسائل زیربنایی سنجش و متدولوژی آن، همچنان مشکل باقی مانده؛ گرچه پیشرفت‌های مهمی در این زمینه انجام شده است.
پیشران‌های اصلی اقتصاد دیجیتال چگونه باید شناخته و سنجیده شوند؟
سرمایه‌گذاری‌های در سطح بخش و در سطح کل اقتصاد مرتبط با تجارت الکترونیک، شامل سرمایه‌گذاری در تجهیزات و نیروی کار شاغل در فناوری اطلاعات، کدام هستند؟
نتایج برای رشد اقتصادی، اشتغال، بهره‌وری و تورم کدام است؟
 
چگونه می‌توان منفعت و مشکلات نامشهود مصرف‌کننده را به حساب آورد؟
اقتصاد دیجیتال، شامل مواردی مانند فناوری اطلاعات و ارتباطات، تجارت الکترونیک و خدمات، نرم‌افزارها و اطلاعاتی که به شکل دیجیتال ارائه می‌شوند، است. ویژگی‌های این کالاها و خدمات (شامل مواردی مانند صرفه‌های مقیاس، اثرات شبکه، ویژگی‌های کالاهای عمومی و هزینه‌های مبادله) می‌توانند باعث پدیدآمدن ساختارهای بازار و شرایط رقابتی مختلف شوند. این موارد بازگو می‌کند اقتصاد دیجیتال، مفهومی تغییرناپذیر و گریزناپذیر نیست که بتوان آن را به شکل عینی و بی‌غرض تحلیل کرد، بلکه یک ساخت اجتماعی همواره در حال تغییر است. سنجش اقتصاد دیجیتال نیازمند تحولی در نظام آماری کشور است و فعالیت‌های جاری نهاد‌های آماری، اجرائی و دانشگاهی برای جمع‌آوری داده‌ها کافی نیست و نیازمند تحولات علمی و عملی برای سنجش بهتر اقتصاد دیجیتال است. برای مثال، بخش بانکی، نمونه خوبی از مشکلات پیش‌ِروی مؤسسات آماری را در دنیا و ایران نشان می‌دهد. انقلاب فناوری اطلاعات منجر به ارائه سرویس‌های نوینی مانند بانکداری الکترونیک و دستگاه‌های خودپرداز شده است. مؤسسات آماری سال‌ها در تلاش بوده‌اند چگونگی تعریف و اندازه‌گیری ستانده بخش بانکی را مشخص کنند و انقلاب فناوری اطلاعات هیچ کمکی در این زمینه نکرده است. برای نمونه، دستگاه‌های خودپرداز امکان دسترسی ٢٤ساعته و در همه روزهای هفته را برای مشتریان فراهم آورده و زمان ایستادن آنها را در صف بانک‌ها کاهش داده یا به صفر رسانده‌اند. نمونه‌های دیگری نیز وجود دارند که باید اندازه‌گیری شوند شامل:
شکل و اندازه اجزای کلیدی اقتصاد دیجیتال در حال تکامل، مانند تجارت الکترونیک و در سطحی عمومی‌تر، استفاده رایانه‌ها و فناوری‌های مرتبط در محل کار.
 
فرایندی که شرکت‌ها از طریق آن، پیشرفت‌های حوزه فناوری اطلاعات و تجارت الکترونیک را توسعه داده و استفاده کنند.
تغییرات در ساختار و کارکرد بازارها شامل تغییر در توزیع کالا و خدمات و همچنین تغییر در ماهیت رقابت ملی و بین‌المللی.
نتایج اجتماعی و اقتصادی فناوری اطلاعات و ارتباطات، مانند تأثیر سرمایه‌گذاری در این حوزه روی بهره‌وری.
ویژگی‌های جمعیت‌شناختی کاربران.
