اول: انکار احساسات: در نظر نگرفتن عوامل احساسی و رابطهای باعث میشوند که آنها نتوانند رفتارها و تفکرات طرف مقابل خود را درک کنند. اگر آنها اثرات قدرتمند احساسات را به رسمیت نشناسند، آمادگی مناسبی برای مذاکرات مهم نخواهند داشت و قربانی پیشداوریهای ناشی از سوگیری شناختی میشوند
دوم: اتکای بیش از حد بر حس ششم: زمانی که کارآفرینان مجبور میشوند فوری به اتفاقات و شگفتیها واکنش نشان دهند، بسیاری از آنها به شهود و حس ششم خود اتکا میکنند؛ همان شم کارآفرینی و شهودی که در ابتدا باعث موفقیت آنها شده بود. مشکل آنجا است که بیشتر آنها نمیدانند شهودشان چرا و چگونه در گذشته موفق بوده است.
سوم: چانهزنی: کارآفرینان همواره اعتقاد شدیدی دارند که شرکت آنها، محصول یا ایدهشان منحصربهفرد است. آنها پیش از مذاکره به این نتیجه میرسند که درباره برخی از موارد، نمیتوان مذاکره کرد و به این شکل دچار «دید تونلی» میشوند و به جز آن موارد، چیز دیگری را نمیتوانند ببینند.
چهارم: تنها کار کردن: یک مشاور یا شریک مورد اعتماد میتواند شرایط را تعدیل کند. مذاکره باید به عنوان یک ماموریت و کار سازمانی در نظر گرفته شود.
پنجم: سازش سریع: کارآفرینانی که در مذاکرات میترسند تا گزینههای مختلف ارزشآفرینی را بررسی کنند، هیچ لطفی به خودشان نمیکنند.
ششم: نیاز به پیروزی آنی: بسیاری از رهبران کسبوکار، گاهی فراموش میکنند که روابط بلندمدت با یک شریک و سرمایهگذار و ... بستگی به آنها دارد که احساس خوبی نسبت به توافق امروز داشته باشند .
هفتم: خوشبینی و اعتماد به نفس مفرط: بسیاری از کارآفرینها بیش از اندازه به خود مطمئن هستند و معتقدند پیشبینیهایشان درست از آب درخواهند آمد. بسیاری از آنها هم اعتقاد دارند که موفقیتهای گذشته آنها ادامه خواهد یافت و میتوانند با تمام احتمالات منفی مقابله کنند. چنین نگرشی باعث میشود که با پیشنهادهای جایگزین بر سر میز مذاکره حاضر نشوند.
هشتم: خودخواهی: کارآفرینها به طور کلی، کاملا متمرکز بر اقدامات و منافع خود هستند. این ویژگی در شروع به کار کسبوکارهای نوپا و استارتآپها مفید است. اما ادامه آن در مراحل بعدی رشد، ممکن است به نادیده گرفتن نیازها و اولویتهای دیگران بینجامد.
منبع: https://t.me/eghtesadbazar