شرق: چهار سال پیش و در چنین روزهایی درست در شامگاه ۲۱ آبان ۹۶، زمینلرزهای غرب ایران و بخشهایی از عراق را لرزاند و دقایقی بعد مصیبتی بر سر صدها هزار نفر از ساکنان این مناطق آوار شد. مرگ بیش از ۶۲۰ نفر، زخمیشدن نزدیک به 10 هزار نفر و آوارگی و بیخانمانی نزدیک به ۷۰ هزار نفر تنها بخشی از آوار و خسارات این بلای طبیعی بود اما زنجیره این مصیب همچنان پاره نشده و آثار سوء آن ادامه دارد. این زمینلرزه علاوه بر خسارات جانی و مالی کمسابقه، به دلایل دیگری هم در یک دهه گذشته بحثبرانگیز است و آن هم حضور و فعالیت انجمنها و سمنهای خیریه است؛ خاطره آنروزها که لشکری سلبریتی و افراد سرشناس با انتشار شمارهکارت خود مبالغ میلیاردی برای کمک به زلزلهزدگان جمع کردند، همچنان در خاطرهها باقی مانده و محل بحثهای جامعهشناختی فراوان هم شده است. فارغ از این بحثها، چهار سال پس از این زلزله، شرایط کنونی مردم چگونه است؟ آن همه برنامه و بودجه جمعشده مردمی و دولتی به کجا رسید و نتیجه آن همه شعار برای زلزلهزدگان چه بوده است؟ در آستانه چهارمین سالگرد این زلزله «محمد ایرانمنش» مدرس دانشگاه و کنشگر و پژوهشگر مدیریت مخاطرات به موضوع مهمی پرداخته و شرایط اشتغال در این مناطق را بررسی کرده است. یادداشت زیر که بخشی از نتایج این پژوهش است، به دلایلی فراوان، مهم و حائز اهمیت است؛ این پژوهشگر با بررسی شرایط کنونی و روند میدانی در ابتدا از اهمیت اشتغالزایی پس از چنین حوادثی میگوید و در ادامه با بررسی شرایط کنونی این مناطق به تحلیل کارنامه سمنها و نهادهای دولتی میپردازد. فارغ از این نگاه کوتاه، این یادداشت از زاویهای کمتر پرداختهشده به یک بحران فراموششده میپردازد و همین اهمیت این مقاله را بیشتر میکند.
محمد ایرانمنش: اشتغالزایی از مقولات بسیار مهم اقتصادی است که در شرایط بحرانی پساسانحهها، اهمیت دوچندان مییابد. پیرمردی روستایی در زلزله قرهداغ سال 91، این اهمیت را خیلی ساده چنین بیان کرده بود: «من 70سالم است! بلدم خودم و زن و بچهام را از سرما و حمله گرگها نجات بدهم! اما گلّهام این را نمیداند! اگر همتی میخواهید بکنید برای آنها آغل بسازید! آنها، برای ما منبع درآمد و خوراک هستند!». تجارب نشان میدهند پس از سوانحی همچون زلزلههای سهمگین، همه سامانهای زندگی ازجمله اقتصادی به هم میریزد، معمولا برخی مردم بهویژه توانمندان مالی و فعالان اقتصادی از منطقه مهاجرت میکنند، پس از دوره بازسازی نیز تمایل سرمایهگذاران خارج منطقه به سرمایهگذاری در منطقه، رو به کاهش میگذارد و بیکاری افزایش مییابد، کمکهای دولتی و مردمی نیز تمام میشود و مردم آسیبدیده باید روی پای خودشان بایستند. در چنین شرایطی، تأثیرات اشتغالزایی پساسانحه برای سانحهدیدگان بهطور خلاصه عبارتاند از: درآمدزایی و افزایش توان مالی، دورشدن از گرایش به روحیه تکدیگری و تقویت عزت نفس، کاهش آلام روحی و تقلیل آسیبهای اجتماعی مانند فقر، بیکاری، اختلافات