چاپ کردن این صفحه
سه شنبه, 28 ارديبهشت 1400 11:10

شایان اویسی: دره تحریم‌ها

با خروج یک‌طرفه امریکا از برجام و بازگشت تحریم‌ها و فشار اقتصادی و بی‌ثباتی ناشی از آن، مردم ایران رفتارهایی از خود در امور اقتصادی بروز دادند که پیش از آن سابقه نداشت. پنجاه میلیون ایرانی کد بورسی دریافت کردند و وارد بازار سهام شدند و الان این تعداد را می‌توان مال‌باخته دانست، میلیون‌ها ایرانی در سایت‌های شرط‌بندی پول خود را قمار کردند و آن‌ها نیز مال‌باخته شدند، رشد سرقت اولی‌ها و افراد پیوسته به باندهای تبهکار به حدی زیاد شد که آمارش در رسانه‌ها بازتاب وسیع داشت و این تنها شامل مردم مناطق مرکزی و نسبتا مرفه ایران بود. در مناطق مرزی کولبری و سوخت‌بری هم در کنار موارد قبل رشد عجیبی پیدا کرد و روزانه آمار افرادی که بابت این کار جان خود را از دست می‌دادند باعث ناراحتی افکار عمومی می‌شد؛ هر کدام ازین اقدامات باعث از بین رفتن سرمایه، پول و به خطر افتادن جان میلیون‌ها ایرانی شد! اما چرا ایرانیان رو به این کارها و شغل‌های پرخطر و ویران‌گر آوردند؟ چرا سرمایه خود را این‌گونه به باد دادند و زندگی خود را قمار کردند؟ شاید فقر و بیکاری ناشی از بی‌ثباتی اقتصادی را علت آن بدانید اما آنچه جالب توجه است این بود که بسیاری از این افراد تعلق طبقاتی به اقشار حاشیه‌نشین یا کم درآمد نداشتند بلکه برعکس بسیاری متعلق به طبقات متوسط و حتی مرفه بودند و بسیاری کار و درآمد حداقلی هم داشتند و محتاج ورود به این عرصه‌ها نبودند! پس چرا آینده و جان خود را با این اقدامات به بازی گرفتند؟ اگر این افراد ماجراجو بودند چرا پیش از این چنین کارهایی در این وسعت و شدت انجام نمی‌گرفت؟

 

 برای یافتن پاسخ بهتر است اول فقر را تعریف کنیم زیرا پاسخ بسیاری ازین سوالات در یافتن تعریفی از فقر و تبعات رفتاری آن است. تصور عمومی ما و بسیاری از کارشناسان از فقر این است که افراد با رقم درآمدی پایین که توان تامین حداقل‌های یک زندگی را ندارند، فقیر حساب کنیم و به میزان درآمد و رقم دارایی بپردازیم. اما این معیار اصلا صحیح نیست. فقر بسته به تصور فرد از وضعیت خودش نسبت به گذشته خویش و حال حاضر دیگرانی است که با آن‌ها خود را در رقابت می‌بیند و چیزی کاملا نسبی و ذهنی است و کاملا به مفهوم نابرابری گره خورده است. برای احساس فقر نیازی نیست درآمدتان کم شود یا صرفا کم باشد

 

 《شاید فقرا فقیرتر نشده‌باشند، اما یکی از جنبه‌های زننده‌ی نابرابری این است که وقتی اطرافیان‌تان حرکت رو به جلو دارند، پسرفت نکردن هم حس عقب‌ماندن به وجود می‌آورد》

 

 (نردبان شکسته/کیت پین/ص۱۷)

 

 رقم دارایی و شغل به هیچ عنوان نمی‌تواند حس نابرابری و فقر را از شما دور کند. و بسیارند افراد با رقم بالای دارایی اما احساس فقر و نابرابری

 

 《بسیاری از افراد بر اساس استانداردهای عینی ثروتمندند و با این حال خودشان را در پله‌های پایین نردبان می‌بینند》

 

 (همان/ص۲۱)

 

 علت این امر این است که ذهن بشر از طریق مقایسه صرفا درکی از فقر و ثروت دارد. میزان و رقم یا قدرت خرید چندان اهمیت جدی ندارد که مفهوم نابرابری دارد.

 

 

 

 《همه ما از میزان درآمدمان آگاهیم، اما تعداد معدودی از ما می‌دانیم آیا به اندازه‌ی کافی درآمد داریم یا نه. این ناآگاهی به این دلیل است که تنها راه برای این‌که بفهمیم چه درآمدی واقعا کافی‌ست مقایسه‌ی خودمان با دیگران است》

 

 (همان/ص۲۲)

 

 

 

 حس نابرابری بسته به طبقه اقتصادی و افرادی که خود را با آن‌ها در رقابت فرض می‌کنیم بستگی دارد و حالتی ثابت و بسته به ارقام درآمدی و دارایی فرد نیست. سقوط طبقاتی یا القای این حس منجر به احساس اضطراب و فقر می‌شود.