به نظر می‌رسد به دلیل تأخیر زیادی که معمولا بین شناخت یک نیاز داده‌ای، یافتن راهی برای پرداختن به آن، اجرای یک برنامه جمع‌آوری و در نهایت انتقال داده‌ها به کاربران اتفاق می‌افتد، این فرایند تحول، باید به‌سرعت آغاز شود و در این راستا، به‌ویژه درکشورمان به‌دلیل زیرساخت‌های ضعیف‌تر آماری نسبت به کشورهای پیشرفته، باید تلاش‌های مضاعف‌تری شود. دراین‌باره فقط با مرتبط‌کردن تغییرات در کیفیت و استفاده از فناوری اطلاعات و ارتباطات با تغییرات در اندازه‌گیری‌های سنتی مانند بهره‌وری و دستمزدها و ... است که می‌توان تأثیر فناوری اطلاعات بر اقتصاد را ارزیابی کرد. برای رفع این تناقض، توضیحاتی مطرح شده است؛ اول اینکه آمار‌های رسمی، بازگوکننده همه تغییرات در ستانده، کیفیت و صرفه‌جویی در هزینه مرتبط با فناوری اطلاعات نبوده و بنابراین تأثیر آن را کاملا بیان نمی‌کنند. دراین‌باره مطالعاتی نیز انجام شده و بازگو می‌کنند در مقایسه فناوری اطلاعات با نوآوری‌های پیشین در اقتصاد، مانند انقلاب الکتریسیته، ممکن است وقفه زمانی طولانی بین سرمایه‌گذاری در این نوآوری‌ها و افزایش بهره‌وری مرتبط با آنها وجود داشته باشد. درحال‌حاضر کمدها، انباری‌ها و حیاط‌های خلوت به‌سرعت با رایانه‌‌های شخصی (PC) گوشی موبایل‌ها و تبلت‌هایی پر می‌شوند که تا یکی، دو سال قبل، پیشرو محسوب می‌شدند! درحالی‌که اندازه‌گیری موجودی سرمایه ملی در سطح کلان، امری مهم محسوب می‌شود، نیاز است تا به‌درستی درک شود که از فناوری اطلاعات در کجا (یعنی در چه بخش‌هایی، چه موقعیت‌های جغرافیایی‌ای و چه نوع شرکت‌هایی) استفاده می‌شود. این موضوع، چارچوبی را برای ارزیابی تأثیر فناوری اطلاعات بر بهره‌وری ایجاد می‌کند، زیرا انتظار بر آن است شاهد بیشترین مزایای بهره‌وری در بخش‌هایی باشیم که از فناوری اطلاعات به شکل اثربخش‌تری استفاده می‌کنند. این موضوع، دلالت می‌کند استفاده از شیوه‌های حسابداری فعلی برای ارزیابی سرمایه‌گذاری فناوری اطلاعات (و دیگر انواع سرمایه‌گذاری) کافی نیست، زیرا این تحلیل‌ها نیاز به داده‌هایی در سطح خرد دارند. به‌این‌دلیل، داده‌های مرتبط با سرمایه‌گذاری فناوری اطلاعات باید از مشاغل و سازمان‌های همه بخش‌های اصلی اقتصاد جمع‌آوری شوند. با این وصف، می‌توان الزامات کلی داده‌ها برای سنجش اقتصاد دیجیتال و اقتصاد دانش‌بنیان را خلاصه کرد. در این زمینه آمار داده و ستانده‌ای نیاز است که: اندازه‌گیری بهره‌وری را در سطوح مختلف کلان ممکن کند، محاسبه حساب تولید و درآمد مقدور شود، مطالعات منطقه‌ای و بین‌بخشی امکان‌پذیر و امکان تحلیل داده‌ها در سطح خرد نیز میسر شود. این موضوع، شامل ایجاد شاخص تعدیل‌کننده کیفی قیمت نیز می‌شود. در کنار علاقه به دانستن نتایج تغییرات برای مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان، تغییرات رقابت بازار (که برای مثال در مارک‌آپ‌های قیمت نمود می‌یابد) نیز از موضوعات بسیار مهم و مورد توجه است. همچنین موقعیت و سازمان تولید و محل اشتغال انواع مختلف کارگران، باید به‌خوبی شناخته شود. این امر مستلزم جمع‌آوری حد‌اقل مقادیری از داده‌ها در سطح مؤسسات یا بنگاه‌های کوچک است. همچنین داده‌های مربوط به سرمایه انسانی ظهوریافته در کارکنان، داده‌های مربوط به مشاغل و صنایعی که این افراد در آنجا کار  و میزان حقوقی که دریافت می‌کنند، نیز از دیگر نیازهای داده‌ای ما درباره اقتصاد دیجیتال است. در نهایت، داده‌های مشروح جمعیت‌شناختی درباره مردم کشور به‌ویژه درباره کسانی که در اقتصاد دیجیتال شرکت می‌کنند، نیاز است. حال سؤال این است با توجه به سه حوزه کلی ارائه‌شده در بالا که ارزیابی تأثیر فناوری اطلاعات در آنها بسیار مهم است، داده‌هایی که باید اندازه‌گیری شوند تا اقتصاد دیجیتال به‌خوبی بررسی شود، کدامند؟ به نظر می‌رسد در پنج حوزه اصلی، داده‌های خوب و باکیفیت نیاز است. این حوزه‌ها عبارت‌اند از: (١) سنجش زیرساخت‌های فناوری اطلاعات (٢) سنجش تجارت الکترونیک (٣) سنجش ساختاربخش و بنگاه (٤) ویژگی‌های جمعیت‌شناختی و نیروی کار کسانی که از فناوری اطلاعات استفاده می‌کنند و (٥) رفتار قیمت.
نیاز‌های داده‌ای برای اقتصاد دیجیتال:
 
فناوری اطلاعات و زیرساخت
زیرساخت‌های فیزیکی و نرم‌افزاری اقتصاد دیجیتال، نیازمند اندازه‌گیری مستمر است. به شکل ویژه، جمع‌آوری داده باید درباره سرمایه‌گذاری بر زیر‌ساخت فیزیکی (مثلا تجهیزات فناوری اطلاعات شامل رایانه‌‌ها، خطوط تلفن، فیبر‌های نوری و خطوط کابلی، ماهواره‌ها، شبکه‌های بی‌سیم و تجهیزات LAN و ...) تمرکز داشته باشد. البته سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های نرم‌افزاری نیز نیاز به اندازه‌گیری دارد. مؤسسات آماری باید درباره ظرفیت اینترنت و شبکه‌های دیگر و ترافیک موجود روی آنها، اقدام به جمع‌آوری داده کنند. همچنین اندازه‌گیری میزان استهلاک در این زیرساخت‌ها (هم برای نرم‌افزار و هم برای تجهیزات) بسیار ضروری است. پس از محاسبه استهلاک، چگونگی تغییر ظرفیت زیرساخت دیجیتال بر اثر سرمایه‌گذاری‌ها و استهلاک‌ها نیز نیازمند بررسی است. در نهایت داشتن برخی اطلاعات درباره اجزای فناوری اطلاعات و نرم‌افزاری تجهیزات «غیرفناوری اطلاعات» مانند ماشین‌هایی که به شکل عددی کنترل می‌شوند، ضروری است.
