پنج شنبه, 21 شهریور 1398 13:50

تحصیل بی‌ثمر

آیا تحصیل هنوز هم بهترین راه برای گریز از فقر است؟

 

46 درصد از واجدین شرایط کنکور امسال از انتخاب رشته نهایی صرف نظر کرده‌اند. این را سازمان سنجش می‌گوید. کافی است این خبر را در کنار دیگر آماری بگذارید که از صندلی‌های خالی‌مانده دانشگاه‌ها در چند سال اخیر خبر می‌دهند و به آن بیفزایید آمار دانش‌آموختگانی را که پس از چندین سال تحصیل و رویاپردازی! حالا مدرک به دست پشت درهای بازار کار مانده‌اند.

 

 مشاور عالی سازمان سنجش آموزش کشور چندی پیش اعلام کرد ظرفیت پذیرش دانشگاه‌ها در کنکور 98 بیشتر از تعداد متقاضیان است. جای شگفتی نبود که نتایج کنکور نشان داد پس از چند سال مازاد ظرفیت پذیرش در رشته‌های ریاضی-فنی و مهندسی، حالا نوبت به علوم انسانی رسیده است که دیگر مشتری ندارد. پدیده‌ای که تحلیلگران آن را ناشی از بازدهی اقتصادی پایین تحصیل در رشته‌های زیرمجموعه این گروه‌ها و البته تغییرات جمعیتی دانستند. داوطلبان تحصیل در رشته‌های تجربی اما، هنوز هم چشمگیرند شاید به این دلیل که مشتاقان عبور از دروازه‌های رویایی دانشکده‌های پزشکی و دندانپزشکی، به مطب‌های پردرآمدشان پس از فارغ‌التحصیلی امید دارند. پزشکی هنوز هم فریبنده است زیرا به نظر پولساز می‌آید.

 

این اما، تنها یک روی داستان است. روی دیگر ماجرا آماری است که نشان می‌دهد سهم فارغ‌التحصیلان دانشگاهی از بیکاری در کشور 5 /40 درصد است! سال گذشته معاون آموزشی وزارت علوم ضمن اظهار نگرانی از نرخ بیکاری در میان دانش‌آموختگان دانشگاهی یادآور شد سالانه 15 هزار فارغ‌التحصیل دکترا وارد جامعه می‌شوند در حالی که شرایط مناسبی برای به‌کارگیری و اشتغال آنها وجود ندارد.

 

بعید است به اطلاعات دیگری نیاز داشته باشیم. کشوری که تعداد دانشگاه‌هایش پنج برابر کشورهای پیشرفته دنیاست و صندلی‌های دانشگاهی‌اش خالی مانده، حجم عظیمی دانش‌آموخته مدرک به دست را راهی بازارهای کار کرده است؛ کسانی که پس از گذشتن از سد کنکور، پشت سدهای سخت‌تر اشتغال گرفتار شده‌اند. از تورم اقتصاد که گریبان همه را گرفته بگذریم، حالا جامعه با «تورم مدرک»روبه‌رو است! و تحصیلات عالی که قرار بود روزی مطمئن‌ترین راه برای افزایش درآمد و خروج از تله فقر باشد حالا سال‌های پرثمر جوانی افراد را می‌بلعد بی‌آنکه بتواند گشایشی در شرایط اقتصادی و اجتماعی‌شان ایجاد کند.

 

سازمان‌های توسعه، در چند دهه گذشته، همواره کشورهای کم‌درآمد یا با درآمد متوسط را تشویق می‌کردند که روی آموزش کودکان در مقطع دبستان و نیز آموزش مهارت‌های شغلی متمرکز شوند. تصور بر این بود که دانشگاه‌ها در بازگشت سرمایه عمومی نقش کمرنگی دارند و تنها نخبگان را منتفع می‌کنند بی‌آنکه به محرومان جامعه سودی برسانند. این پارادایم در مدت 10 سال گذشته تغییر کرد. نهادهای بین‌المللی به تدریج پذیرفتند که کشورها به افراد متخصص آموزش‌دیده‌ای نیاز دارند که نیروی انسانی بخش‌های مختلف بازار کار از خدمات عمومی گرفته تا نوآوری‌های تکنولوژیک را تامین کنند و چالش‌های توسعه محلی و ملی را از میان بردارند. اهداف توسعه هزاره نشان می‌دهد که برنامه‌ریزان توسعه جهان حالا نقش مهم‌تری برای دانشگاه‌ها  قائل‌اند.

