وزیر راه و شهرسازی
ما مهندسان باید بپذیریم که مدتی است که اعتبار و حیثیت اجتماعی ما در جامعه ایران لطمه خوردهاست. نام مهندسان با امضا فروشی قرین شده، بحث بیمبالاتی مالی و گاهی فساد درون سازمانهای نظام مهندسی نه تنها موقعیت عمومی سازمانهای نظام مهندسی را در اذهان عمومی مخدوش که اعتبار مدیریت سازمانها در میانِ اعضای خود نیز دچار آسیب ساختهاست. جامعه هیچ نشانی از سازمانها نظام مهندسی در شناخت مسائل بنیادین ایران چون تنزل قابلیت زیستی بسیاری از شهرهای ایران و از دست دادن هویتشان، ترافیک کشندهی کلانشهرها، فرسودهشدن بافتهای میانی و تاریخی شهرها، رشد حاشیهنشینی، گسترش معماری نازل و ناساز در ایران، ضعف پایداری ساختمانها، رشد مصرف انرژی و اتلاف گسترده انرژی در ایران، ضعف توسعه فناوری مهندسی، تغییرات اقلیمی، تخریب محیط زیست، و مسالههایی از این دست و ارائه راهکار نمیبیند. در برابر، اکثر تلاش تعدادی از سازمانها به کسب منافع بیشتر در برابر کارِ انجام ندادهاست. حال آنکه هدف بنیادین از قانون و تاسیس سازمانهای نظام مهندسی اعتلای امر مهندسی ساختمان در ایران و تنسیق امور مهندسان به منظور ارتقای کیفیت فعالیت حرفهای و مسئولیتپذیری آنان در برابر جامعه بود.
بسیار مهم است که بدانیم چرا این گونه شد؟ چون بدون آن امکان اصلاح وجود ندارد. به گمان من آغاز انحراف باز میگردد به آیین اجرایی ماده (۳۳) قانون در تیرماه ۱۳۸۳ که طی آن اختیار انتخاب مهندس ناظر توسط مالک و یا کارفرما را از وی سلب کرد و ارجاع کار را به سازمانهای نظام مهندسی احاله کرد.
بدین ترتیب سازمانهای نظام مهندسی تبدیل شدند به مراکز توزیع کار بهجای سازمانهای اعتلایی و ارتقای فعالیتهای حرفهای. ترکیب پیشبینی این اختیار برای سازمانها نظام مهندسی و محدودیت ظرفیت کاری هر یک از مهندسان باعث شد که در مورد ساختمانهای با قدری پیچیدگی و سطح زیر بنای زیاد لیستی از مهندسان به عنوان ناظر به مالک و شهرداری معرفی گردد. گاهی تعداد نام مهندسان یک لیست به بیش از ۲۰۰ مهندس میرسید. شکل ارجاع داد میزد که موضوع امضافروشی است و نظارتی بهطور واقعی وجود ندارد. از این تعداد اگر معدود مهندسانی ساختمان را برای یکبار در طول دروهی ساخت میدیدند. مالک و کارفرمای کار نیز پرواضح است که اختیارِ مال و سرمایه خود را به این سازوکار بیحاصل و پرفساد ندهد. او مهندس مطلوب خود را انتخاب میکند و از او خدمت مهندسی دریافت مینماید و این مبلغ را به عنوان پولِ زور میدهد و کارِ خود را از این مهلکه نجات میدهد.
مشکل جدیتر پس از ابلاغ دستورالعمل اجرایی این آییننامه در اردیبهشت سال ۱۳۸۴ پیش آمد که ماده ۱۶ آن مالکان را موظف کرد تا حقالزحمه مهندسان را به سازمانهای نظام مهندسی استان بپردازند و سازمانها پس از کسر ۵% مابقی را متناسب با پیشرفت کار به روشی که به تصویب خودشان خواهد رسید به مهندس ناظر پرداخت کنند. بدینترتیب سازمانها افزون بر مرکز ارجاع کار تبدیل به خزانهدار کل فعالیتهای مهندسی در کشور گشتند. موضوعی که با روح قانون در مباینت کلی قرار داشت و دارد و با هیچیک از اهداف پیشگفته انطباقی ندارد. آنچه در قانون اصل است مهندس است. حال که این دستورالعمل اصالت را به سازمانها میدهد و مهندسان را تابعی از سازمانها بهحساب میآورد.
