علي سرزعيم- معاون اقتصادي وزارت رفاه
در شرق نوشت: پديده مبارکي در جامعه ما در حال رخدادن است و آن اينکه افکار عمومي نسبت به لايحه بودجه حساس شده و شايد اولين بار باشد که جامعه دانشگاهي و روشنفکري ما هم حاضر ميشود کتاب بودجه را ورق بزند. اگر جامعه روشنفکري ما به جاي اينکه با کتاب «هستي و زمان» هايدگر دستوپنجه نرم کند، با کتاب بودجه دستوپنجه نرم ميکرد، سرنوشت توسعهيافتگي ما متفاوت ميشد. بههرحال، شروع توجه به بودجه اگرچه دير است، اما همين عطف توجه نيز ميمون و فرخنده است با اين حال نگرانياي وجود دارد اين است که حساسيتهاي غلط و نابجايي درباره بودجه ايجاد شود. بهتازگی در بحث بودجه بسياري از نشريات روشنفکري بر بودجه نهادهاي رسمي دست گذاشتهاند و ارقام آن را طوري گزارش ميکنند که گويي مسئله اصلي کسري بودجه، بودجه اين قبيل نهادهاست. بيم آن ميرود با اين وضعيت در آينده وقتي سخن از کسري بودجه و لزوم انضباط مالي به ميان آيد، همه توجهها به بودجه اين قبيل نهادها معطوف شود. واقعيت آن است که مسئله اصلي بودجه در ايران، بودجه اين نهادها نيست. اگرچه بحث درباره فلسفه وجود اين نهادها کار درستي است اما بايد مراقب بود که سهم مسائل جابهجا نشود. به قول متفكري، تصحيح حساسيت جامعه از مهمترين اصلاحگريهاي اجتماعي است. درباره بودجه نيز به نظر ميرسد حساسيتهاي اشتباهي درحال شکلگرفتن است که بايد اصلاح شود. حساسيت به بودجه نهادهاي فرهنگي و مذهبي موازي موجه نيست زيرا بودجه آنها بهزحمت به هزار ميليارد تومان ميرسد. به ياد داشته باشيم کل فصل فرهنگ، ورزش و هنر در بودجه اعتباري معادل پنج هزار ميليارد تومان دارد. اين در حالي است که سهم سلامت فقط در يک بخش ٢٠ هزار ميليارد تومان است. يعني منطقي است مردم و روشنفکران حداقل چهار برابر حساسيتي که به بودجه نهادهاي خاص دارند، به طرح تحول سلامت داشته باشند. سرفصل بيمههاي اجتماعي ١٢ هزار ميليارد تومان است که همين هم بعيد است کفاف مخارج آنها را بدهد، اما نشريات روشنفکري به مردم نميگويند چه قوانيني موجب شده که با وجود تخصيص ١٢هزار ميليارد تومان بازهم صندوقهاي بازنشستگي با کمبود جدي مواجه باشند؟ واقعا چه قواعدي در جامعه حاکم شده که منابع صندوقها را ميبلعد و دولت را پيوسته بدهکار ميکند؟ البته بخشي از واقعيت آن است که عدهاي ميخواهند مسئله را وارونه جلوه دهند. به خاطر داشته باشيم که اين تنها زاويه نگاه منتقدانه به بودجه مذکور نيست. ميتوان از زاويه کارايي نيز نگاه کرد؛ يعني ميتوان اصل تبليغ با بودجه دولت را قبول داشت اما ترتيبات نهادي مذکور را کارا ندانست. وجود انبوه نهادهاي موازي در امر تبليغ از يک ناکارايي بزرگ حکايت دارد. علاوه بر آن آيا نبايد بازخواستي درباره کارايي اقدامات آنها وجود داشته باشد؟
با وجود اينکه اين سؤالات، سؤالات مهمي است و بايد به آن پاسخ داد، اما بايد متوجه بود چاه تمامنشدني بودجه در جاي ديگري است. يکي از مصاديق آن صندوقهاي بازنشستگي است. تا وقتي اقسام قوانين وجود دارد که به افراد اين امکان را ميدهد زودهنگام بازنشسته شوند ولي حقوق کامل معادل ٣٠ سال خدمت را دريافت کنند، البته صندوقهاي بازنشستگي همواره با کمبود روبهرو ميشوند و يکي از فشارهاي اصلي را بر بودجه وارد ميکنند. قوانين سخاوتمندانه بازنشستگي منفعتهايي را براي تعداد زيادي از افراد اين کشور ايجاد کرده و موجب شده تا بخشي از نيروي کار زودهنگام به استراحت در خانه بپردازند و دولت هزينه اين کارنکردن را بپردازد. برخي نشريات نميخواهند به اين مسئله بپردازند زيرا ميدانند اين امر يعني درگيرشدن با گروه قابل توجهي از مردم که کم کارکردن اما مطالبه حقوق کاملکردن را حق مسلم خود پنداشتهاند. مسئله کليدي بودجه، بودجه نهادهاي خاص نيست، بلکه افزايش سالانه بودجه حقوق و دستمزد کارکنان بخش دولتي است در حالي که همه ميدانند بيکاري پنهان در دستگاههاي دولتي زياد است و بسياري از کارمندان دولت تمام زماني که بر سر کار هستند به انجام خدمت مشغول نيستند. همه ميدانند دولت و دستگاههاي وابسته نيازمند اين همه نيروي شاغل نيستند، اما سخاوتمندانه آنها را استخدام و از اخراج آنها خودداري ميکنند و هزينه حقوق و دستمزد آنها بر دوش جامعه ميافتد. مشکل اصلي جامعه اينجاست و اين نقطهاي است که بهاشتباه (يا بهعمد) ناديده گرفته ميشود ولي بودجه نهادهاي خاص برجسته ميشود. اگر واقعا هدف خود را حل مشکلات اصلي جامعه بدانيم بايد از مشکلات بزرگ شروع کنيم و به مشکلات کوچک برسيم. قطعا نبايد مشکلات کوچک را به واسطه کوچکبودن ناديده گرفت يا بخشيد اما بايد اولويت را به مسائل اصلي داد و روي حل آنها اهتمام ورزيد. فقط در اين صورت است که ميتوان به سمت حل مسائل پيچيده کشور حرکت کرد. چه خوشمان بيايد و چه نيايد روز به روز محدوديت بودجه در ايران سختتر خواهد شد و بودجه دولت به طور روزافزون مسئلهاي جدي در افکار عمومي خواهد شد، اما وظيفه داريم افکار عمومي را به سمت درستي سوق دهيم تا بتوان گفتوگويي ملي درباره ريشه مشکلات و چگونگي حل آنها سامان داد و حول راهحلها به اجماع رسيد.