مهدی محمدی
طی دهههای گذشته،تاریخدانان اقتصادی عمدتا از دو روش ترکیب نظریهها با روشهای مقداری و تشکیل وبازسازی مجموعه دادههای جدید به پیشرفت علوم اقتصادی کمک کردهاند. این کار علاوهبر گسترش دانش اقتصادی به کنارگذاشتن نظریههای نامربوط هم کمک کرده است. ایناقدامات نشان داده است که نظریههای سنتی برای درک رشد و تغییر اقتصادی بایستیتکمیل و اصلاح شود. ...
داگلاس نورث و رابرت فوگلدو تاریخدان اقتصادی هستند که برای پاسخگویی به سوالات اساسی از علوم اقتصاد، جامعهشناسی، آمار و تاریخ بهره جستند. آنها پیشرویان شاخهای از تاریخ اقتصادی بودند کهبه نام تاریخ اقتصادی جدید یا کلایئومتریکس1 معروف گردید. تاریخ اقتصادی جدید،نظریه اقتصادی را با روشهای مقداری، آزمون فرضیه و تکنیکهای سنتی تاریخ اقتصادیترکیب کرده و برای توضیح رشد و افول اقتصادی به کار میگیرد. در این بخش ابتدازندگی و کارهای عمده نورث بیان شده و آنگاه به بررسی زندگی و کارهای علمیفوگلپرداخت میشود.
داگلاس نورث
داگلاس نورث در سه زمینه علم اقتصاد نقش برجستهای ایفا کرد. اوروشهای آماری را برای مطالعه تاریخ اقتصادی به کار گرفت و نقش نهادها را در تنظیمرفتار انسانی بررسی کرد و توضیح داد و همچنین کوشید تا نیروهای تاریخی موثر در فقرو ثروت اقتصادها را درک کند، البته این سه موضوع چندان هم از هم گسیخته نیستند،نورث رشد اقتصادی را با اتخاذ نهادهای درست توضیح داد و از تکنیکهای آماری برایآزمون نظریههای نهادی خود درباره علل رشد اقتصادی بهره جست.
نورث در سال 1920در ماساچوست آمریکا متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی به دانشگاه کالیفرنیارفت و در سه رشته علوم سیاسی، اقتصاد و فلسفه تحصیل کرد و علاقهمند به ادامه تحصیلدر رشته حقوق شد، اما جنگ جهانی دوم مانع از ادامه تحصیل او شد و او سه سال را درمسافرتهای دریایی گذراند و با مطالعه در این مدت به اقتصاد گرایش پیدا کرد و دردوران بعد از جنگ به دانشگاه بازگشت و دکترای خود را در سال 1952 گرفت. موضوع پایاننامه دکترای او تاریخ بیمه عمر در ایالات متحده بود. او از دهه 1950 تا 1983 دردانشگاه واشنگتن تدریس کرد و آنگاه به درجه پرفسور اقتصاد و تاریخ در این دانشگاهرسید.
تا اواخر قرن بیستم، تاریخ اقتصادی عمدتا رشتهای توصیفی در اقتصاد بود واز تحلیل آماری به دور بود. در نتیجه نورث و فوگل با مقاومت زیادی در کاربرد ریاضیو آمار در تاریخ اقتصادی روبه رو شدند. آنها معتقدند که تمامیکارها در زمینه تاریخاقتصادی به پیش بینیهای آزمون پذیر و ابطالپذیری منجر میگردد که میتوانند درمقابل گزینه فرضیه صفری که برخی عوامل را بیاهمیت میداند، مورد آزمون قرار گیرند. این اقدام مستلزم گردآوری دادههای تاریخی و به کارگیری آنها با ابزارهای آماریبود. نورث در کارهای اول خود به بررسی نقش تجارت بین جنوب، شمال و غرب ایالات متحدهدر رشد اقتصادی این کشور پرداخت. استدلال او چنین بود که پیشرفتهای حمل و نقل منجربه سه ناحیه اقتصادی متفاوت، ولی به هم وابسته گردید. هر ناحیه دارای تخصص متفاوتیاست، به طوری که منطقه جنوب به تولید کتان، شمال به مرکز مبادلات مالی و صنعتی وغرب به تولید محصولات غذایی و پوست حیوانات پرداخته است. علاوه بر این هر ناحیه بهکالاهای سایر نواحی وابسته است. آنگاه نورث برخی آزمایشات کنترل شده را انجام داد. او این فرضیه را آزمون کرد که آیا تخصصی شدن مناطق منجر به رشد اقتصادی شده است یااینکه تقسیم مناطق تاثیری در رشد نداشته است. او دریافت که هر سه منطقه تمایل بهانقباض و انبساط اقتصادی باهم دارند. همچنین دریافت که رشد در هر منطقه منجر بهتقاضا در مناطق دیگر میشود.