 

اما آن‌گونه که مجمع جهانی اقتصاد می‌گوید آموزش عالی نمی‌تواند تاثیر چندانی بر توسعه کشورها و خروج از فقر داشته باشد مگر آنکه سه پیش‌شرط مهم، مرتفع شود. نخست آنکه دانشگاه‌ها باید به صورت یک سیستم یکپارچه و در جهت منافع عمومی عمل کنند. دوم، دسترسی به آموزش عالی باید عادلانه باشد و ورود دانش‌آموزان مستعد از خانواده‌هایی با پیشینه فقر و محرومیت را به دانشگاه میسر کند. و سوم آنکه آموزش، پژوهش و مشارکت اجتماعی در دانشگاه‌ها باید در خدمت توسعه ملی و محلی قرار گیرد. چندان دشوار نیست که دریابیم در نظام آموزش عالی کشور، هیچ‌کدام از این سه مولفه کلیدی به معنای واقعی، جدی گرفته نمی‌شود. پس جای شگفتی نیست اگر هنوز آموزش عالی نتوانسته است در راه کاهش فقر و کمک به جوانان برای موفقیت و پیشرفت، گام موثری بردارد.

 

فقرای تحصیل‌کرده!

 

اگر در یک خانواده از طبقه متوسط بزرگ شده باشید به خوبی می‌دانید «امنیت مالی» بزرگ‌ترین دغدغه چنین خانوارهایی است. گرچه افت‌وخیزهای اقتصادی جامعه سبب می‌شود وضعیت مالی این خانواده‌ها از ثبات و پایداری کافی برخوردار نباشد اما تا همین چندی پیش، قشر متوسط امیدوار بود که با تلاش بیشتر می‌تواند به خواسته‌ها و نیازهای مادی‌اش پاسخ دهد. اعضای طبقه متوسط می‌کوشیدند با تحصیل و کار بیشتر پایشان را روی زمین طبقه‌شان محکم کنند. اما این روزها طبقه متوسط با چالشی روبه‌رو است که آن را «بحران اگزیستانسیالیستی» طبقه کارگر نامیده‌اند. پدران و مادران بسیاری درگیر یافتن شغل‌اند و آنها که کاری دارند نگران توانایی تامین نیازهای خانوار و فرزندانی که می‌بینند والدینشان حتی با مدارک دانشگاهی معتبر در اولین قدم‌ها برای رفع نیازهای مالی و مادی درجا می‌زنند نگران‌اند یک دهه بعد خود پایشان را جای پای والدین‌شان بگذارند.

 

باور همیشگی جامعه این بوده است که تحصیلات عالی می‌تواند ضامن موفقیت باشد. این مساله اثبات شده که ارتقای میانگین سطح تحصیلات، احتمال یافتن شغل را افزایش می‌دهد و هرچند الزاماً دستمزدها برای افراد تحصیل‌کرده بیشتر نخواهد بود اما دست‌کم احتمال ناچیزی وجود دارد که خانواده‌های تحصیل‌کرده، در «فقر شدید» گرفتار شوند. مطالعات همواره نشان داده افراد دچار «فقر شدید» در جوامع در حال توسعه، معمولاً افرادی با سطح سواد پایین هستند و بخش بزرگی از آنها حتی تحصیلات ابتدایی را به پایان نرسانده‌اند. پس جای تردیدی باقی نمی‌ماند که آموزش و تحصیل نقش کلیدی در کاهش فقر یا خروج از آن دارد.

