×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 92
دوشنبه, 17 تیر 1398 13:27

مفاهیم مدرن، حکومت سنتی

سارا جنگرودی
متفکران دوره مشروطه تا چه اندازه متاثر از اقتصاد کلاسیک و مفاهیم اساسی بوده‌اند که در دوران مدرن پایه‌ریزی شد؟ مفاهیمی مانند قانونمندی، مالیات‌ستانی، حقوق مالکیت و از همه مهم‌تر، درک و تحلیل مفهوم آزادی. آیا اساسا تغییرات چشمگیری طی ۱۱۳ سال که از انقلاب مشروطه می‌گذرد مشاهده می‌شود؟ در گفت‌وگوی پیش‌رو با محمد ماشین‌چیان، پژوهشگر اقتصادی، به همین موارد پرداخته‌ایم.
 
مفاهیم مدرن، حکومت سنتیبرخی از روشنفکران عصر مشروطه

 

این بحث طی سال‌های اخیر مطرح شده که روشنفکران و متفکران دوره مشروطه با دیدگاه‌های اقتصاددانان کلاسیک مانند «اسمیت»، «ریکاردو»، «مالتوس» و... بیگانه بوده‌اند و اندیشه‌هایی مانند «قانونمندی»، «حقوق مالکیت»، «مفهوم رقابت»، «مالیات‌ستانی» و... را به واسطه علوم اجتماعی و متفکرانی مانند «کانت»، «روسو»، «دیدرو» و «مونتسکیو» اخذ کرده‌اند. نظر شما در این خصوص چیست؟

می‌دانیم که در دوران مشروطه عده‌ای بوده‌اند و اطلاع داشته‌اند و با آرای اقتصاددانان کلاسیک آشنا بودند، شاید بهترین نمونه در این باره «مرحوم محمدعلی فروغی» است، چنانچه اولین کتابی که راجع به اقتصاد مدرن به زبان فارسی ترجمه شده، از کوشش این شخص و با نام «اصول علم ثروت ملل» حاصل شده است، این نکته نشانه این است که ترجمه فارسی اولین اثری که راجع به اقتصاد مدرن  است، در دوران قبل از مشروطه اتفاق افتاده است، چنانچه در مدرسه علوم سیاسی که ۸ سال قبل از مشروطه به سعی مشیرالدوله راه‌اندازی شده بود، آن کتاب تدریس می‌شده است، بنابراین علاوه بر اینکه عده‌ای با این اصول مدرن اقتصادی در آن دوره آشنا بودند، در مرحله بعد این اصول تدریس هم شده است. با این حال و با گذر از قسمت اول باید این را هم پذیرفت که به هر حال «ایده‌های غالب»، بر مبنای اقتصاد مدرن نبوده است، به این معنا که شمول زیادی نداشته و تنها عده‌ای بودند که با این اصول آشنا بودند، با این حال تصور می‌کنم که بخشی از دستاوردهای مشروطه،‌ بر پایه همین آشنایی‌های هرچند اندک بوده است.

نکته دیگر اما این است که شاید این تقسیم‌بندی،‌ تقسیم‌بندی درستی نباشد یا حداقل امثال من به آن اقبالی نداشته باشند به این دلیل که مثلا اگر بخواهیم نظرات اندیشمندان اقتصادی-اجتماعی را بررسی کنیم، اندیشه «آدام اسمیت» به اندیشه‌های دوست نزدیکش «دیوید هیوم» بسیار نزدیک بوده است که هم در زمان حیات با یکدیگر آشنا بوده‌اند و هم بعد از مرگ هیوم، اسمیت راجع به او و اندیشه‌هایش نوشته است و از آرای وی دفاع کرده و خود را وامدار هیوم می‌دانسته است؛ از سوی دیگر اما در نمونه‌هایی که در سوال به آن اشاره شده است،‌ مانند «کانت»، معروف است که او به این اشاره کرده است که «هیوم بود که مرا از خوابجزم‌اندیشی بیدار کرد»، بنابراین کانت هم تحت تاثیر اندیشه هیوم بوده است،‌ می‌خواهم بگویم که آرای بسیاری از هر دو طرف این طیف، «سرچشمه مشترکی» داشته است و اگر جلوتر هم برویم، در آرای مونتسکیو چیزی خلاف اسمیت پیدا نمی‌شود، در واقع این نظریات خاستگاه مشترک داشتند، محصول یک دوران بودند، البته بین جریان‌های فکری که در فرانسه و اسکاتلند راه افتاده بود قطعا تفاوت‌هایی وجود داشت و مانند یکدیگر نبودند، با این حال این‌گونه نیست که آدام اسمیت مقابل کانت یا مونتسکیو باشد.