 

 

 《اضطراب جایگاه اجتماعی نوعی نگرانی که چنان تباه‌کننده است که می‌تواند گستره‌های مختلف زندگی ما را نابود کند، نگرانی از این که نتوانیم خود را با آرمان‌های موفقیت که جامعه تعیین‌کننده‌ی آن است تطبیق دهیم و از شان و احترام محروم شویم؛ نوعی نگرانی از این‌که از لحاظ منزلت اجتماعی در پایین‌ترین رتبه یا در آستانه سقوط به مرتبه‌ای پایین‌تر قرار داشته‌باشیم. این اضطراب در نتیجه‌ی رکود اقتصادی، اخراج از کار، ترفیع گرفتن همکاران، بازنشستگی، گفتگو با همکاران در صنعتی مشابه، خواندن شرح موفقیت‌های بزرگ دوستان در روزنامه‌ها و مواردی از این قبیل ایجاد می‌شود》

 

 (اضطراب جایگاه اجتماعی/آلن دوباتن/ص۸)

 

 

 

 نباید فرض کرد که افراد با درآمد بسیار کم به اقشار مرفه حسادت می‌کنند و این کاملا اشتباه است بلکه حسادت مربوط به افراد هم‌قطار و هم‌سطح است.

 

 

 《برتراند راسل زمانی گفت: گداها به میلیونرها حسادت نمی‌کنند، هرچند به گداهای دیگری که موفق‌ترند غبطه می‌خورند.》

 

 (نردبان شکسته/ص۵۱)

 

 

 تا این جای کار مشخص شد که فقر بر مبنا رقم دارایی و دستمزد نیست و بسته به حس فرد از جایگاهش در رقابت با افراد هم طبقه‌اش و گذشته‌ خودش بستگی دارد. ذهن انسان به شدت به رقابت و نابرابری حساس است و بخش پاداش ذهن به آن به سرعت واکنش نشان می‌دهد

 

 

 

 《وقتی بازیکنی مقدار بیش‌تری نسبت به بازیکن مقابل دریافت می‌کرد مدار پاداش فعالیت قدرتمندتری از خودش نشان می‌داد》

 

 (همان/ص۴۹)

 

 

 

 ساختار بخش پاداش ذهن شکل عجیبی دارد. راه‌های متعددی برای تحریک آن وجود دارد که اصلی‌ترین آن همان حس برتری و پیروزی در رقابت است. اما روش‌های میانبری هم هست

 

 

 

 《مسیرهای مدارهای پاداش در مغز به گونه‌ای‌ تکامل پیدا کرده‌اند که ما را وادار به جست‌وجوی دائمی چیزهایی کنند که برای بقا و تولید مثل خوب‌اند، یعنی چیزهایی مثل غذا. اما موادی که افراد را نشئه می‌کنند، از پینوت خاکی تا کراک و کوکائین همگی همین شبکه‌ی مغزی را تحریک می‌کنند؛ چون ساختارهای شیمیایی آن‌ها به شکل مواد شیمیایی‌ای درمی‌آیند که به صورت طبیعی به مغز سیگنال پاداش می‌فرستند》

 

 (همان/ص۴۸و۴۹)

 

 

 

 اما چه وقت بشر بیشتر به سمت مسیرهای میانبر برای ایجاد حس لذت و تحریک بخش پاداش مغز می‌رود؟ میانبرهایی که ویرانگر هستند و حیات بشر و آینده وی را نابود می‌کنند. حس فقر و تمرکز بر آن باعث مشغله‌ای ذهنی در فرد برای مدیریت اموالش می‌شود. این روند باعث می‌شود انرژی زیادی از ذهنش برای مقابله با این تفکرات صرف شود و توان ذهنی‌اش برای امور دیگر کم شود و در برابر وسوسه‌ها و خویشتنداری ضعیف می‌شود و بابت همین رژیم غذایی در روزهای سخت و ساعات پایانی روز دشوارتر است.

 

 

 

 《شخصی یکسان در هنگامی که فقیر بود[یا فکر کردن به مشکلات پولی در وی زمینه‌سازی شده‌بود] در چندین آزمون بسیار بدتر عمل کرد. هوش او کمتر انعطاف‌پذیر و کنترل اجرایی‌اش هم کم‌تر می‌نمود. او با وجود بار کمبود بر ذهنش، کمتر می‌توانست آن را برای چیزهای دیگر به کار گیرد...پیامد دیگر کاهش بهره‌وری در سر کار است. تقریبا هر کاری از گرفتن سفارش غذا تا چیدن قفسه‌های فروشگاه به حافظه‌ی فعال نیاز دارد، که ظرفیت ما در زنده نگه داشتن چند قلم اطلاعات در ذهن است تا زمانی که از آن‌ها استفاده کنیم. فقر با به بند کشیدن حافظه‌ی فعال ما را به عملکردی ضعیف‌تر سوق می‌دهد. فقر بهره‌وری ما را کم‌تر می‌کند، چرا که پردازنده‌ی ذهنی ما درگیر دیگر مشکلات است.》

 

 (کمبود/سندهیل مولای ناتان، الدار سفیر/ص۲۱۰و۲۱۱)

 

 

 

 فقر که باعث فشار بر ذهن و تحلیل انرژی و توان آن می‌شود به مرور باعث کوته بینی شده و مقاومت افراد در برابر وسوسه‌ها را کم کرده و به نوعی افراد در زمان حال زیست می‌کنند و تبعات بلند مدت اعمال را در نظر نمی‌گیرند

 

 

 

 《میچ کالن روان‌شناس و همکارانش می‌گویند وقتی افراد احساس فقیر بودن می‌کنند، کوته‌بین می‌شوند و هر چیزی را که بتوانند فورا به دست بیاورند می‌پذیرند و آینده را نادیده می‌گیرند. وقتی هم احساس ثروتمندبودن می‌کنند، آینده‌نگر می‌شوند》

 

 (نردبان شکسته/ص۷۱)

 

 

 

 حس فقر می‌تواند اثرات مخربی بر توان ذهنی بگذارد که اصلی‌ترین آن کاهش توان ذهنی و کاهش قدرت خودکنترلی در برابر وسوسه‌هاست. اما برای کشف پرسش ما که ایرانیان چگونه زندگی خود را قمار کردند نیاز به شواهد دیگری داریم. در طی یک تحقیق به افراد ۲۰ دلار دادند و گفتند یا می‌توانید با آن به خانه بروید یا قمار کنید و چندین برابر آن را بدست آورید. ۶۰ درصد ثروتمندان قمار کردند اما فقیران ۸۸ درصد! اما چرا؟

 

 

 

 《حس فقیر بودن میزان تمایل افراد به پرتاب تاس را بیشتر می‌کرد》

 

 (همان/ص۷۲)

 

 

 

 این دقیقا همان پاسخ سوال ماست. ساختار پاداش ذهن انسان به شکل عجیبی طراحی شده که راه‌های میانبری برای ایجاد حس رضایت و لذت وجود دارد. تبهکاری، قمار، مخدر و جرم راه‌های میانبری برای کسب این رضایت هستند. هر کدام از آن‌ها در کوتاه‌مدت لذت زیادی را به بشر اعطا می‌کنند اما در بلندمدت حیات او را ویران می‌کنند. خشم و جرم نسبت مستقیمی با نابرابری دارند و در مناطقی که درآمد زیاد است اما نابرابری هم بالاست جرم هم زیاد رخ می‌دهد.

 

 

 

 《یک نفر از طبقه متوسط در ایالت تگزاس، که سطح نابرابری در آن بالاست در مقایسه با یک نفر از طبقه‌ی متوسط در ایالت آیووا که سطح نابرابری پایینی دارد، دچار مشکلات اجتماعی و سلامتی کم‌تری خواهدشد》(همان/ص۵۵و۵۶)

 

 

 

 پس هم میل به قمار در سایت‌های شرط بندی و بورس در کنار افزایش جرم نسبتی شدید با سقوط طبقاتی در ایران آن دوران دارد. اما این سقوط طبقاتی و کاهش ارزش پول و هم‌زمان ثبات و کاهش درآمدها منجر به سقوط طبقاتی اقشار زیادی گشت و حس فقر را به اقشار زیادی القا کرد. مردمی که در این شرایط قرار گرفتند تمایلشان برای انجام کارهایی که پیش از این چندان حاضر به پذیرش خطر آن نبودند بیشتر شد. بسیاری از افرادی که رو به این امور آوردند بابت تورم افسارگسیخته و ناپایداری قیمت‌ها در قیاس با هم‌صنفانشان سقوط طبقاتی تجربه کردند و بسیاری را مشاهده کردند که پیشرفت ناگهانی طبقاتی داشتند. همین رشد نابرابری آن هم با سرعت زیاد را شاید بتوان ریشه پدیده مذکور دانست.

موارد مرتبط