در ماده ۱۷ این دستورالعمل مفهومی تحت عنوان بازبینی طرحها، نقشهها و مدارک فنی ساختمان توسط سازمان استان در قبال دریافت ۵% از حقالزحمه مهندس پیشبینی شدهاست. با این ماده، اینبار سازمانها یک مرحله پیشتر رفتند و تبدیل شدند به ارائهکننده خدمت مهندسی در رقابت با مهندسان عضوِ خود. این اقدام آشکارا با قانون مغایرت دارد چرا که عرضهی کار مهندسی مستلزم داشتن صلاحیت حرفهای است و این مهندسان هستند که دارای صلاحیتند، نه سازمانها! سازمانها صرفا یک نهاد حرفهای هستند و صلاحیت عرضه خدمات مهندسی ندارند.
ممکن است در پاسخ گفته شود که سازمانها در عمل اینکار را به مهندسان عضو خود ارجاع میکنند. ولی باید بدانیم که پذیرش مسئولیت مستلزم داشتن صلاحیت است و سازمانها نمیتوانند این مسئولیت را قبول کنند. اگر این چنین باشد، مفهوم منع مداخله غیر مهندسان در امور مهندسی بیمعنی میشود. چون شخصیتهای حقوقی غیر مهندسی میتوانند کار مهندسی را تقبل کنند و در عمل به مهندسان ارجاع نمایند. امری که مهندسان آن را در مغایرت با صلاحیت حرفهای خود میدانند.
بعدها سازمانها در موافقت با شهرداریها مسئولیت ظاهری امر کنترل ساختمان را بر عهده گرفتند. هرچند هیچگاه این ماموریت را انجام ندادند و زیر بار تعهدهای سنگین ناشی از این پذیرش مسئولیت نرفتند. چگونه ممکن است هیات مدیره سازمان تهران و یا سایر استانها مسئولیت میلیونها متر مربع ساختمانی که در طی سال در محدودهی تحت ماموریتشان ساخته میشود بپذیرند؟ آنها حتی روحشان هم از کارها خبر ندارد. لیکن همین موضوع موجب خلط مبحث شد تا جایی که شهرداریها در اینکه مسئولیت کنترل ساختمان بر عهده آنان است تردید کردند و من مجبور شدم تا از معاونت حقوقی ریاست جمهور در باره این امر واضح و بدیهی استعلام کنم. البته این معاونت مسئولیت کنترل را جزء وظایف شهرداریها دانست و بدیهی است که مسئولیت قانونی هیچ سازمان و نهاد دولتی و عمومی قابل واگذاری به سایر سازمانها نمیباشد. افزون براین، سازمانها هم که به هیچوجه اختیار و ابزار قانونی کنترل ساختمان را در دست نداشتند و ندارند. حداکثر اختیاری که سازمانها بهدست آوردهبودند بازبینی طراحی و محاسبات و نقشهها بود که هیچگاه جای کنترل ساختمان را نمیگیرد. در نتیجه شد آنچه میبینیم از شهرفروشی، جنگلهای ساختمانی بدقواره و نا متناسب و خلاف مقررات و سایر ناپایداریهای ساختمانی که در شهر میبینیم و کسی مسئولیت هیچیک را نمیپذیرد.