«عدم آشنایی با برخی از مفاهیم مدرن» در مشروطه یکی از موضوعاتی است که باید به یاد داشت. در ادامه اما اینکه این مفاهیم از کانت و مونتسکیو به اندیشمندان مشروطه رسیده یا اینکه از اسمیت و ریکاردو، در اینجا محل بحث نیست، به این معنا که خیلی از مفاهیم عصر روشنگری و بعد از آن مدرنیسم به این افراد نرسیده و منتقل نشده بود و آن مفاهیمی هم که به این افراد رسید، از هر دو طیف روشنفکرانی که در سوال مطرح کردید منشا خیر شد.  یک نکته دیگر که باید در انتها اضافه کنم این است که هرچند برخی از این مفاهیم در آن دوران در اروپا مطرح و فرموله شدند، ولی این مفاهیم در ایران از مدت‌ها قبل وجود داشته است،‌ چه بسا که خود اروپاییان این مفاهیم را از دنیای اسلامی دریافت کردند، چنانچه به‌عنوان مثال «موضوع حقوق مالکیت» از ابتدای اسلام یک بحث جدی بود، مفاهیم دیگری مانند «مالیات ستانی»، «جایگاه بازار»، «قبح دخالت دولت در قیمت‌گذاری» مفاهیمی هستند که از اسلام به اروپا راه پیدا کرده‌اند و در چند صد سال بعد افرادی مانند «آدام اسمیت» این مفاهیم را فرموله کرده‌اند، بنابراین یک بخشی از این مفاهیم در سنت‌های ایران وجود داشته و اتفاقا بین مردم و علمای دینی در آن زمان مقبولیت داشت.

مفاهیمی که از قبل در اسلام وجود و ریشه داشته، بسیار راحت‌تر پذیرفته شده است،‌ بعدها افرادی که از یکسو آرای آدام اسمیت و دیگران را دریافت کرده بودند و از سوی دیگر در مصدر امور قرار گرفتند، توانستند که یک مجموعه نهادها را با موفقیت در کشور ایجاد کنند. هرچند برخی نهادها از قبل وجود نداشت و در اسلام هم ریشه‌ای نداشت، مانند «حاکمیت بانک» که اینها دیرتر مورد پذیرش قرار گرفتند یا هرگز مورد پذیرش قرار نگرفتند.

در دوره پایانی قاجار اگر چه تجار نهاد مدنی خود را تشکیل می دهند اما نسبت تجار و اهالی شاخص با دربار کماکان مبتنی بر منفعت‌طلبی و رانت است. مثلا رابطه امین‌الضرب با دربار و نهاد قدرت را اگر بررسی کنیم می‌بینیم او نوعی تعامل منفعت‌جویانه با دربار داشته. در واقع اخلاق مدرن کسب‌وکار وجود نداشته و همچنان رابطه سنتی نهاد قدرت وتجارت حفظ شده. ارزیابی‌تان از این وضع متناقض چیست؟

«ثروت ملل» آدام اسمیت حمله پرو پیمانی به تجار و منفعت‌طلبی آنها است؛ اقتصاد مدرن از ابتدای شکل‌گیری با حمله به منفعت‌طلبی تجار آغاز شد، طبیعت بشر به دنبال بیشینه کردن مطلوبیت است و این طبقه‌بندی، تاجر و سیاستمدار و افراد عادی هم نمی‌شناسد، انسان‌ها به‌صورت آگاهانه یا غیرآگاهانه به‌دنبال منفعت‌اندوزی بوده‌اند، کاری که آدام اسمیت انجام داد. اسلام هم تنها دینی بوده که قبل از اینها به این موضوع پرداخته بود، در واقع در دین اسلام پی مطلوبیت و منفعت شخصی رفتن گزینه‌ای ممدوح و ستایش‌شده است. آدام اسمیت در آموزه‌ها و آثار خود نشان داد که افراد در تجارت با پیگیری کردن مطلوبیت شخصی به‌دنبال منتفع شدن هستند.

چنانچه جمله معروف «به‌خاطر نازک‌دلی قصاب و نانوا و... نیست که نان بر سر سفره داریم» اینجا صدق می‌کند، بنابراین در حوزه اخلاق تا آن زمان تصور می‌شد که اگر افراد به فکر منافع خودشان باشند خودخواه هستند و به جامعه ضرر می‌رسانند، درحالی‌که آدام اسمیت نشان داد که شکی نیست که افراد در پی منفعت شخصی خودشان باشند، ولی صرفا این را مدنظر قرار داد و ثابت کرد که پیگیری منفعت شخصی به جامعه خیر می‌رساند.حال نکته اینجاست که اگر در جایی قدرت در دولت متمرکز شود یا دولت، رانتی را توزیع کند، این منفعت‌طلبی از خدمت به خلق به سمت رانت تمایل پیدا می‌کند.