نورث (1977) دریافت که کلایئومتریک میتواندتوضیحات پیشنهادی درباره تغییرات تاریخی را بیازماید، اما هیچ توضیح جدیدی برای رشداقتصادی ارائه نمیکند. از اینرو رویکرد دیگری مورد نیاز بود و او به مطالعه نهادهاو قواعد اجتماعی پرداخت. نورث (1990) نهادها را محدودیتهای ابداع شده توسط افرادمعرفی نمود که بر رفتارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنها اعمال میشود. او نهادهارا به دو دسته کلی رسمیو غیررسمیتقسیم نمود و آنگاه کوشید تا تاثیر این نهادها بررفتار افراد و عملکرد اقتصادی را توضیح دهد. او همچنین دلایلی را که نهادهای خاص درزمانهای معینی از تاریخ پدیدار میشوند را توضیح داد. این یافتهها نورث را درزمره بنیانگذاران مکتب اقتصاد نونهادگرا قرار داد.
اغلب اقتصاددانان، نهادها وقواعد اقتصادی را مفروض میگیرند، برای مثال بازار را مفروض میگیرند و چیزی دربارهتوسعه و تکامل آن بیان نمیکنند، اما نهادها بر عملکرد اقتصادی و هم بر بازار تاثیرمیگذارند؛ چراکه نهادها درباره انسانها و نحوه تعامل آنها با هم و ساختاربندیدنیای آنها است. این نهادها بر هزینههای تولید کالا و توانایی فروش آنها و نرخهایرشد اقتصادی تاثیر میگذارند؛ از نظر نورث، نهادها از سه طریق حائز اهمیت هستند. اولا اینکه نهادها حقوق مالکیت و انگیزه اقتصادی ایجاد میکنند. ثانیا بدون بعضیتوافقات درباره اینکه چه کسی مالک باشد، افراد تولید نکرده و تلاشی برای بهبوداوضاع اقتصادی خود انجام نمیدهند. ثالثا انگیزهها همراه با حقوق مالکیت منجر بهکسب فنآوریهای جدید و به کارگیری روشهای تولید کارآتر میشوند. برای مثال، بدونحقوق مالکیت فکری، فرد یا بنگاه انگیزه کمیبرای تحقیق و توسعه دارد، چراکه افرادیکه سرمایهگذاری سنگینی در تحقیق و توسعه نکردهاند به آسانی و ارزانی میتوانند ازدستاورد دیگران بهرهمند شوند. در نتیجه برای بنگاهها به صرفه نخواهد بود که درفعالیتهای تحقیقی شرکت کنند و رقبا از آنها بهرهبرداری کنند. در این حالت هربنگاه منتظر میماند تا سایرین اکتشافات جدید را انجام دهند، اما سرانجام چنینحالتی به زیان همگان تمام خواهد شد، چون هیچ کس درگیر مخارج تحقیق و توسعه نشده ودستاوردهای جدید اندکی رخ خواهد داد.
دومین نکتهای که نهادهارا از نظر نورث بااهمیت کرده این است که آنها بایستی قواعد بازی اقتصادی را اجراکنند. در اینجا دولت عامل اقتصادی مهمیمیشود و با مبادلات کلیدی روبهرومیشود.
از یکسو، دولت نبایستی به افراد اجازه دهد که کلاهبرداری کنند و بدونتعقیب قانونی به کار خود ادامه دهند. در سادهترین حالت، دولت باید شهروندان وفعالیتهای تجاری را از سرقت و اعمال زور مصون نگه دارد، چون اگر عایدی افراد توسطدیگران سرقت شود، هیچ کس تن به کار و تولید نمیدهد. در حالت پیچیدهتر این است کهدولت باید اطمینان حاصل کند که قواعد نقض نشده و به عملکرد اقتصادی آسیب نمیزنند. کلاهبرداریهای موفق توسط افراد موجب تشویق این کار با دیگران شده و انگیزههایاقتصادی به کار سخت را کاهش میدهد، در واقع آنچه که عنصر اساسی برای اقتصاد موفق ودر حال رشد است را کاهش میدهد.
از سوی دیگر، با زیاد شدن کلاهبرداریها،هزینههای اجرا و نظارت توسط دولت افزایش مییابد و این مستلزم مالیاتهای بیشتراست و به نارضایتی بیشتری با مداخله دولت در امور شخصی روبهرو میشود. از این رودولتها بایستی محیطی را فراهم کنند که در آن اغلب افراد با قواعد اقتصادی بازیکرده و قواعد برای بازیگران اقتصادی زورگویانه نباشند.
سومین نکته مهم بودننهادها از دیدگاه نورث این است که آنها به طور نزدیکی به ایدئولوژی یا شکل روانی واجتماعی جامعه اقتصادی مربوط هستند. نهادها کمک میکنند تا تعیین گردد که چطورافراد به رفتار درست و انصاف نگاه کنند. این عوامل نیز به نوبه خود بر اینکه افرادچگونه به موقعیتهای مختلف واکنش نشان دهند، تاثیر میگذارد. نورث بر خلاف نظریهسنتی اقتصاد که همواره فرض میکند افراد بر مبنای نفع شخصی به طور عقلایی رفتارمیکنند، افراد را درباره آنچه که انجام میدهند و آنچه که به نفع شخصی آنهاست،نامطمئن میبیند. در نتیجه افراد به اسطورهها، ایدئولوژی، اعتقادات و عادتها رومیآورند. برای مثال اگر کارگران معتقد باشند که با آنها خوب برخورد میشود، آنهاسختتر کار میکنند و اگر شهروندان به دموکراسی سیاسی معتقد باشند در انتخابات شرکتمیکنند و اگر افراد اعتقاد داشته باشند که دولتها کیفیت کالاها را تضمین میکنند،از کالاها بیشتر میخرند. از این رو نورث برخلاف گری بکر که به پاداشها و تنبیههااعمال شده بر افراد بیشتر از ایدئولوژی نهادی بها میدهد، او معتقد است که اگرافراد باور داشته باشند که سیستم اقتصادی منصفانه است، احتمال کمتری برای دزدی وعدم شرکت در انتخابات وجود دارد. در واقع، اگر افراد اعتقاد داشته باشند که سیستممنصفانه نیست و مجازاتها نسبت به جرائم سنگین تر هستند، مجازاتهای افراطی را موجبافزایش رفتار نامطلوب میداند. بر این اساس، نهادها مهم هستند، چون میتواننداقتصادها را در رسیدن به رشد بالقوه آنها یاری کرده یا دور نگه دارند. اگر افرادمشاهده کنند که پاداشهای نهادی اختیاری و نامنصفانه است، از تلاش سخت دست کشیده ورشد اقتصادی کند میشود. همچنین اگر بنگاهها به جای تولید کالاها و خدمات مقاماتدولتی را برای منافع خاص حمایت کنند، رشد اقتصادی آسیب خواهد دید. در مقابل، مجموعهدرستی از نهادها منجر به رشد اقتصادی بیشتر و منفعت برای همگان میشود.
نورثچنین استدلال میکند که ایدئولوژی و سیستمهای اعتقادی موجب کاهش رفتارهای نامطلوبشده و احتمال درگیرشدن افراد در رفتارهای زیانبخش برای کل اقتصاد را کاهش میدهد. سوالی که اغلب از نورث پرسیده شده است، این است که چرا قواعد یا نهادهای ناکارآ بهبقا ادامه میدهند. پاسخ او این بوده که بازارهای سیاسی ناکارآ هستند و گروههایذینفع خاص انگیزه لازم برای سازماندهی و مجاب کردن دولت به گذراندن قوانین موردنظر آنها را دارند، اما چون زیان این کار برای دیگران کوچک است، آنها انگیزه کمیبرای مخالفت با این گروه ذینفع خاص دارند. رایدهندگان نیز انگیزه کمی برای مطلعشدن دارند، چون تقریبا هیچ شانسی وجود ندارد که یک رای نتیجه انتخابات را تعیینکند. علاوه بر این، مسائل تمایل به پیچیده شدن دارند و این باعث میشود تارایدهندگان از مسائل چشمپوشی کنند. در نتیجه، ایدئولوژی غالب شده و افراد برایایدههای ساده و کاندیداهای محبوب رای میدهند.
منبع: دنیایاقتصاد – 13 اردیبهشت 1389