 

اما در کنار این یافته‌های غیرقابل انکار، روزبه‌روز بر حجم مطالعاتی که نشان می‌دهد آموزش به تنهایی متضمن تحرک اجتماعی (social mobility) یا موفقیت نیست افزوده می‌شود. در سال 2014 مطالعه‌ای که در ایالات متحده انجام گرفت نشان داد فقرای آمریکایی «تحصیل‌کرده‌ترین» فقرا در طول تاریخ این کشور هستند. و اگر باور داشته باشیم که فقر به نسل‌های بعدی به ارث می‌رسد، این ناامیدکننده‌ترین یافته تاریخ است!

 

آمریکا تنها کشوری نیست که با پدیده فقر تحصیل‌کردگان روبه‌رو است. در بسیاری از کشورها نسل جدید با آینده نامشخصی روبه‌رو هستند: کاهش دستمزدها، کاهش فرصت‌ها و شکاف طبقاتی رو به افزایش. کارشناسان می‌گویند این امید که جوانان بتوانند با تحصیل و تلاش بیشتر از نردبان اجتماعی بالا بروند رو به زوال است. در مدت نیم‌قرن گذشته، مشاغل خاص و پردرآمد جوامع همواره در دست نخبگان تحصیل‌کرده بوده است. افراد پیشگام در حرفه‌های مختلف، از سیاست و اقتصاد گرفته تا حقوق و هنر و ورزش اغلب از بهترین دانشگاه‌ها فارغ‌التحصیل شده‌اند. در کنار این نخبگان اما، صدها و شاید هزاران نفر در حالی از مدارس و دانشگاه‌ها فارغ‌التحصیل می‌شوند که از مهارت‌های اولیه مورد نیاز برای بازار کار و سواد لازم محروم‌اند و در نهایت ناگزیرند به مشاغل با درآمد کم رضایت بدهند. فرزندان افراد کم‌مهارت هم به احتمال زیاد، با مهارت اندکی رشد پیدا می‌کنند. ساده‌تر بگوییم آموزش ضعیف، آموزش ضعیف در پی دارد. بنابراین نه‌فقط تحصیل، که کیفیت تحصیلات و عدالت آموزشی ضرورتی غیرقابل انکار برای بالا رفتن از پلکان تحرک اجتماعی است.

 

از سوی دیگر گرچه همه اتفاق‌نظر داریم که استعداد و سخت‌کوشی در رسیدن به موفقیت نقش تعیین‌کننده‌ای دارد اما دشمنان تحرک اجتماعی قدرتمند و متعددند: نابرابری گسترده، سوءاستفاده کارفرمایان و نخبگان سیاسی جدامانده از جامعه که می‌گویند برای همه کار می‌کنند اما در واقع پیگیر سیاست‌هایی هستند که تنها بخش کوچکی از جامعه -و شاید خودشان- را منتفع می‌کند.

 

در این میان برخی هم در حال احتکار فرصت‌ها هستند! خانواده‌های خاص به هیچ قیمتی اجازه نمی‌دهند فرزندان‌شان از نردبان اجتماعی پایین بیایند و دیگران از آنها بالاتر بروند. می‌توان تصور کرد در جنگ برای فرزندان و خانواده، آنها که بخت و اقبال کمتری دارند از کدام طبقه‌اند.

 

اغلب ما به این باور چسبیده‌ایم که آموزش می‌تواند نقش آسانسور اجتماعی را ایفا کند. اما مستنداتی که در یک دهه گذشته از سراسر جهان گردآوری شده نشان می‌دهد برای خانواده‌های بسیاری این رویا، تحقق‌ناپذیر شده است. برعکس، ما شاهد جنگی تن‌به‌تن در تحصیلات عالی هستیم که فرزندان قشر محروم و حتی متوسط برای پیروزی در آن سلاح و البته شانس چندانی ندارند و پاداش و جوایز در نهایت باز هم به کسانی می‌رسد که نخبگان اجتماعی به شمار می‌روند! در دنیای آنها قوانین دیگری حاکم است. آنجا برای درآمد بیشتر، زندگی بهتر و موفقیت، نیازی به تحصیلات نیست.

 

لازم اما ناکافی

 

معلمان در سراسر دنیا برای آنکه دانش‌آموزان را به درس خواندن تشویق کنند داستانی یکسان و تکراری را روایت می‌کنند: تلاش کنید و نمرات خوبی بگیرید. این‌گونه در آینده هم شغل خوبی پیدا خواهید کرد و موفقیت‌تان تضمین می‌شود! این تفکر سنتی، برخاسته از تجربیات غرب است که رابطه‌ای معنادار و قوی بین آموزش، نخبه‌سالاری و تحرک اجتماعی را نشان می‌داد. اما پژوهش‌ها درباره تحرک بین‌نسلی چه می‌گویند؟ آیا کودکان خانواده‌های فقیر با تلاش برای تحصیل می‌توانند برای داشتن آینده‌ای متمایز از والدین خود رویاپردازی کنند؟

 

تحلیلگران می‌گویند آموزش برای رفع نابرابری و کاهش فقر در سراسر جهان لازم است اما کافی نیست. تحرک بین‌نسلی (intergenerational mobility)، که به تغییر در پایگاه اجتماعی نسل‌های مختلف در یک خانواده گفته می‌شود حالا با گذشته بسیار فرق کرده است. این حقیقتی است که مجمع جهانی اقتصاد نیز بر آن صحه می‌گذارد. در گزارشی از این مجمع، رابطه بین سطح ملی نابرابری درآمد و سطوح پایین تحرک بین‌نسلی با عنوان «منحنی گتسبی بزرگ» منتشر شده است. گتسبی بزرگ قهرمان داستان اسکات فیتزجرالد است که به‌رغم ثروت و شهرت بسیار از یک خانواده فقیر روستایی آمده بود. این منحنی در جست‌وجوی آن است که نشان دهد یک فرد در یک جامعه مشخص، تا چه اندازه می‌تواند در طبقات اجتماعی بالا برود و پیشرفت کند.

 

مطالعه‌ای که در سال 2015 و بر اساس مقایسه داده‌های کشورهای مختلف صورت گرفت همچنان بر نقش آموزش در تحرک بین‌نسلی صحه می‌گذاشت. این مطالعه رابطه بین تحصیلات فرد، تحصیلات والدینش و دستاوردهای باز کار را می‌سنجید. یافته‌ها نشان می‌داد در کشورهایی مانند دانمارک، فنلاند، سوئد، اتریش و... آموزش والدین تاثیر چندانی بر درآمد آتی فرزندان ندارد. برعکس این سطح تحصیلات فرزندان است که نقش تعیین‌کننده دارد. اما در فرانسه، ژاپن، کره جنوبی و انگلستان تاثیر تحصیلات والدین بر فرزندان قابل توجه بود. در این کشورها بچه‌هایی که والدینی با تحصیلات پایین‌تر داشتند 20 درصد کمتر از سایرین درآمد کسب می‌کردند. در مجموع، مطالعه مجمع جهانی اقتصاد پیشنهاد می‌کند که طیف تحرک اجتماعی در کشورهای مختلف در رابطه با تحصیلات، متفاوت است و مهم‌تر از آن، تحصیلات یکسان الزاماً به معنای دسترسی به فرصت‌های برابر نیست.

 

نکته دیگر آنکه در اقتصاد جهانی‌شده، اتکا به سرپرست یا قوم و خویش معنا و کاربرد ندارد. برعکس، این اقتصاد نیازمند کشورهایی است که منابع انسانی خود را صرف‌نظر از پایگاه اجتماعی یا افراد و گروه‌های خاص، تقویت کنند تا رقابت‌پذیر باقی بمانند.