تا همین امروز هم در ایران ثابت شده که همان روندی که در دوران قاجار وجود داشته است، امروز هم وجود دارد، به این معنا که «اگر رانت توزیع کنیم،‌ عده‌ای رانت دریافت خواهند کرد.» در دوران قاجار هم وضعیت به همین منوال بود، درست است که برخی نهادهای مدرن در این میان وارد شده بود ولی مادامی که رانتی وجود داشت، نهادها به سمت رانت حرکت می‌کردند. کاری که از دوره آدام اسمیت به این‌سو اتفاق افتاد، این بود که موضوع رانت و اثر آن و نیز اثر منفعت‌طلبی تجار روی جامعه مشخص شد و جامعه به سمتی حرکت کرد که جلوی توزیع رانت گرفته شود.  زمانی که رانتی توزیع نشود، آن زمان است که کاسب ناچار است با خدمت به خلق به سمت پیگیری منفعت خود حرکت کند و این فرآیند باعث ایجاد چرخه سالم خواهد شد؛ ولی طبیعت بشر هیچ تغییری نمی‌کند، طبیعت بشر سرجای خود است و به مجرد اینکه رانت توزیع شود کل چرخه‌ای که می‌تواند به‌صورت سالم به فعالیت خود ادامه دهد، نابود می‌شود و کسبه هم بلافاصله به سمت دریافت رانت حرکت خواهند کرد.

تجار و کسبه پیگیر منفعت هستند،‌ چنانچه هر چه راحت‌تر و ساده‌تر بتوانند این منفعت را کسب کنند، راحت‌تر خواهند بود و اگر در جایی رانت وجود داشته باشد حتما به سمت رانت حرکت خواهند کرد. نه در ایران زمان قاجار، نه در ایران امروز و نه در هیچ‌جای دنیا و در هیچ مقطعی از تاریخ این‌طور نبوده و نیست که تجار به‌واسطه وجود چیزی به نام اخلاق مدرن، به سمت رانت حرکت کنند، در واقع افراد از منفعت و کسب پول راحت و آسان چشم‌پوشی نمی‌کنند، در واقع یک چنین اتفاقی هرگز رخ نخواهد داد،‌ چرا؟ پاسخ آن طبیعت بشر است.

نظام بانکداری نیز در دوره قاجار از طریق امتیازدهی به روس و انگلیس شکل گرفت، به نظر شما چه مسائلی باعث شد که این اتفاق حتی با وجود انقلاب مشروطه تبدیل به یک جریان اثرگذار در اقتصاد ملی نشود و بانک بیشتر نقش دلال پول را داشته باشد؟

در کتابی به نام «اندیشه آزادی» دکتر طبیبیان و دکتر غنی‌نژاد و دیگران به این موضوع پرداخته‌اند. در آن کتاب این موضوع باز می‌شود، به‌عنوان مثال یک توقعی وجود داشته است که مثلا دوربین عکاسی، یا گرامافون یا تفنگ یک کارکرد مشخصی دارد و تنها با دانستن اصول اولیه می‌توان از این ابزارها استفاده کرد. ولی رفته‌رفته درخصوص موضوعات و مفاهیم وارداتی دیگر نمی‌توان تنها به این نگاه بسنده کرد،‌ چراکه کارکرد چنین مفاهیمی مانند بانک پیچیده و پیچیده‌تر می‌شود، به این معنا که اگر نام و چارچوب یک ساختار وارد کشور شده باشد به این معنی نیست که واقعا آن نهاد هم به معنای واقعی کلمه در کشور، شکل گرفته باشد؛ اتفاقی که افتاده این است که ورود مفهوم بانک به کشور تنها، ورود پوسته‌ ظاهری آن است و این نهادها در جامعه عمیقا شکل نگرفته و جایی نداشته است و به همین دلیل هم هست که نتوانسته‌اند اثرگذار باشند،‌ یک دلیل دیگر این موضوع هم آن است که این نهادها برای اینکه بتوانند شکل بگیرند باید در جامعه و بین مردم بتوانند جایی پیدا کنند ولی مدل و ساختار بالا به پایین واردکردن ساز و کاری به نام بانک یا دیوانسالاری و... به سادگی ورود گرامافون و اسلحه نبودند، چنانچه به سادگی نمی‌توان از این مفاهیم استفاده کرد و به همین دلیل است که ورود این مفاهیم با برقراری کارکرد اصیل و واقعی این مفاهیم همراه نشد.