تجارت الکترونیک
تجارت الکترونیک باید براساس کمیت و کیفیت مبادلات الکترونیک بین کسب‌وکارها و همچنین بین شرکت و مشتری اندازه‌گیری شود. همچنین باید تلاش شود تا خدمات و کالاهای دیجیتال و غیردیجیتال به صورت جداگانه و در حساب‌های منفک اندازه‌گیری شوند. درحالی‌که محصولات غیردیجیتال باید به شکل فیزیکی به مشتری تحویل داده شوند، محصولات دیجیتال می‌توانند عمده‌فروشی، خرده‌فروشی و شبکه‌های حمل‌و‌نقل را دور ‌بزنند. محصولات دیجیتال، به دلیل هزینه‌های ثابت معمولا بالا و هزینه‌های نهایی کم‌ خود، می‌توانند ساختار‌های قیمتی کاملا متفاوتی (غیرخطی) داشته باشند. این موضوع برای محاسبه تعدیل‌گر قیمتی قابل اعتماد، مهم است و می‌تواند استفاده از اندازه‌گیری‌هایی که بر مبنای درآمد، سطوح فعالیت را مشخص می‌کنند، دشوار کند. در نهایت، استفاده از تجارت الکترونیک هم برای اهداف مبادله‌ای و هم برای اهداف غیرمبادله‌ای (مانند خدمات سفارشی، اطلاعات عمومی و ارسال مناقصات) باید اندازه‌گیری شود.
ساختار بنگاه و بخش
اثرات ناشی از پیشرفت‌های ایجادشده در فناوری اطلاعات، نرم‌افزار و اینترنت بر ساختار بنگاه‌ و بازار، باید اندازه‌گیری شوند. به شکلی کلی‌تر، تغییرات در موقعیت، صنایع، اندازه بنگاه‌ها، ساختار سازمانی مشاغل، تغییرات در ترکیب نهاده‌های بنگاه‌ها (مثل سرمایه، نیروی کار و موجودی) و ارتباط آنها با دیگر بنگاه‌ها باید به اعداد کمّی تبدیل شوند.
ویژگی‌های جمعیت‌شناختی و کارگر
ویژگی‌های جمعیت‌شناختی و بازار کار افراد و کارگران باید اندازه‌گیری شده و کسانی که در اقتصاد دیجیتال شرکت می‌کنند، با آنهایی که شرکت نمی‌کنند، مقایسه شوند. به‌ویژه باید استفاده از رایانه‌‌ در مدارس، محل کار و خانه بررسی شود و این موارد، به سنجش‌های ستانده‌های اقتصادی مانند دستمزد‌ها و دارایی‌ها و ویژگی‌های جمعیت‌شناختی مانند آموزش، شغل، جنسیت، نژاد، سن و محل اقامت ارتباط داده شوند.
رفتار قیمت
شاخص‌های تعدیل‌ قیمت کالاها و خدمات باید به گونه‌ای تنظیم شوند که منعکس‌کننده تغییرات کیفی ایجادشده به‌وسیله فناوری اطلاعات باشند.

این موضوع ما را قادر می‌کند تا سنجش دقیق‌تری از تغییرات در آمار‌های کلی کلیدی مثل بهره‌وری داشته باشیم. اندازه‌گیری تفاوت‌های قیمت در حوزه کالاها و خدمات فروخته‌شده به روش‌های متفاوت (مثلا تجارت الکترونیک در برابر روش‌های سنتی) به‌علاوه اندازه‌گیری توزیع قیمت در حوزه تولید‌کنندگان با استفاده از روش مشابه، از اهمیت فراوانی برای فهمیدن ماهیت متغیر رقابت در اقتصاد دیجیتال برخوردار است. کمی‌کردن تأثیرات انقلاب فناوری اطلاعات و تجارت الکترونیک روی قیمت‌های طلب‌شده به وسیله مشاغل برای کالاها و خدمات‌ خود، از اهمیت بالایی برخوردار است؛ کالاها و خدماتی که تغییرات کیفی زیادی را تجربه کرده و در آینده نیز تجربه خواهند کرد. موضوع درخور توجه دیگر، این است که آیا تجارت الکترونیک در کشور در حال تغییردادن حاشیه‌های قیمت-هزینه و