خانوادگی و طلاق، اعتیاد، خودکشی، مهاجرت، حاشیهنشینی و... . در پسازلزله سرپلذهاب (آبان1396)، بهزعم پیشرفت اندکی که در مدیریت مخاطرات ایران رخ داده بود، در عرصه اشتغالزایی، تحولی کیفی در نگرشها را چندان شاهد نبودیم. در این دوره طبق سنتی اشتباه، اغلب سمنها (سازمانهای مردمنهاد) و سدنها (سازمانهای دولتنهاد)، همچون گذشته حداکثر توجه و توان را بر رفع مسائل روزمره خوراک و پوشاک و سایر نیازهایی همچون مسکن گذاشتند و طبق معمول، بهطور احساسی و واکنشی نگاهی
کمکدهنده-کمکگیرنده به آسیبدیدگان داشتند. اگرچه تعداد کمی از سمنها و سدنها نیز به ضرورت اشتغالزایی توجه کردند، ولی اکثرا از نقش علم و تخصص لازم در این امر غفلت ورزیدند! بهطور مثال در بین اکثر سمنها خیاطی و تولید صنایع دستی، از نخستین طرحهایی بود که مورد حمایت قرار گرفت، بدون آنکه توجهی جدی به بازار آنها بشود؛ درحالیکه این دو فعالیت، اکثرا دچار مشکلاتی هستند. صنایع دستی ایران سالهاست به علت روشهای قدیمی تولید و پرهزینه، محصولات غیراستاندارد و ناسازگار با سلیقههای روز بازار، قابلیت فروش خود را سخت از دست دادهاند. فعالیت خیاطی تازهپا، آنهم در مقیاس بسیار خرد نیز معمولا قابلیت رقابت با کارگاههای بزرگ و ماشینی را ندارند؛ ضمن اینکه با بازارهای محلی اشباع مواجهاند. سمنهای ما برای حل این مشکلات همچون گذشته روی به فروش خیریهای و ترحمبرانگیز آوردند که نه منطقی بود و نه ادامهپذیر. اگرچه ما در مراحل اولیه ناگزیر از حمایتهای مالی و بازاریابی از این محصولات هستیم، ولی باید توجه کنیم که پس از مدتی این حمایتها باید حذف شوند تا این فعالیتها قدرت رقابت یافته و به قول معروف روی پای خود بایستند. البته اگر در حمایت از اینگونه مشاغل، قصد سرگرمکردن سانحهدیدگان و کاهش آلام روحیشان را داریم، حمایتهای کوتاهمدت و کمهزینه، توجیه است؛ ولی اگر قصد درآمدزایی از آنها را داریم باید رقابتپذیر شوند؛ امری که آسان نیست. آنچه مهم است باید در انتخاب طرح، چندان هم از وضع موجود پیروی نکرد و خلاقیت به خرج داد. مثلا در شرایط کاهش قدرت خریدها و رویآوردن مردم به تعمیرات در تمام کالاها بهخصوص کالاهای گران مانند لوازم خانگی، موبایل و... چرا به خدمات تعمیری توجه نکنیم!؟ درست است که آموزش آنها زمان میبرد، ولی بازار و درآمدهای نسبتا خوبی دارند. تجارب و بررسیهای نگارنده از شروع بازسازی خرمشهر در اواخر سال 61 و بازسازی زلزلههای رودبار (69)، بم (82)، آذربایجان (91) و سرپلذهاب (96) نشان میدهند که بهطورکلی ما در حوزه سرمایهگذاریها با علم امکانسنجی طرحها