یکی از اتفاقات دوره مشروطه که در مجلس اول رقم خورد، مصوباتی دال بر «تحدیدمنابع مالی شاه و درباریان و حکام» بود. از جمله تعیین حقوق و مستمری برای شاه و نیز تشکیل وزارت مالیه به‌جای نظام استیفا و مستوفی‌گری. اما پس از آن دوران نیز همچنان مساله‌ گریز مالیاتی برخی نهادهای حاکمیتی در ایران وجود داشته است. به‌عنوان یک اقتصاددان چه راهکاری برای گذار به شرایط مدرن حقوق مالکیت و اخلاق مالیه عمومی پیشنهاد می کنید؟

قدم‌های اول در دوره مشروطه و در مجلس اول برداشته شد ولی واقعا چیزی بیش از این وجود نداشت، هرچند همین قدم‌های اول واقعا باارزش بود و باید که اتفاق می‌افتاد، چنانچه قصد من خوار شمردن و کم‌لطفی به دستاوردهای ابتدایی مشروطه نیست.این معناها در یک شرایطی وارد شد که خیلی‌ها با این مفاهیم آشنا نبودند و یک چالش بزرگی و به معنای دیگر یک «جنگ در سراشیبی رو به بالا» را ایجاد کرد، اما حالا برای پاسخ به این سوال که چه راهکاری برای گذار به شرایط مدرن می‌توان داد، باید گفت: راهکار در اینجا می‌تواند برپایی دولت مدرن باشد، درست است که از دوران مشروطه یک قدم‌هایی برداشته شد و از زمان انقلاب مشروطه هم صدو سیزده سال گذشته است ولی هنوز موفق نشده‌ایم که دولت مدرن برپا کنیم، به این دلیل که دولت مدرن است که چارچوب لازم برای تحقق شرایط مدرن را فراهم می‌کند و دولت مدرن است که حاکمیت قانون را برپا می‌کند و در چارچوب حاکمیت قانون، معناهای «حقوق مالکیت» و بقیه معانی به رسمیت شناخته شده و مورد محافظت قرار می‌گیرد ولی با توجه به اینکه دولت مدرن وجود ندارد و آنچه هم که امروزه به‌عنوان دولت وجود دارد قادر به ارائه کالاهای عمومی که برای تحقق چنین شرایطی نیاز است را نتوانسته تا به حال ارائه دهد.

در ابتدای این بحث درخصوص این صحبت شد که در دوره مشروطه برخی از آرا و دستاوردهای از یکسو «آدام اسمیت» و از سوی دیگر «مونتسکیو» به ایران نرسید، حال با گذشت صد و سیزده سال هنوز هم چنین ادعایی را می‌توان مطرح کرد که بسیاری از آرای این اندیشمندان هنوز هم به ایران نرسیده؛ برخی مفاهیم مدرن اقتصادی هنوز حل نشده است، هنوز سیاستمداران، دولت‌زنان و دولتمردان کشور این مفاهیم را درک نکرده‌اند، از آن‌سو هنوز در آرای مونتسکیو تفکیک قوا و اهمیت آن درک نشده است و این موضوع را هم در دوره بعد از انقلاب و هم امروز جدی نمی‌گیرند و بسیاری از تصمیماتی که در کشور در مواجهه با بحران‌ها گرفته می‌شود خلاف جهت امثال آرای اندیشمندانی مانند مونتسکیو و آدام اسمیت است و در چنین شرایطی است که هنوز مالکیت خصوصی جدی گرفته نمی‌شود، اتفاقا این موضوع توسط بسیاری از نهادهای حاکمیتی ما مانند یک امر روزمره زیرپا گذاشته می‌شود، نکته دیگر این است که کالاهای عمومی که یک دولت مدرن باید ارائه کند ارائه نمی‌شود؛ حداقل کالاهای عمومی که ارائه آن توسط دولت انتظار می‌رود.

از این نظر عجیب خواهد بود اگر مردم به اینکه مالیات پرداخت کنند اقبالی نشان دهند. برپا شدن حاکمیت قانون یعنی چه؟ یعنی اینکه همه از جمله نهادهای حاکمیتی در مقابل قانون یکسان و برابر باشند؛ اما در شرایطی که حاکمیت قانون برپا نباشد چطور؟ در چنین شرایطی همه در مقابل حاکم یکسان هستند، این اتفاقی است که درحال‌حاضر درحال رخ دادن است، در چنین شرایطی طبیعی است که نهادهای حکومتی یا نهادهایی که امکانات اتصال حکومتی داشته باشند از پرداخت مالیات و عمل به قوانین و مقررات شانه خالی خواهند کرد و این پایه‌های دولت را هم تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و آن‌ را تضعیف می‌کند. به این معنا که حتی اگر دارای دولتی بودیم که قادر بود کالاهای عمومی ارائه کند، همین می‌توانست آن‌قدر دولت را تضعیف کند که آن را از ادامه ارائه خدماتش ناموفق کند که این اتفاق هم رخ داده است.

 

منبع: دنیای اقتصاد

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: