پاسخ جدید آقای علوی تبار را به فال نیک میگیرم چون ادامه این مباحث میتواند روشنگر نکات مبهم و البته بسیار مهم جریان های فکری در چهار دهه اخیر باشد و نشان دهد که چرا برخی گرههای فکری مبتلابه جامعه ما همچنان ناگشوده مانده و باز نمیشود. این پاسخ جدید تحت عنوان «اختیارگرایی پوشش محافظه کاری» آشکارا نشان میدهد که آقای علویتبار تمایلی به وارد شدن به بحث اصلی یعنی مسئولیت چپهای سابق (اصلاحطلبان بعدی) در آنچه بر سر کشور ما، چه از نظر فکری و چه از نظر سیاسی، آوردهاند ندارد. تاکتیک و یا شاید استراتژی ایشان (هم تاکتیک هم استراتژی!) این است که برخی مباحث حاشیهای را مطرح کنند تا موضوع اصلی مغفول بماند . . .
. . . پیش از این جمله مفصلا ریشه و تبار چپگرایانه اصلاح طلبان را توضیح داده بودم که آقای علوی تبار ترجیح دادهاند به روی خود نیاورند. خلاصه سخن این است که تبارشناسی اطلاح طلبان اساسا به جریان های چپ اسلامی و افراطی اوایل انقلاب بر میگردد که سفارت آمریکا را اشغال کردند، اموال مردم را مصادره کردند، فضای سیاسی، فرهنگی و هنری را بستند، به «پاکسازی» گسترده در ادارات و دانشگاهها دست زدند، ایرانیان را به خودی و غیر خودی تقسیم کردند و … . البته این سخن به این معنی نیست که جریان سنتی، راستگرایان یا آنچه بعدتر به اصولگرایان معروف شدند معصومانه نظارهگر این وضع بودند و هیچ نقشی در این جریانات نداشتند. آنها هم شریک قدرت بودند و هرچند که قدرت اصلی دست چپهای اسلامی بود ولی این نافی مسئولیت جریانات راستگرا در وقایع مورد ذکر نیست. جریان روشنفکری دینی عمدتا ریشه در افراطیون چپگرای اولیه داشت که با تغییر در فضای فکری وسیاسی جامعه در صدد بر آمد با پاک کردن چهره خود از گذشته «طلایی» راهی به دل اقشار متوسط و تحصیل کرده باز کند، و در این راه البته تاحدودی هم موفق شد . . .
. . . جامعه مدنی یکی از شعارهای اصلی اصلاح طلبان بود که به شدت برای آن سینه چاک میکردند اما توجه نداشتند که یکی از مولفههای ضروری و تفکیکناپذیر آن عبارت است از اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد. آنها به دلیل ریشههای چپگرایانه ایدئولوژی سیاسیشان آگاهانه یا ناخود آگاه ترجیح میدادند این واقعیت را نادیده بگیرند و به آن نپردازند و برای این منظور بر تقدم توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی تأکید میورزیدند. مشکل اصلی اصلاحطلبان این بود که علی رغم طرفداری به حق از برخی آزادیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، نظریه منسجمی برای تحقق بخشیدن به مطالبات اصلاحطلبانه خود نداشتند. آنها به حق منتقد دخالت دولت در ممیزی مطبوعات، کتاب و آثار فرهنگی و هنری بودند و میگفتند این امور مربوط به جامعه مدنی است و دولت، به معنی عام کلمه یعنی قدرت سیاسی حاکم، نباید در آن دخالت کند. اما به دلایلی، توجه نداشتند که استقلال جامعه مدنی از قدرت سیاسی در درجه نخست مستلزم استقلال اقتصادی است و این ممکن نیست مگر از طریق نفی اقتصاد دولتی، برقراری اقتصاد آزاد و رشد بخش خصوصی واقعی. مطبوعات و ناشران و هنرمندانی که حیات و مماتشان وابسته به یارانهها و منابع دولتی باشد خواه نا خواه به نوعی مجبور میشوند منویات صاحبان قدرت را برآورده سازند. به طور خلاصه باید گفت به لحاظ نظری و عملی جامعهای نمیتوان سراغ گرفت که در آن آزادیهای سیاسی و اجتماعی باشد اما اقتصاد آن مبتنی بر نظام بازار آزاد نباشد . . .
منبع: https://t.me/ghaninejad_mousa