 

جدا از یافته‌های این مجمع، نگاهی به آینده‌پژوهی‌های بازار کار نیز خارج از لطف نیست. بر مبنای پژوهش مشاغل مستقل (Freelancing in America;2018) در آمریکا، 93 درصد از افراد شاغل در این حرفه‌ها با چهار سال تحصیل دانشگاهی می‌گویند تنها مهارت‌هایی که آموخته‌اند به درد شغلشان می‌خورد. این یافته پیام مهمی دارد. تغییرات سریع تکنولوژیک همراه با افزایش هزینه‌های تحصیل، نظام سنتی آموزش را به گذرگاه پرریسک و حتی بی‌موردی تبدیل کرده است. برای بسیاری از جوانان هزینه‌های آموزش عالی آنقدر بالاست که نمی‌توانند مطمئن باشند پس از پایان تحصیل، درآمد آتی آنها این هزینه‌ها را جبران کند. هنوز هم تصور می‌شود که مدرک تحصیلی متضمن شایستگی حرفه‌ای برای تمام عمر فرد است. این تصور در دنیای امروز، احساس امنیت کاذب ایجاد می‌کند. یک مثال ساده آنکه مجمع جهانی اقتصاد می‌گوید بسیاری از مشاغل 10 یا حتی پنج سال قبل اصلاً وجود نداشتند و آهنگ تغییر در بازار کار در سال‌های آتی تسریع هم خواهد شد. به همین میزان مشاغل و حرفه‌هایی وجود دارند که رو به زوال‌اند. و شاید با این تبیین چندان عجیب نباشد اگر امروز می‌بینیم صندلی‌های دانشگاهی برخی رشته‌ها خالی می‌مانند و برخی رشته‌ها از برنامه درسی دانشگاه‌ها حذف می‌شوند. بر این مبنا پیش‌بینی‌های کارشناسان، از یک واقعیت ساده اما کلیدی خبر می‌دهد: آینده مشاغل ارتباط چندانی به مدارک تحصیلی ندارد. روزبه‌روز وابستگی شغل‌ها به «مهارت‌ها» بیشتر می‌شود.

 

ریسمان سست

 

به همه آنچه گفته شد یک یافته دیگر را نیز بیفزایید. در پایان سال 2018 میلادی گزارش سالانه درآمد و فقر اداره آمار ایالات متحده نشان داد 6 /3 میلیون نفر از فارغ‌التحصیلان مقطع لیسانس این کشور، در فقر زندگی می‌کنند! این واقعیتی است که به سادگی نمی‌توان از کنارش گذشت. به علاوه، داده‌ها نشان می‌داد ارزش مدارک دانشگاهی در بازار کار دستخوش تغییر شده است. به نظر می‌رسد با یک پارادوکس روبه‌رو هستیم. در حالی که «آموزش» در اقتصاد نوین جهانی بیش از هر زمان دیگری برای موفقیت ضروری است، اما از آن‌سو گرفتن مدرک هم خطر گرفتار ماندن در تله فقر را به طور کامل برطرف نکرده است. شاید به همین دلیل بود که گزارش سالانه بانک جهانی در سال گذشته بر این واقعیت تاکید گذاشت: «تحصیل به معنای آموزش نیست!» اگر از رکود اقتصاد و نرخ بیکاری صرف نظر کنیم، دلایل متعدد دیگری وجود دارد که می‌تواند طناب تحصیلات عالی را برای خروج از چاه فقر، سست کند:

 

 گرچه نمی‌توان به طور قطع حکم داد که تعداد فارغ‌التحصیلان فقیر در آینده رو به افزایش خواهد گذاشت اما شواهدی وجود دارد که می‌تواند برای این گروه از جامعه چالش‌برانگیز باشد. برای مثال حجم این دانش‌آموختگان از هر زمان دیگری در تاریخ بیشتر است! بنابراین مدرک دانشگاهی گرچه فرصت‌آفرین است اما همان سیگنالی را که 20 یا حتی 10 سال قبل به کارفرمایان می‌داد از دست داده است. دانش‌آموختگان حتی با مدارج بالا دیگر تفاوت چندانی با کل جامعه ندارند. در مقایسه با زمانی که مدرک لیسانس یک برگ برنده محسوب می‌شد، حالا دکترا هم نمی‌تواند فرد را از رقبایش متمایز کند.