(Feasibility Study)1 کاملا بیگانه بودهایم. در این مورد میتوان مثالهای فراوانی زد: ما با اجرای طرحهای بسیار فراوان و پرهزینهای روبهرو بودهایم كه یا به علت كمبود منابع، ناتمام و معطلمانده (مانند باغ هنر و فرهنگسرای زنان در بم؛ خانه فرهنگ در هریس آذربایجان شرقی)، یا در صورت تكمیل سرمایهگذاریها، در تأمین هزینههای اداره آنها، متولیان را زمینگیر كردهاند (مانند ورزشگاه بزرگ در بم، دانشگاه و هنرستان و ورزشگاه در رستمآباد رودبار)، یا مورد نیاز محل نبوده (مانند حمام در روستای جزلاندشت طارم علیا، رختشویخانه دائمی در روستای گونجیك اهر، مراکز نگهداری کودکان بیسرپرست و خانه سالمندان در بم)، یا فراتر از ظرفیت محل بوده (مانند برخی مدارس و مراكز بهداشتی و نیز ورزشگاه بزرگ در بم؛ ورزشگاه بزرگ در رستمآباد رودبار)، یا بهخاطر ویژگیهای آنها و متولیانش دستخوش مناقشههای محلی شدهاند (مانند زمین اهدایی برای ورزشگاه در بم كه به تصاحب نهادی مذهبی درآمد، ورزشگاه هریس كه محل تعارض بین متولی آن و نهادی شبهنظامی شده بود)، یا اساسا مجریان را از چند و چون مطالبهگریهای اجتماعی از دولت دور کردهاند (مانند عملكردهای چند چهره سرشناس فعال در زلزله كرمانشاه)، یا عدم بررسیهای لازم در میزان امکانات فیزیکی محل مانع اجرای طرحها شده است (مثل بیتوجهی به کمبود زمین اهدایی در شهر سرپلذهاب برای احداث فرهنگسرا)، یا روانهکردن انبوه ابزارهایی به منطقه، بدون توجه به تداوم فعالیت که موجب عاطل و باطل ماندن آنها شده است (مانند ارسال چرخ خیاطیهای فراوان به قرهداغ آذربایجان و کرمانشاه زلزلهزده) یا صرف منابع زیاد روی صنایع دستی مهجوری که بازار نداشتهاند! (در تمامی مناطق سانحهدیده). مختصر آنکه اشتغالزایی، موضوعی بسیار تخصصی و علمی است و از عهده یک سمن غیرآشنا به آن برنمیآید. چنانچه بر اساس شاخصها و معیارهای یادشده بنگریم، میبینیم که اکثر طرحهای اشتغالزایی که توسط سمنهای ما در پساسوانح به راه افتاده متأسفانه ناموفق بودهاند. ما حتی در کشورهای غربی نیز این ناکامی را میتوانیم ببینیم.: «مایکل پورتر» استاد دانشکده کسبوکار دانشگاه هاروارد و از تأثیرگذارترین اندیشمندان در حوزه مدیریت كسبوكار در سطح بینالملل كه خود ضمن فعالیتهای اقتصادی، چند مؤسسه غیرانتفاعی نیز تأسیس و مدیریت كرده و مشاور سمنهای بسیاری در سطح جهان بوده، در مورد عملكرد مالی سمنها چنین میگوید: «میلیونها و شاید هم میلیاردها دلار برای فعالیتهای خیریه و انساندوستانه هدر رفته است! فعالیتهای انساندوستانه به دلیل اینکه با حوزه کسبوکار آشنایی چندانی ندارند و چند دهه از دنیای فکری آن دورند، پول را در جاهای اشتباه، با کمترین کارایی و اثربخشی هزینه میکنند». در اقدامات سدنها (سازمانهای دولتنهاد) در پسازلزله سرپلذهاب نیز با این چالشهای اساسی روبهرو بودیم: بهرغم تصویب وامهای گوناگون برای احیای واحدها و فعالیتهای اقتصادی در مناطق شهری، روستایی و عشایری با بهرههای پایین، در اعطای آنها معمولا تأخیر فراوان و نظارتهای ضعیف اعمال شدند. سازمانهای متولی بازسازی همچون گذشته، به جای حمایت از ظرفیتهای گوناگون اشتغالزای بومی منطقه، اغلب مصالح ساختمانی و نیروی کار را از خارج منطقه وارد کردند و در انتخاب پیمانکاران نیز همچون گذشته، معمولا به جای ضوابط روی به روابط آوردند! ورود نیروی کار غیربومی، موجب تشدید برخی آسیبهای اجتماعی چون اعتیاد و مسائل اخلاقی خانوادگی شد. واردات مصالح نیز به احیا و توان رقابت واحدهای موجود منطقه آسیب جدی رساند. افزون بر اینها نباید از نظر دور داشت که صِرف دادن پول به واحدهای اقتصادی آسیبدیده بدون ارائه بستههای آموزشی و مشاورهای برای ارتقای کیفیت محصولات و بازاریابی آنها، هیچگاه چارهگشا نبوده است. با این تفاصیل، بهراحتی میتوان برآورد کرد که به علت فقدان نگرش علمی و عدم استفاده از متخصصان امر و درسنیاموختن از تجارب گذشته، منابع مالی قابل توجهی در پروژههای اشتغالزایی سمنها و سدنها به هدر رفتهاند! بررسیهای نگارنده در منطقه سانحهدیده کرمانشاه نشان میداد که بنا بر ادله زیر تمرکز خود را میبایست بر فعالیتهای متناسب با شرایط منطقه، البته آن هم پس از انجام مطالعات امکانسنجی دقیق میگذاشتیم:
1- موقعیت ژئوپلیتیک خاص (همجواری با عراق)، تقابلات درازمدت تاریخی ملت-دولت و نیز اعمال تبعیضات موجب جلوگیری از رشد توان کارآفرینی شده و سرمایهگذاران بهرغم استعداد خوب صادراتی منطقه، از ایجاد فعالیتهای بزرگ، امتناع ورزیدهاند. از اینرو ما عموما با کارگاههای خرد مواجه بودهایم. در منطقه فقط یک شهرک صنعتی (سرپلذهاب) متشکل از چندین کارگاه کوچک و بعضا متوسط وجود دارد که برخی نیز تا قبل از زلزله، راکد یا نیمهفعال بودهاند!
2- وضعیت جغرافیایی منطقه بسیار مستعد طرحهای گردشگری است که البته به مهیاسازی زیرساختها نیاز دارند. چنین وضعیتی، ما را ملزم میکرده که با انجام بررسیهای دقیقتر و رعایت احتیاطهای لازم در انتخاب و اجرای طرحهای اشتغالزایی عمل کنیم.
پینوشت:
1- بهطور خیلی خلاصه مطالعات امکانسنجی، تحلیلی علمی است برای اینکه ببینیم آیا اجرای یک طرح، عملی و امکانپذیر است یا نه و بستگی زیادی به پیشبینی وجود بازار برای محصول طرح چه کالا یا خدمات دارد. هرگاه ظرفیت بازار مناسب تشخیص داده شد، آنگاه ابعاد فنی و سپس ابعاد مالی طرح بررسی میشوند. طبق نظریه نگارنده، سمنها در طرحهای پساسانحه، باید از تحلیل امکانسنجی پساسانحه (Post-Disaster Feasibility Study ) که بر مبنای «اقتصاد اجتماعی» (Social Economy) استوار است سود جویند؛ زیرا تشکلهای مدنی بهعنوان بخش سوم جامعه (افزون بر بخشهای دولتی و خصوصی)، با تکیه بر سرمایه اجتماعی، همواره در زمان بحرانهای طبیعی و غیرطبیعی، داوطلبانه و با سازوکارهای چابک خود وارد عرصه کارزار میشوند و به نحوی انساندوستانه به حمایت از همنوعان میشتابند. در واقع این اقتصادی به مفهوم متعارف و با جهتگیری سودجویانه نیست. عملکرد اقتصاد اجتماعی ناسودبرانه و حمایتهایش نیز میتوانند حتی شکل آموزشها و مشاورههای بسیار مفید و حیاتیای داشته باشند که در آنها پولی ردوبدل نمیشود. برای اطلاع بیشتر به کتاب «اولویت اشتغالزایی در کمکرسانیهای پس از حادثه» نشر صمدیه تهران، 96 رجوع کنید.