هرچند پرواضح است که این سیستم فاقد کارایی و شایستگی لازم برای تداوم است. به این موضوع در ادامه و پیامهای بعدی خواهم پرداخت. لیکن، پیش از آن چند نکته دیگر را نیز متذکر شوم. وضعیت پیشگفته و تحولی که در جهت منفی در سازمانها بهوجود آمد، باعث شد بهتدریج اکثر مهندسان پیشکسوت و صاحبنام، پشت به سازمان کنند و در فعالیتهای سازمان حضور و مشارکت نداشتهباشند. بهجای آن، اغلب کسانی که تمایل به تصاحب مرکزهای قدرت توزیع فعالیتهای مهندسی، خزانهداری درآمد کل مهندسان ایران، نظارت و کنترل بدون مسئولیت را داشتند داوطلب حضور در مدیریت این سازمانها شدند. از یک سوی، سازمانها برای انجام فرایندهای پیشگفته، به شکلدهی یک سازمان دیوانسالارانه روی آوردند و اقدام به استخدام گروه زیادی از افراد کردند که در بعضی استانها به چند صد نفر میرسد. آنهم استخدامهایی که مشمول نظامنامههای روشنی نیستند و بر آنها کنترل روشنی وجود نداشت و ندارد و خاصهخرجیهای بسیاری در نحوه انجام کار گزارش میشود.
در کنار این، چون دستور روشنی برای منع پذیرش منافع متضاد وجود نداشت، برخی از کارکنان دولت و شهرداریها به این چشم دوختند که در مدیریت این سازمانها حضور پیدا کنند و عملا در دو سوی میز بنشینند. اغلب، این کار این گونه توجیه میشد که این افراد چون در نهاد مسئول دولتی و عمومی قرار دارند، حضورشان در مدیریت سازمانها موجب حمایت آنها از سازمانهای نظام مهندسی و تسهیل امور میگردد. پرواضح است که چه احتمال فساد گستردهای در دو سوی میز قرار گرفتن وجود دارد. خاطرم هست که در انتخابات دورِ جاری نظام مهندسی که ماموریشان در حال اتمام است، فقط در تهران برای اکثریت قاطع هیات مدیره از میان مهندسان کارمند شهرداری تهران کاندیدا و همچنین سایر نهادها و سازمانهای مرتبط با فعالیتهای ساختمانی وجود داشت.
من که از سالها پیش مسالهی سازمانهای نظام مهندسی را تعقیب میکردم و میکنم، به حکم وظیفهی قانونی نمیتوانستم بیتفاوت از کنار این حد از نارسایی، ناکارآمدی، فساد و نارضایتی جامعه از نحوهی انجام کارمهندسی در کشور بهسادگی عبور کنم. لذا، به عنوان یک اقدام فوری دستور العمل منع پذیرش منافع متضاد را ابلاغ نمودم که با استقبال گستردهی مهندسان روبرو شد.
تعارض منافع ریشهی بیاخلاقی و فساد
پذیرش منافع متعارض بزرگترین نشانِ بیاخلاقی در امور حرفهای و ریشهی فساد در دستگاههای اداری و بنگاهداری تجاری و صنفی و نهاد های حرفه ای است. این بحث اختصاص به سازمان نظام مهندسی ساختمان ندارد و یک امر عمومی است. در نظام حقوقی بسیاری از کشورها، اگر کسی بتواند ثابت کند که در جریان یک تصمیم، تصمیمگیرنده دارای منافع متعارض بوده، از سوی مراجع ذیربط بلافاصله تصمیم وی لغو و بیاعتبار اعلام میشود. شوربختانه در ایران، قانون حاکمی به عنوان قانون مادر در حوزهی تعارض منافع وضع نشده است و ریشهی بسیاری از فسادهایی که اعلام میشود در نهایت به همین موضوع بازمیگردد. در موضوع تعارض منافع، اصولا فرد باید پرهیز کند که خود را در معرض تعارض قرار دهد و اگر قرار گرفت هر که باشد اولا عمل غیر اخلاقی انجام داده و در ثانی تصمیماش فاقد اعتبار خواهد بود. اینکه گفته شود فلانی فرد با تقوایی است و یا آنکه فلانی در این معرض بوده و از آن سوء استفاده نکرده، دردی را درمان نمیکند. باید در اساس از قرارگیری در معرض تعارض منافع به دور بود. پیغمبر (ص) نیز فرمود از موضع تهمت بهدور باشید.