 

 تنوع رشته‌های دانشگاهی هم در یک دهه گذشته افزایش پیدا کرده است. رشد انفجاری دانشگاه‌ها و افزوده شدن رشته‌های متعدد بدون توجه به نیازهای بازار کار، فارغ‌التحصیلان دانشگاهی را با چالش بزرگی روبه‌رو کرده است. آنها در رشته‌هایی تحصیل کرده‌اند که یا بازاری برایش وجود ندارد یا آنقدر کوچک است که شانس ورود به آن را پیدا نمی‌کنند.

 

 شواهد متقنی وجود دارد که بسیاری از دانشگاه‌های انتفاعی زنجیره‌ای! فاقد حداقل استانداردهای لازم برای آموزش دانش و مهارت به دانشجویان هستند و در پرورش نیروی انسانی متبحر و مجرب برای بازار کار بسیار ضعیف و ناکارآمد عمل می‌کنند. این دانشگاه‌ها بیشتر به خط تولیدی تبدیل شده‌اند که خروجی‌های یکسان، بی‌کیفیت و ضعیفی دارد: دانش‌آموختگانی که قادر نیستند در بازار کار با  افراد مهارت آموخته بدون مدرک رقابت کنند.

 

 تنوع بیشتر افرادی که در سالیان اخیر وارد دانشگاه‌ها شده‌اند نیز می‌تواند تا حدی تشریح کند که چرا مدارک دانشگاهی کارایی خود را از دست داده‌اند. تا همین چند وقت پیش کسانی که وارد دانشگاه می‌شدند بین 18 تا 22 سال داشتند و از طبقه متوسط یا طبقات مرفه‌تر جامعه بودند. اما ترکیب کنونی دانشجویان بیشتر شامل والدین شاغل طبقه متوسط است که پس از سال‌ها، به دانشگاه برگشته‌اند. این می‌تواند تحرک اجتماعی را حتی با وجود مدرک دانشگاهی دشوار سازد.

 

ساده‌تر بگوییم؛ فرض کنید یک پدر یا مادر می‌خواهد به دانشگاه برود. به نظر شما این فرد چه ویژگی دارد؟ این افراد اغلب کسانی هستند که در حال حاضر هم در بازار کار با مشکل مواجه‌اند و در حاشیه فقر قرار دارند. به همین دلیل می‌خواهند با تحصیل در دانشگاه، کار پیدا کنند یا درآمدشان را افزایش دهند. مطالعات نشان می‌دهد اغلب این افراد پس از بازگشت به دانشگاه و دریافت مدرک، باز هم در حاشیه فقر باقی می‌مانند.

 

به گزارش سال گذشته بانک جهانی بازمی‌گردم. این گزارش گرچه تصویرگر وضعیت جهانی آموزش بود اما در تبیین شرایط آموزش عالی ایران نیز بسیار مفید است. تحصیل به معنای آموزش نیست. از خاطر نبریم بیشتر دانش‌آموختگان دانشگاه‌ها به دلیل پایین بودن کیفیت برنامه‌ها و محتوای درسی، بی‌انگیزگی استادان و دانشجویان و نبود نظام ارزشیابی موثر، بدون مهارت‌های مورد نیاز با انبوهی از محفوظات بی‌فایده راهی بازار کار می‌شوند. این افراد اغلب رقابت‌پذیر نیستند و میدان بازی را به رقبای ماهرتری که مدارک دانشگاهی هم ندارند واگذار می‌کنند. شاید کمی زود باشد که در مورد سیاست‌های مقابله با این پدیده صحبت کنیم. اما این همه، واقعیت‌هایی است که نباید در سیاستگذاری از نظر دور بماند. اگر روزی شواهد اثبات کند که تحصیلات دانشگاهی بیش از آنکه راهی برای گریز از تله فقر باشد خود به تله تبدیل شده است، برای اصلاح سیاست‌های آموزشی دیگر دیر است. پیش از ورشکستگی نظام آموزش عالی باید به داد آن رسید.

منبع: هفته نامه تجارت

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: