دکتر موسی غنی نژاد، بهواسطه گذران دوران تحصیلات تکمیلی خود در کشور فرانسه، مشاهداتی از جدانشینی کمدرآمدها در این کشور و بخصوص در حومه پاریس دارد. این اقتصاددان معتقد است نقش دولت فرانسه در جدایی کمدرآمدها و مهاجران از طبقات عادی جامعه –گتو- انکار ناپذیر است و این پدیده نه تنها امروز خشونتهای اجتماعی در شهرکهای حومه و اعتراضات مردمی در پاریس را سبب شده که در آینده نیز مشکلات دولت این کشور را عمیقتر خواهد کرد. غنینژاد معتقد است که در ایران با توجه به شکلگیری کلونیهای فقیرنشین در اطراف شهرهای بزرگ از یک سو و تکمیل ظرفیت زیست محیطی و امکانات طبیعی کلانشهرهایی همچون تهران از سوی دیگر، دولت میتواند شهرکها و شهرهای جدید اطراف کلانشهرها را به فرصت برای جذب طبقات بالای جامعه تبدیل کند.متن گفتوگو با موسی غنینژاد را در زیر بخوانید:
تحقیقات برخی رسانههای معتبر جهانی درباره ریشه اعتراضات زنجیرهای پاریس، بیانگر رابطه پنهان بین بایکوت اجتماعی ساکنان شهرهای اقماری پایتخت فرانسه و شورشهای خیابانی شهر پاریس است. شما بهعنوان فردی که سالها در پاریس تجربه سکونت داشتهاید و ظاهرا بررسیهای مقایسهای هم پیرامون اقتصاد شهری این کلانشهر انجام دادهاید، تا چه حد دولتهای گذشته فرانسه را در «دامن زدن به جدانشینی فقرا در بیرون شهر و تبدیل پاریس به شهر مختص طبقه مرفه جامعه» مقصر میدانید؟
بله، من مدتی در فرانسه زندگی کردم و این موضوعی را که شما به نقل از تحقیقات بینالمللی درباره وضعیت بد توزیع طبقاتی جمعیت در پاریس و شهرکهای مسکونی اطراف آن عنوان میکنید به وضوح در این کشور مشاهده کردهام.
با مقایسه ساده مشاهدات زندگی روزمره در پاریس و لندن شاید راحتتر بتوان وضعیت را ترسیم کرد.قدم زدن در داخل شهر پاریس و تکرار همین تجربه در لندن، دو دید کاملا متفاوت درباره پایتختهای دو کشور توسعه یافته به شما میدهد. در محلات داخل پاریس، فرد خارجی مقیم کمتر به چشم میخورد مگر توریستهایی که صرفا برای مدتی کوتاه به این شهر سفر میکنند. اما در خیابانهای لندن، افراد انگلیسی خیلی به ندرت مشاهده میشود و عمده ساکنان این شهر، خارجیهای مقیم هستند.ساختار متفاوت جمعیت ساکن در دو شهر لندن و انگلیس، به خوبی موفقیت یا عدم موفقیت دولتهای محلی و مرکزی در شکلدهی به نظام شهری و اختلاط اجتماعی طبقات مختلف درآمدی بخصوص ادغام مهاجران با ساکنان اصلی را نشان میدهد.
فرانسویها از ابتدا برنامه درست و منسجمی برای پذیرش جمعیت مهاجر و ادغام آنها در جامعه خودشان نداشتند. ولی در انگلیس همچون فرانسه عمل نشد و «گتو» درست نشد. گتو به این معنی است که حکومت تصمیم بگیرد، یک اقلیت مذهبی یا زبانی و عمدتا مهاجران، در یک منطقه یا محله شهری ساکن شود و از سایر طبقات اجتماعی، تفکیک و جدا شود. گتو علاوه بر فشارهای قانونی، حتی میتواند در نتیجه فشارهای اقتصادی یا اجتماعی شکل بگیرد که واژه ساده آن، جدانشینی اکولوژیکی است.
در پاریس نه تنها نشانههای «گتو» در شهرکهای مسکونی و شهرهای حومه- اطراف پایتخت- دیده میشود که در داخل پاریس نیز فرضا گتوی چینی وجود دارد؛ یک محله که همه ساکنانش، اهل کشور چین هستند. چنین پدیدهای در لندن اصلا قابل مشاهده نیست. در لندن، همه نوع طبقات اجتماعی در همه جای شهر زندگی میکنند. در خیابانهای لندن نیز همه نوع قشر ملی و مهاجر دیده میشود. در واقع انگلیسیها به خوبی توانستند خارجیها را در جمعیت خودشان ادغام کنند اما در فرانسه این موفقیت به دست نیامده است که البته این موضوع دلایل تاریخی و جامعهشناسی دارد اما من صرفا شواهدم را نقل میکنم.در فرودگاه «هیترو» لندن وقتی وارد میشوید، در قسمت گیت امنیتی که مسافران هنگام ورود و خروج به فرودگاه، کنترل میشوند، ظواهر برخی ماموران فرودگاه نشان میدهد که از خانوادههای مهاجران خارجی هستند. این افراد به قدری در ساختار اجتماعی این کشور ادغام شدهاند که دولت، یکی از حساسترین شغلها یعنی بخشی از مسوولیت امنیت پرواز بزرگترین فرودگاه جهان را به آنها سپرده است.
زندگی مهاجران در لندن طبیعی و عادی شده است اما چنین پدیدهای را در فرانسه حتی تصور هم نمیشود کرد.در لندن اخیرا یک فرد پاکستانی الاصل به نام صادق خان شهردار شد. شهردار لندن دومین مقام سیاسی بانفوذ بعد از نخستوزیر انگلیس محسوب میشود و این نشان میدهد مردم انگلیس اهمیتی برای قومیت یا ملیت افراد در نظام تصمیمگیری برای کشورشان، قائل نیستند بلکه تواناییهای آنها برایشان ملاک عمل است.
لذا اگر بخواهم مباحث خودم را درباره پرسشی که مطرح کردید، خلاصه کنم باید بگویم اعتراضات مردمی و درگیریهای خیابانی ناشی از جدا شدن قومیتها و مهاجرین در لندن از اساس موضوعیت ندارد چون گتویی وجود ندارد که زمینهساز چنین درگیریهای مردمی شود اما در فرانسه، یک مشکل بزرگ وجود دارد که در آینده عمیقتر هم میشود. «گتو»های حومه پاریس اشتباهی بود که حداقل 50 سال از وقوع آن میگذرد. جمعیت فقیرنشین شهرکهای حومه پاریس، خود را تحقیر شده از طرف دولت فرانسه میدانند، این گروه از ساکنان پاریس جدا افتادهاند، تحصیلات و رفاه پاریس نشینان را ندارند. در نتیجه وارد دور باطل شدهاند به این معنی که نمیتوانند حتی با خواسته خود، در طبقات اجتماعی بالاتر ادغام شوند، در نتیجه امکان رشد اجتماعی را هم از دست دادهاند و مدام سرکوب میشوند، با پلیس مساله پیدا میکنند و دست به جرم و خشونت میزنند.
کارشناسان اجتماعی و شهری در ایران، شکلگیری سکونتگاههای غیررسمی در اطراف شهرهای بزرگ و حتی سکونتگاههای رسمی همچون برخی شهرهای جدید در اطراف کلانشهرها را که عمدتا به منطقه تمرکز سکونتی فقرا و کم درآمدها و محل جذب مهاجران شهرهای دور افتاده تبدیل شده است به نوعی با پدیده جدانشینی در پاریس، مشابهسازی میکنند. در ایران طی حدود یک دهه اخیر، دولت با یکسری طرحها و سیاستهای مقطعی و گذرا، کم درآمدهای متقاضی مسکن ارزان قیمت را از داخل شهرهای بزرگ به مناطق واقع در حومه هدایت کرد و الان، در این مناطق شهری، جمعیت یکدست به لحاظ طبقه اجتماعی (دهکهای پایین جامعه) مستقر است. به نظر شما چگونه میشود برای این جدانشینی، تدبیر کرد و از این وضعیت یک فرصت برای توسعه رفاه هم در شهرهای مادر و هم در شهرهای جدید اطراف کلانشهرها ساخت؟
من فکر میکنم یک راه حل عملیاتی میتواند این باشد که با رسیدگی به امکانات و خدمات ضعیف در شهرهای حومه بخصوص مناطق شهری اطراف تهران بهصورت غیردستوری، انگیزه سکونت در این نقاط برای همه طبقات جمعیتی فراهم بیاید. برخی از این مناطق، به معنای واقعی ادبیات شهرسازی، شهر به حساب نمیآیند. شهر زمانی شکل میگیرد که همه نوع طبقات اجتماعی با انواع شغلها، ویژگیهای شخصیتی، اجتماعی، اقتصادی و... در آن ساکن باشد.
هرگونه انشقاق اجتماعی در شهرها میتواند بالقوه خطر داشته باشد. اینکه در کشوری، دولت اقدام به ساخت و تامین مسکن کم کیفیت صرفا برای گروه خاص درآمدی کند، بهراحتی شکلگیری «گتو» در مناطق مشخصی از شهر قابل پیش بینی است که در دراز مدت میتواند زمینه ساز بحرانهای اجتماعی باشد.
به نظر شما دولت در مقطع کنونی برای هدایت دو قشر ثروتمند و روشنفکر ساکن پایتخت به شهرهای جدید اطراف، از چه مکانیزمهایی باید استفاده کند؟
یک راه ساده برای شکلگیری اختلاط اجتماعی در شهرهای حومه، اطلاعرسانی سیاستگذار شهری درباره امکانات و مزایای بالقوه و منحصر به فرد این مناطق در مقایسه با شهرهای اصلی میتواند باشد. مجموعهای از انگیزههای رفاهی، مالی و شهری باید برای هدایت دهکهای بالاتر به شهرهای اطراف، بهوجود بیاید. مثلا صحبت از تفاوت کیفیت هوا در شهرهای حومه با هوای آلوده کلانشهرها، یکی از محرکهای قوی برای انتقال جمعیت است. حمل و نقل مناسب، زیرساختهای شهری و خدمات سکونتی از جمله پارامترهای دیگری هستند که میتواند در این موضوع موثر باشد.تهران در حال حاضر شرایط کیفی و مناسب 20 سال گذشته خود را از دست داده است. این جذابیت تا دهه 70 هم ادامه داشت. ترافیک امروز و آلودگی هوای تهران با آن زمان اصلا قابل مقایسه نیست. خیلی از خدمات و مراکز رفاهی همچون شهربازی یا نمایشگاههای بزرگ که در گذشته در تهران وجود داشت، امروز تغییر کاربری پیدا کرده و از دسترس شهروندان خارج شده است.اینها مواردی است که برای شهرهای اطراف تهران، مزیت بهشمار میرود و احیای آنها در این مناطق میتواند آنجا را در مقایسه با تهران جذاب کند. جذابیت سکونتی در شهرهای حومه باید واقعی باشد تا ساکنان کلانشهرها احساس کنند عایدی و منفعت جابهجایی سکونتی برایشان از محلهای که از دست میدهند، بیشتر است.
به نظر شما امکان انتقال بخشی از دستگاههای اداری و دولتی از تهران به شهرهای جدید اطراف پایتخت با هدف رفع مشکل سکونت پذیری شهرهای حومه، وجود دارد؟
این موضوع از نظر تئوریک شدنی است اما تحقق آن بسته به نگاه سیاستگذاران و برنامهریزیهای شهری دولت دارد. برخی دستگاههای دولتی و وزارتخانهها به لحاظ جنس خدماتی که به شهروندان ارائه میکنند به یکدیگر وصل هستند و این شبکه خدماتدهی، مانع از انتقال برخی از آنها به فاصله دورتر از بقیه میشود. البته شاید بتوان یک راهکار میانه برای این چالش پیشنهاد کرد و آن رجوع به دولت الکترونیک و تقویت خدمات غیرحضوری در دستگاههای دولتی است. اگر این بستر بهوجود بیاید، در این صورت موقعیت جغرافیایی دستگاهها تاثیر چندانی در سرویسدهی به مردم نخواهد داشت.
منبع : دنیای اقتصاد - شماره 3812