اصرار من مبنی بر ضرورت تفکیک نظارت از بازرسی بر همین اصل استوار است. چون نظارت در ادبیات مهندسی به مفهوم حفظ حقوق کارفرما در اجرای یک عملیات ساخت است. هر کارفرمایی حق دارد که از اجرای درست و صحیح پروژهاش اطمینان حاصل کند. بنابراین، میتواند مهندس یا مهندسانی را به عنوان ناظر در استخدام خود داشته باشد. همچنانکه در طرحهای عمرانی دولتی، کارفرما که دولت باشد اقدام به انتخاب ناظر میکند. منتهی، در طرحهای عمرانی مالک و بهرهبردار پروژه و حافظ منافع عمومی هر دو دولت میباشد. ولی، در طرحهای ساختمانی شخصی مالک و بهرهبردار شخص خصوصی است. حال آنکه حافظ منافع عمومی شهرداری و مسئول کنترل ساختمان است. بنابراین، با پدیده تعارض منافع مواجهیم. شخص خصوصی در پی بیشینه کردن منافع خود است و شهرداری به عنوان مسئول کنترل ساختمان ضامن حقوقِ عمومِ مردم است. تدوین کنندگان آییننامه ماده ۳۳ به این موضوع پی بردهبودند. لیکن برای مدیریت این تعارض راهکار پُرتعارضتری را انتخاب کرده بودند. آنان در وهلهی اول، حق مالک را که اعمال نظارت بر بنای خود است، با اجبار ارجاع و انتخاب مهندس ناظر از سوی سازمان نادیده گرفته بودند. این اقدام آشکارا مخالف حقوق شهروندی و اصولِ حقوق مدنی شهروندان است. در گام بعدی، با پذیرش مسئولیت کنترل مضاعف نقشههای ساختمانی برای سازمانهای نظام مهندسی ساختمان استان ها، بهظاهر، مفهوم کنترل ساختمان را مخدوش نموده بودند.
اساسا، آنچه سازمانها انجام میدهند کنترل ساختمان نیست. لذا، شکل کار بدین قرار درآمده بود که مالک پول را بپردازد بدون آنکه در انتخاب ناظر حقی داشته باشد. ناظر را سازمان انتخاب کند که گزارش به شهرداری بدهد. سازمانی هم که ناظر را معرفی می کند، هیچگونه مسئولیتی را نپذیرد. ملغمهای از تعارضِ منافعهای پیچیده بین مالک، مهندس ارائهکنندهی خدمات، سازمانی که هویتش منبعث از آرای مهندسان است، هیات مدیرهای که اینک قدرت توزیع کار و خزانهداری درآمدهای کل فعالیتهای مهندسی در کشور را در اختیار دارد و شهرداری که حافظ منافع عمومی است. واین شد که میبینیم: رواج شهرفروشی، و همانند قارچ روییدن ساختمانهای خلاف از هر جهت و عدم پذیرش مسئولیت توسط هیچکس. نه مهندس حاضر است قبول مسئولیت خلافهایی که در چشم همگان آشکار است بپذیرد. نه سازمان کوچکترین مسئولیتی در برابر تخلفها برای خود قائل است. و اخیرا، شهرداری که در اساس منکر برعهده داشتن مسئولیت کنترل ساختمان شده بود که خوشبختانه با ورود معاونت حقوقی ریاست جمهور این مسئولیت به شهرداری ها تفهیم شد.
ایده من بسیار ساده بود و هست. مالک باید حق انتخاب ناظر داشته باشد. ناظر ضمن رعایت مسئولیت حرفهای شامل تعهد به اصول و مقررات معماری و شهرسازی و همچنین مقررات ملی ساختمان، در چارچوب مقررات باید ضامن حقوق مالک باشد. سازمان باید مسئولیت تنسیق امور مهندسان و رسیدگی به تخلفهای انتظامی را بپذیرد، در حقوق خصوصی مهندسان مداخله نکند و شریک در منافع ناشی از دسترنج آنان نشود. و شهرداری همچنانکه قانون معین کردهاست باید مسئولیت کنترل ساختمان را برعهده گیرد. حال شهرداری یا خود توانایی کنترل مستقیم ساختمانها را دارد یا این مسئولیت را با استفاده از خدمات مهندسان تحت عنوان بازرس شهرداری، برونسپاری میکند. بازرسی که حتما باید همان ناظر ساختمان منصوب از طرف مالک نباشد.
تعارض منافع سازمانهای نظام مهندسی ساختمان استانها به عنوان نمایندگان انجام دهندگان وظائف و عرضهکنندگان خدمات مهندسی و شهرداریها و سایر سازمان های مسئول تاسیسات شهری به همین جا ختم نمیشود. برخی مهندسان و مسئولان سازمانهای عمومی و دولتی به تدریج علاقمند شدند که در سطح مدیریت سازمانهای نظام مهندسی ساختمان استانها حضور پیدا کنند و رسما دو سوی میز بنشینند و تعارض منافع دیگری را دامن بزنند. در چنین شرایطی من به عنوان سیاستگذار بخش و حافظ حقوق عمومی میبایست ورود میکردم. البته ورود بسیار پُرهزینهای بود. چون مستقیما منافع افراد، آن هم در درون دولت را به چالش میکشیدم. لیکن، همه مخاطرات را بهجان خریدم و اولین اقدام را انجام دادم. اصلاحیه آییننامه اجرائی قانون را با اضافه کردن ماده مربوط به اخلاق مهندسی تنظیم و به تصویب هیات وزیران رساندم. متعاقب آن نظامنامه رفتار حرفهای اخلاقی در مهندسی ساختمان را بر اساس آئین نامه اجرائی قانون، تدوین و برای نظرخواهی به شورای مرکزی ارسال نمودم. و در عین حال در معرض دید و نظر عموم مهندسان قرار دادم و نهایتا آن را در تاریخ ۹۵/۴/۹ به شماره ۱۵۲۸۸/۱۰۰/۰۲ ابلاغ کردم. پیش از این هم نظریه ماده 123 را در خصوص منع پذیرش منافع متعارض را برای هیات مدیرههای سازمانهای نظام ساختمان استانها در انتخابات هفتمین دوره این سازمانها طی شماره ۲۹۸۷۶/۱۰۰/۰۲ در تاریخ ۹۴/۶/۲ صادر کرده بودم. بلافاصله معلوم شد که فقط در تهران در فهرست مشخصی معادل تمام صندلیهای هیات مدیره سازمان نظام مهندسی ساختمان استان از میان مدیران و کارکنان شهرداری تهران و سایر سازمانها کاندیدا وجود دارد. همین داستان در بسیار از شهرها و بیشتر در شهرهای بزرگ تکرار میشد. با بخشنامهی صادره، همهی این افراد از رقابت حذف شدند. پُرواضح است که آنان دعاگوی من نشدند. به گزارشی صدها شکایت به دیوان عدالت اداری برای ابطال بخشنامه بردند.
در راس حمایت از شاکیان، رییس اسبق شورای مرکزی قرارداشت که در آن زمان رئیس کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی بود که خود متضمن تعارض منافع دیگری نیز بود. ایشان اعلام کرد که من جانمازم را در دیوان عدالت اداری پهن خواهم کرد تا این بخشنامه را ابطال کنم. البته که این کار ایشان برای رضای خدا و بهبود ارائه خدمات به مردم بود! با تمام تلاشها و هزینههای فراوانی که به وکلای حقوقی پرداخت شد، این بخشنامه ابطال نشد و اولین مصداق تعارض منافع جراحی شد. متعاقب آن، موضوع نپذیرفتن منافع متعارض به تمام مهندسان شاغل در شهرداریها، وزارتخانههای ذیربط با امر ساختمان و سازمانهای مسئول تاسیسات شهری تعمیم داده شد که از سوی قاطبه مهندسان مورد استقبال قرار گرفت و مفهوم تعارض منافع وارد ادبیات مهندسی در ایران شد.
https://t.me/AbbasAkhoundi