ماهیت رقابت است یا خیر. راه‌های کلی‌تری نیز برای اصلاح سیستم آمارگیری کشور به‌منظور بهبود سنجش اقتصاد دیجیتال وجود دارد؛ اول، می‌توان توانایی سنجش ستانده و بهره‌وری در بخش‌هایی که کالا تولید نمی‌کنند، را افزایش داد. دوم، می‌توان به بهبود سیستم‌های طبقه‌بندی صنایع، محصولات و نهاده‌ها ادامه داد و منابع در نظر گرفته‌‌شده را برای قراردادن تشکیلات و مشاغل در دسته‌بندی‌های مناسب افزایش داد. سوم، می‌توان منابع در نظر گرفته ‌شده برای توسعه و حفظ یک فهرست جامع از تشکیلات تجاری، شامل اطلاعات باکیفیت را درباره اندازه، مدت‌زمان فعالیت تجاری، موقعیت و صنعت بنگاه‌ها افزایش داد. این امر، ابزاری سودمند برای ارائه چشم‌اندازی جامع از فضای در حال تغییر فعالیت‌های کسب‌وکار خواهد بود. چهارم، می‌توان مجموعه داده‌ها را در سطح خرد درباره مشاغل و خانوار‌ها افزایش داد. داده‌های مزبور، این امکان را فراهم خواهند کرد ویژگی‌های مشاغل و کارگران مرتبط را کنترل کرده و مشاغل و کارگرانی که به‌ صورت متفاوت فرایندهای جدیدی را برگزیده و محصولات و خدمات جدیدی ارائه کرده‌اند، با یکدیگر مقایسه کنیم. به‌علاوه، همان‌گونه که در بالا بحث شد، مرتبط‌کردن فایل‌های جامع به داده‌های خرد جمع‌آوری‌شده از پیمایش‌های با هدف‌های خاص، این امکان را فراهم می‌کند دریابیم چگونه فعالیت‌های در حال تغییر کسب‌وکارها، ساختار بنگاه و صنعت را تحت تأثیر قرار داده‌اند. ایجاد پایگاه‌ها و بانک داده‌ها و اطلاعاتی توسعه‌یافته که داده‌های کارفرما و کارگر را به ‌یکدیگر مرتبط می‌کنند، برای مطالعه تأثیر اقتصاد دیجیتال بر کسب‌وکارها و کارگران مشغول در این کسب‌وکارها نیز بسیار سودمند خواهند بود. به طور کلی، نقشه‌های سنجش اقتصاد دیجیتال و به طور عام‌تر اقتصاد دانش‌بنیان باید مکمل برنامه‌های پایه‌ای و بلندمدت سیستم آمارگیری کشور باشد. منظور، برنامه‌هایی است که ویژگی‌ها، نهاده‌ها، ستانده‌ها و قیمت‌های کسب‌وکارها و همچنین ویژگی‌ها و فعالیت‌های افراد و خانوارها را اندازه‌گیری می‌کنند. تمرکز باید روی اندازه‌گیری تغییرات در کیفیت و استفاده از فناوری اطلاعات و تأثیر آن روی همه بخش‌های اقتصاد باشد. همچنین باید توجهی ویژه‌ به بهبود سنجش در بخش‌هایی مانند خدمات شود که سنجش و اندازه‌گیری در آنها همواه دشوار بوده‌ و درحال‌حاضر، سرمایه‌گذاری‌های عظیمی در فناوری اطلاعات در این بخش‌ها صورت گرفته ‌است. برنامه‌های سنجش اقتصاد دیجیتال باید منابع داده‌‌ای موجود را به شیوه‌های مختلفی تحت نفوذ قرار داده و به صورت اهرمی از آنها استفاده چندین برابری کنند؛ از جمله: توسعه و استفاده از منابع داده‌ای اجرائی کمتراستفاده‌‌شده‌، افزودن سؤالات مکمل به آمارها و پیمایش‌های موجود و ترغیب توسعه داده‌های در سطح خرد شامل ارتباط‌دادن داده‌های منابع مختلف و به اشتراک‌گذاشتن داده‌ها در بین مؤسسات مختلف آماری کشور.
منبع:  شرق

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: